آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

این وبلاگ برای ارائۀ پیشگوییهای گوناگون در بارۀ نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) و رویدادهای آخرالزّمان است که بیشتر آنها برگرفته از کتابهای زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان، به ویژه آیات قرآن کریم و روایات اسلامی می باشند، و خوانندگان گرامی را از رویدادهایِ پیشِ رویِ جهان آگاه می سازند.

بایگانی

پژوهشی در مورد شاه نعمت الله ولی و پیشگوییهایش

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ب.ظ

تاریخچه زندگانی شاه نعمت الله ولی 

شاه نعمت الله ولی، روز دوشنبه، چهاردهم ربیع‏ الاوّل 731، در شهر حَلَب، از شهرهای شام، زاده شد. پدرش، میر عبداللّه، از بزرگان عرب، و مادرش بانویی باشخصیّت از ایل شبانکارۀ فارس بود. نسبت وی با 19 واسطه، به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) می رسد.
 
سیّد نعمت الله که از شاعران و دانشمندان برجستۀ عصر مغول است، نزدیک 100 سال زیست، و سرانجام در روز پنج شنبه، 23 رجب 832، و بنا بر قولی 834، در کرمان خرقه تهی کرد. شاگردان، خادمان، درویشان و بزرگان شهر، جنازه ‏اش را تا ماهان بر دوش حمل کردند و در آن جا به خاک سپردند.(1) 

 

پیشگو نبودن شاه نعمت الله ولی و کم ارزش بودن پیشگوییهایش

نویسنده با بررسی های چندین ساله ای که در پیشگوییهای گوناگون در بارۀ رویدادهای آخر الزّمان کرده است، هیچ چون و چرایی در بارۀ زمانی که شاه نعمت الله ولی در پیشگوییهایش برای پدیدارشدن نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) تعیین کرده، نیافته است، جز آن که بگوید وی از عالمان هزاره گرا بوده و بی آن که دارای علم پیشگویی باشد، تیری در تاریکی انداخته و سال 970 را که نزدیک پایانه های نخستین هزارۀ اسلامی می باشد، برگزیده، و با رمزی نه چندان پنهان -«عین و را ذال»-، بیان کرده است.

گفتنی است، برخی نویسندگان و پژوهشگران کم بهره از دانش چنین پنداشته اند که دو بیت مشهور شاه نعمت الله ولی: «نائب مهدی آشکار شود = بلکه من آشکار می بینم» «تا چهل سال ای برادرْ من = دور آن شهریار می بینم» به بنیادگذار انقلاب ایران، سیّد روح الله خمینی، و 40 ساله بودن عمر انقلاب و حکومت «جمهوری اسلامی» در ایران اشاره دارد، در حالی که بنا بر پژوهش نویسنده، میان درون مایۀ اشعار یادشده و انقلاب ایران پیوندی دیده نمی شود، و مقصود شاعر ، رهبر و حکومت دیگری بوده است!!!

شنیدنی است اگر بدانید که مقصود شاه نعمت الله ولی از «نائب مهدی» که پس از روی دادن 7 سال فتنه و کارزار در خراسان و مصر و شام و عراق، در پی زمستان ششم، یعنی سال 977 هـ.ق، آشکار می شود، و در یک دورۀ 40 سالۀ پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) زمامداری می کند، همان یمانی ای است که بر پایۀ بخشی ساختگی و دروغین در دنبالۀ روایتی درست از امام صادق(علیه السّلام)، 30 سال زمامداری می کند و دنبالۀ زمامداری اش تا نزدیک 40 سال را پسرش سعید بر دوش می کشد، و چنین می نماید که شاه نعمت الله ولی نه تنها به ساختگی و دروغ بودن روایت بیانگر زمامداری چهل سالۀ یمانی و پسرش سعید و ناسازگاری اش با دیگر روایات اسلامی پی نبرده است، از دقّت کافی و حافظۀ نیرومند در گزارش متن حدیث نیز برخُردار نبوده است.

از زُرارَة پسر اَعْیَن روایت شده است که ابو عبدالله -امام صادق-(علیه السّلام) فرمود:

... یمانی ... سپس آسوده از دشمنان سی سال در زمامداری اش زندگانی می کند، سپس پادشاهی را به پسرش می سپرد و به مکّه پناه می برد و چشم به راه ظهور قائم ما(علیه السّلام) می ماند تا آن که می میرد. پس، پسرش در پی درگذشت پدرش، در پادشاهی و زمامداری اش نزدیک چهل سال می ماند، و آن دو با دعای قائم ما(علیه السّلام) به این جهان باز می گردند...(2).

در بخشهایی از سروده های اصلی شاه نعمت الله ولی آمده است:

«عین و را ذال» چون گذشت از سال 
بوالعجب کار و بار می‏ بینم

در خراسان و مصر و شام و عراق 
فتنه و کارزار می‏ بینم

بعد امسال و چند سال دگر
عالمی چون نِگار  می‏ بینم (....)

چون زمستان پنجمین بگذشت 
ششمش خوش ‏بهار می ‏بینم

نایب مهدی آشکار شود 
 بلکه من آشکار می‏ بینم

 تا چهل سال ای برادرْ من  
دور آن شهریار می‏ بینم

 دور او چون شود تمام به کام  
 پسرش یادگار می‏ بینم

  بعد از آن خود امام خواهد بود   
 که جهان را مدار می‏ بینم

با پژوهشی که پیشکش خانندگان گرامی کرده ایم، و پس از گذشت 6 سده، پرده از راز نهان در پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی برداشته ایم، کم ارزش بودن اشعار وی و نیز نادرست و بیهوده بودن سخنان برخی نویسندگان روزگار ما که گفته اند: «آن چه اکنون همه شاه نعمت الله را به آن می شناسند، پیشگوییهای بسیار دقیقی است که تمام آن چه تا کنون بر ما گذشته محقّق گشته؛ از ظهور صفویّه تا سقوط پهلوی و وقوع انقلاب اسلامی که به گفته وی بعد از چهل سال متّصل به ظهور حضرت ولی عصر(عج) خاهد شد»، برای همگان آشکار شده است!!!
 —---------------------------------------------------------
1 . کلّیّات اشعار شاه نعمت ‏الله ولی، ص 9-3، مقدّمه، با حذف و تصرّف.
2. مختصر إثبات الرجعة، ح 16، نشریافته در مجلّۀ: تراثنا، سال 2، ش 4، ص 5-454 (ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی).

نسخه های اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی

شاه نعمت ‏الله ولی اشعار فراوانی سروده است، و مشهورترین آنها قصیده ای در پیشگویی حوادث آخر الزّمان و نشانه‏ های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) می باشد که در زمان های پسین، دیگران بر اشعار آن قصیده ابیاتی افزوده یا دستکاری هایی کرده و دگرگونی هایی پدید آورده اند. تلاش ما در نوشتار کنونی، ارائۀ اصل اشعار یادشده بر‏ پایۀ نسخه های کهن بر جای مانده از روزگار شاعر است، و چهار نسخۀ دیگر را نیز که ناسازگاری هایی با هم و با نسخۀ اصلی دارند، از دید خانندگان گرامی می گذرانیم:

1. نسخۀ اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی در «کلّیات اشعار شاه نعمت‏ الله ولی» - چاپ هشتم، تیر 1383- که با سعی دکتر جواد نوربخش گردآوردی شده است، و کاملترین و درست ترین چاپ دیوان به شمار می‏رود، و با بهره گیری از نسخه های کهن معتبر، مانند نسخۀ زمان زندگانی شاعر، فراهم شده است.

2 و 3 و 4. نسخه های اشعار پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی در کتاب «علائم ‏الظهور» -چاپ سنگی، رجب 1329، تهران- که با دست میرزا محمّد کرمانی (ناظم الإسلام) گرد‏آوری شده اند، و پُر از کاستی ها، لغزش ها و افزوده های برخی شاعران دوران قاجار می باشند، و در آنها به صفویها، نادر شاه، کریم‌خان زند و برخی پادشاهان قاجار اشاره شده است!

5. نسخۀ اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی فراهم شده پس از پیروزی انقلاب و برپایی «حکومت جمهوری اسلامی» در ایران که در آن، دستکاری ها و افزایش هایی در بخشهایی از اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی و نیز در اشعار نسبت داده شده به وی انجام داده اند تا چنین جلوه دهند که سرایندۀ آن اشعار، حکومت خاندان پهلوی و سقوطش و حکومت روحانیّون در ایران را پیشگویی کرده است.

نسخۀ 1؛ اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی:

قدرت کردگار می بینم

حالت روزگار می‏ بینم

حکم امسال صورتی دگر است
نه چو پیر‏ار(1) و پار (2) می‏بینم

از نجوم این سخن نمی‏ گویم
    بلکه از کردگار می‏ بینم

«عین و را ذال»(3) چون گذشت از سال
    بوالعجب کار و بار می‏ بینم 

در خراسان و مصر و شام و عراق
    فتنه و کارزار می‏ بینم

گِرد آئینۀ ضمیر جهان
    گَرد و زنگ و غبار می‏ بینم

همه را حال می‏شود دیگر
گر یکی ور هزار می‏ بینم

ظلمتِ ظلمِ ظالمانِ دیار
بی ‏حد و بی‏ شمار می‏ بینم

قصّه‏ ای بس غریب می‏ شنوم
    غصّه‏ ای در دیار می‏ بینم

جنگ و آشوب و فتنه و بیداد
    از یمین و یسار می ‏بینم

غارت و قتل و لشکر بسیار
    در میان و کنار می ‏بینم

بنده را خواجه ‏وَش(4) همی ‏یابم
    خواجه را بنده ‏وار می‏ بینم

بس فرومایگان بی‏ حاصل
    عامل(5) و خواندگار(6) می‏ بینم

هر که او پار یار بود، امسال
  خاطرش زیر بار می‏ بینم

مذهب و دین ضعیف می‏ یابم
مُبتَدِع افتخار می ‏بینم

سکّۀ نو زنند بر رخ زر
درهمش کم ‏عیار می‏ بینم

دوستان عزیز هر قومی
    گشته غمخوار و خوار می‏ بینم

هر یک از حاکمان هفت اقلیم
دیگری را دچار می‏ بینم

نصب و عزل بِتَکْچی(7) و عُمّال
هر یکی را دو بار می ‏بینم

ماه را روسیاه می ‏یابم
مهر را دل‏فَگار(8) می‏ بینم

ترک و تاجیک را به همدیگر
    خصمی(9) و گیر و دار می ‏بینم

تاجر از دست دزد بی‏ همراه
مانده در رهگذار می ‏بینم

مکر و تزویر و حیله در هر جا
از صغار و کبار می ‏بینم

حال هندو خراب می ‏یابم
جور تُرک و تَتار می‏ بینم

بقعۀ خیر سخت گشته خراب
جای جمع شرار می ‏بینم

بعض اشجار بوستان جهان
بی ‏بهار و ثمار می ‏بینم

اندکی امن اگر بود آن روز
در حد کوهسار می ‏بینم

همدمی و قناعت و کنجی
حالیا اختیار می ‏بینم

گرچه می ‏بینم این همه غمها
شادی‏ای غمگسار می‏ بینم

غم مخور زانکه من در این تشویش
خرّمی وصل یار می ‏بینم

بعد امسال و چند سال دگر
عالمی چون نِگار(10) می‏بینم

چون زمستان پنجمین بگذشت
    ششمش خوش ‏بهار می بینم

نایب مهدی آشکار شود
بلکه من آشکار می‏ بینم

پادشاهی تمام ‏دانایی
سروری باوقار می ‏بینم

بندگان جناب حضرت او
سر به ‏سر تاجدار می‏ بینم

تا چهل سال ای برادرْ من
دور آن شهریار می‏ بینم

دور او چون شود تمام به کام
   پسرش یادگار می ‏بینم

پادشاه و امام هفت اقلیم
شاه عالی‏ تبار می‏ بینم

بعد از آن خود امام خواهد بود
که جهان را مدار می ‏بینم

«میم و حا، میم و دال» می‏ خوانم
نام آن نامدار می‏ بینم

صورت و سیرتش چو پیغمبر
علم و حلمش شعار می‏ بینم

دین و دنیا از او شود معمور
خلق از او بختیار می‏ بینم

ید بیضا که باد پاینده
باز با ذوالفقار می ‏بینم

مهدی وقت و عیسی دوران
هر دو را شهسوار می‏ بینم

گلشن شرع را همی بویم
گل دین را به بار می‏ بینم

این جهان را چو مصر می ‏نگرم
عدل او را حصار می‏ بینم

هفت باشد وزیر سلطانم
همه را کامکار می‏ بینم

عاصیان از امام معصومم
خجل و شرمسار می ‏بینم

بر کف دست ساقی وحدت
بادۀ خوش گوار می ‏بینم

غازی(11) دوست دار دشمن‏ کش
همدم و یار غار می ‏بینم

تیغ آهن ‏دلان زنگ ‏زده
کنْد و بی‏ اعتبار می‏ بینم

زینت شرع و رونق اسلام
محکم و استوار می‏ بینم

گرگ با میش و شیر با آهو
در چرا برقرار می ‏بینم

گنج کسرا و نقد اسکندر
همه بر روی کار می‏ بینم

تُرکِ عیّارْ مست می‏ نگرم
خصم او در خمار می ‏بینم

نعمت ‏الله نشسته در کنجی
از همه بر‏کنار می ‏بینم(12)

—------------------------------------------------------------------ 
 1. پیرار: کوچک شدۀ پیرارسال، به معنای سالِ پیش از سالِ گذشته است.
 2. پار: کوچک شدۀ پارسال، به معنای سالِ گذشته است.
 3. از مادّه تاریخ «عین و را ذال»، بنا بر حساب ابجد، سال 970 هـ.ق به دست می آید. گردآورندۀ کلّیّات اشعار شاه نعمت‏ الله ولی، در این جا، در پاورقی، از نسخۀ نخست مورد استنادش که در کتابخانۀ مَلِک تهران نگهداری می شود و تاریخ نگارش آن اوّل ذی حجّۀ 860 (حدود 30 سال پس از درگذشت شاه نعمت‏الله ولی) می باشد، مادّه ‏تاریخِ «فا و را ذال» را به عنوان نسخۀ جایگزین آورده است که آن نیز، بنا بر حساب ابجد، به سال 980 هـ.ق اشاره دارد.
 4. خواجه ‏وَش: مانند آقا و سرور.
 5. عامل: کارگزار دولتی.
 6. خواندگار: کوچک شدۀ «خداوندگار»، به معنای والی، رئیس و سرور است (بهره گرفته شده از: لغت نامه، درگاه «خواندگار» و «خداوندگار»).
 7. بِتَکْچی یا بِیتَکْچی: ترکی مغولی، به معنای مأمور مالیّات است (بهره گرفته شده از: لغت نامه، درگاه «بیتکچی»).
 8. فگار: کوچک شدۀ افگار، به معنای آزرده و خسته است (بهره گرفته شده از: فرهنگ فارسی، درگاه «فگار» و «افگار»).
 9. خصمی: دشمن.

 10. نگار: کوچک شدۀ «نگارستان»، به معنای جای پُرنقش و نگار و زینت داده شده است. 
 11. غازی: رزمنده و جنگجو.
 12. کلّیّات اشعار شاه نعمت ‏الله ولی، ص60-657، قصیده ها.

 

 

نسخۀ 2؛ اشعار دستکاری شدۀ پیشگوییهای شاه نعمت‏ الله ولی در دوران قاجار:

قدرت کردگار می‏ بینم
حالت روزگار می ‏بینم

از نجوم این سخن نمی ‏گویم
بلکه از سرّ یار می ‏بینم

از سلاطین گردش دوران
یک ‏به ‏یک را سوار می‏ بینم

هر یکی را به مثل ذرّۀ نور
پرتوی آشکار می‏ بینم

سال تاریخ را چنین گویم
قدرت هشت و چار می‏ بینم

بعد از آل ائمّۀ اطـهار
دیگری را سوار می‏ بینم

از پسِ شاهی همه اینها
چند سلطان به کار می‏ بینم

از بزرگی و رفعت ایشان
صفوی برقرار می‏ بینم

چند سلطان ز نسل او پیدا
همه را برقرار می ‏بینم

آخر پادشاهی صفوی
یک حسینی به کار می‏ بینم

از بُخارا، هَرات و بَلْخ و سَرَخْس
لشکری بی‏ شمار می ‏بینم

باز بعد از خرابی ایشان
ساربانی به کار می ‏بینم

نادری در جهان شود پیدا
قامتش استوار می ‏بینم

بیست و شش سال پادشاهی او
تا به گردون(1) غبار می ‏بینم

آخر عهد نوجوانی او
قتل او آشکار می‏ بینم

بعد از آن، دیگری فنا گردد
شاه دیگر به کار می ‏بینم

پادشاهی ز نو شود پیدا
تیغ او آبدار می‏ بینم

بیست و پنج است پادشاهی او
سکّه‏اش پُرعیار می ‏بینم

چون ز نسلش بسی وَلَد مانَد
سر به ‏سر روزگار می‏ بینم

پادشاهی بود چو کوهِ وقار
که محمّد به نام می ‏بینم

ده و هفت است پادشاهی او
اوّلش باوقار می‏ بینم

لیک آن شاه را زیانی هست
محرم هر نگار(2) می‏ بینم

لشکرش سی سه صف برای جدال
جنگ او آشکار می‏ بینم

عهد آن شاه کشور دوران
دو بلا آشکار می‏ بینم

یک تزلزل، یکی بود طاعون
حال مردم فگار می ‏بینم

غارت و قتلِ شیعیان علی
دست ایشان به کار می ‏بینم

«غین و شین»(3) چون ‏که بگذرد از سال
این اساس آشکار می ‏بینم

شهر تبریز را چو کوفه کند
شهر تهران خراب می ‏بینم

جنگ او در میان افغان است
فتح او آشکار می‏ بینم

در سفاهان چو او پیاده شود
در اَبَرْقو(4) سوار می‏ بینم

 

چون به هم می‏ رسند شاه و سوار
قتل او آشکار می‏ بینم

قتل آن شاه کشور دوران
در صف کارزار می ‏بینم

بعد از آن، آن دگر فنا گردد
شاه دیگر به کار می‏ بینم

پادشاهی ز سمت ترکستان
دفع اشرار زار می ‏بینم

اربعین است پادشاهی او
دولتش کامکار می ‏بینم

دائم او را ز کثرت لیل
لیل او بی ‏نهار می‏ بینم

لیک آن شاه را زیانی هست
محرم او نگار می‏ بینم

چون فریدون به تخت بنشیند
دولتش برقرار می ‏بینم

مُلْک تبریز و مُلْک تبرِستان
پسرانش به کار می ‏بینم

صَرصَرِ(5) دیگرش شود پیدا
پای او در رکاب می‏ بینم

مسکن فوت او در اسفاهان
بر سر مَرغْزار(6) می‏ بینم

حاکم قَنْدَهار مثل شتر
بر دماغش مهار می‏ بینم

حکم در باره‏اش صدور دهند
سر او را به دار می ‏بینم

بعد از آن، دیگری فنا گردد
شاه دیگر به کار می ‏بینم

که محمّد به نامْ او باشد
تیغ او آبدار می‏ بینم

چارده سال پادشاهی او
دولتش کامکار می ‏بینم

سال کز مرغ می ‏شود پیدا
فوت او آشکار می ‏بینم

بعد از او، آن دگر فنا گردد
شاه دیگر به کار می ‏بینم

ناصرالدّین به نصرت دوران
چار ده هشت سال می ‏بینم

کوکب روشنی شود پیدا
بلکه دنباله دار می ‏بینم

از خراسان و ری، هم اسفاهان
چه عَلَم ها به کار می‏ بینم

روز جمعه ز شهر ذی‏قعده
تن او در مزار می ‏بینم

شاه دیگر به کار می‏آید
شاهی ‏اش ناگوار می ‏بینم

یازده سال پادشاهی او
حالتش را فگار می‏ بینم

چارشنبه ز شهر ذی‏قعده
مرگ او آشکار می ‏بینم

بعد از آن، دیگری فنا گردد
پسرش یادگار می‏ بینم

«غین و ده دال» چون گذشت از سال
بوالعجب روزگار می‏ بینم

گرد آیینه هست سیر چهار
گرچه زنگ و غبار می ‏بینم

جنگ و آشوب و فتنۀ بسیار
از یمین و یسار می ‏بینم

غارت و قتل و لشکر بسیار
از میان و کنار می‏ بینم

مرگ جُهّال را به یکدیگر
خصم در گیر و دار می‏ بینم

اندکی امن اگر بود آن روز
در حد کوهسار می‏ بینم

دولتش می‏رود به باد فنا
حال مردم فگار می‏ بینم

بعد از آن، چند سال دگر
عالمی چون نگار می ‏بینم

چون زمستان پنجمین بگذشت
ششمین خوش‏ بهار می‏ بینم

نایب مهدی آشکار شود
نوع عالی‏ تبار می‏ بینم

پادشاهی تمام دارنده
سروری باوقار می‏ بینم

بندگان جناب حضرت او
سربه‏سر تاجدار می ‏بینم

تا چهل سال ای برادر جان
دور آن شهریار می‏ بینم

دور ایشان تمام خواهد شد
لشکری را سوار می‏ بینم

سیّدی را ز نسل آل حسن
سروری را سوار می‏ بینم

قائم شرع آل پیغمبر
به جهان آشکار می‏ بینم

«میم حا، میم دال» می‏خوانند
نام او نامدار می ‏بینم

صورت و سیرتش چو پیغمبر
حلم و علمش شعار می ‏بینم

از کمربند آن سپهروقار
تیغ چون ذوالفقار می ‏بینم

سمت مشرق‏زمین طلوع کند
کوردجّالِ زار می‏ بینم

رنگ یک چشم او به رنگ کبود
خری بر خر سوار می ‏بینم

لشکر او بود ز اسفاهان
هم یهود جُمار(7) می ‏بینم

هر قدم از خرش بود فرسنگ
دور گردون غبار می‏ بینم

صورتی پیش چشمۀ خورشید
به نظر آشکار می‏ بینم

آل سفیان همه طلوع کنند
همه کس را فگار می بینم

سروری را که هست پاینده
باز با ذوالفقار می ‏بینم

هم مسیح از سما فرود آید
پسِ کوفه غبار می ‏بینم

آل سفیان تمام کشته شوند
با هزاران سوار می‏ بینم

از دم تیغ عیسیِ مریم
قتل دجّال زار می‏ بینم

مسکنش شهر کوفه خواهد بود
دولتش پایدار می‏ بینم

زینت شرع و دین از اسلام
محکم و استوار می‏ بینم

کارداران نقد اسکندر
همه در راه کار می ‏بینم

ترک اغیار صید خواهد بود
خصم او در مهار می ‏بینم

نه درودی به خود همی گویم
بلکه از سرّ‏ یار می بینم

نعمة‏الله نشسته در کنجی
همه را در کنار می‏ بینم(8)

—------------------------------------------------------—
1. گردون: آسمان.
2. نگار: معشوق و محبوب.
3. مادّه تاریخ «غین و شین»، طبق حساب ابجد، به سال 1300 هـ.ق اشاره دارد.
4. ابرقو یا ابرکوه، شهرستان و بخشی در جنوب غربی استان یزد، و نزدیک استانهای اسفهان و فارس است.
5. صرصر: بانگ، آواز.
6. مرغزار: سبزه‏زار و چمنزار.
7. یهود جمار: گروه هماهنگ یهود.
8. علائم ‏الظهور، ص 90-86، مقالۀ 5.

نسخۀ 3؛ اشعار دستکاری شدۀ پیشگوییهای شاه نعمت‏ الله ولی در دوران قاجار:

بقعۀ خیر و خیر را ویران
گلْسِتان پر ز خار می‏ بینم

ناگهان شخصی از توابع لُر
حاکم و کامکار می ‏بینم

هست شاه و وکیل خوانندش
کمترین هوشیار می ‏بینم

پادشاهی کند چو بیست و دو سال
کارش آخر به زار می‏ بینم

بعد از آن لُر، لُرِ دگر آید
ظالم و نابکار می‏ بینم

سکّه از نو زند چو بر رخ زر
درهمش کم ‏عیار می ‏بینم

هشت سال است پادشاهی او
دولتش بی ‏مدار می‏ بینم

چون زمستان پنجمین گذرد
ششمش خوش ‏بهار می ‏بینم

حال امسال صورت دگر است
نه چو پیرار و پار می‏ بینم

 

پادشاهی به تخت بنشسته
دولتش پایدار می‏ بینم

آن حسن ‏خُلق و آن حسن‏ نیّت
باب عالی ‏تبار می‏ بینم

فرد مردانۀ اولوالعزمی
محرم هر نگار می‏ بینم

میم از اوّل و دال از آخر
نام آن نامدار می‏ بینم

پادشاه تمام ‏دانایی
در همه کار و بار می‏ بینم

گرگ با میش و شیر با آهو
در چرا برقرار می ‏بینم

ناگهان کشته می‏شود در خواب
قاتلِ آن چهار می ‏بینم

این جهان را چو او کند بدرود
بِنْ اَخَش(1) یادگار می‏ بینم

نوجوانی مثال سرو بلند
رستمش بنده ‏وار می ‏بینم

در امورِ شهی‏ است بی‏ تدبیر
لکنش بخت یار می‏ بینم

احتساب و حساب در عهدش
سست و بی ‏اعتبار می ‏بینم

ظلم پنهان، خیانت و خوبی
بر اعاظم شعار می ‏بینم

دولتش بی‏ حساب می‏ بینم
خفتنش بی‏ شمار می ‏بینم

در حقیقت شهی بود مظلم
عاری از گیر و دار می ‏بینم

علمای زمان او ز غرور
همه چون شهریار می ‏بینم

دایم اسبش به زیر زین تلا
کمتران را سوار می ‏بینم

چون فریدون به تخت بنشیند
پسرانش قطـار می ‏بینم

نیست فصل الخطاب در عهدش
فصل را مات‏وار می‏ بینم

کار و بار زمانه وارونه
قحط، هم ننگ و عار می‏ بینم

قسط و انصاف در زمانۀ او
همچو هیمه به نار می‏ بینم

در زمانش وفا و عهدِ دُرُست
همچو یخ در بهار می‏ بینم

بس فرومایگان بی‏ حاصل
حاصل کار و بار می ‏بینم

کهنه ‏رندی به کار برهمنی(2)
اندر این روزگار می‏ بینم

بِخْردی خوار و دانش و بینش
سرّ ناموس ‏وار می‏ بینم

متّصف بر صفات سلطان است
لیک درویش ‏وار می‏ بینم

بلکه ویرانۀ پر از گنج است
کش سعادت‏ شعار می‏ بینم

یار غار بِه ‏است در اوّل
شاه خوش ‏روزگار می ‏بینم

دویُمَش شیخ و زاهد ثانی
هم جُنَید ‏اعتبار می‏ بینم

همچو مولا جلالِ دین مولا
شمسِ تبریز‏وار می‏ بینم

گوهر شب چراغ بهر کمال
آن دُرِ شاهوار می‏ بینم

باکرامات و جامع آداب
آصف روزگار می‏ بینم

از قماش و متاع چین و فرنگ
عالمی چون نگار می‏ بینم

بر فلک رفته معنی قرآن
صورتش زرنگار می‏ بینم(3)


—----------------------------------------------------------
1. بن اخش: برادرزاده ‏اش.
2. بَرَهْمَن: پیشوای روحانی آیین برهمایی (فرهنگ فارسی).
3. علائم ‏الظهور، ص 92-90، مقالۀ 5.

 سید سلیمان مدنی تنکابنی ایران - قم 

 

 

 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۰۷
خادم گمنام

نظرات  (۳)

خدا حفظتون کنه که موضوع تحریف در اشعار منسوب به این صوفی را بیان کردید

بچه که بودم پدرم برایم جزوه کوچکی  را می خواند که در آن از پیش گفته شده بود  که ربع پهلوی شاه نمی شود و آن زمان ولیعهد بچه بود و هنوز تاجگذاری انجام نشده بود و در ادامه آمده بود که نایب مهدی آشکار شود و تا چهل سال ای برادر جان دور آن شهریار می بینم پس از آن خود امام  خواهد بود صاحب ذوالفقار می بینم.البته تحریف هایی بوده اما در اوج قدرت شاه و ساواک این پیشگویی ها در  گوش ها زمزمه شده است.

قدیمیهای ساری میگفتن بعد از شاه، اول یه سید پادشاه میشه بعد یه سید دیگه میاد بعد از اون یه زن پادشاه ایران میشه اولی خمینی بود دومی خامنه ای اون زن کیه خدا میدونه،از طرف امام زمان پادشاه میشه یا مردم خدا میدونه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی