آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

این وبلاگ برای ارائۀ پیشگوییهای گوناگون در بارۀ نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) و رویدادهای آخرالزّمان است که بیشتر آنها برگرفته از کتابهای زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان، به ویژه آیات قرآن کریم و روایات اسلامی می باشند، و خوانندگان گرامی را از رویدادهایِ پیشِ رویِ جهان آگاه می سازند.

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علایم ظهور و امور حتمی» ثبت شده است

توقیت: گاهی دیده شده است، برخی کسانی که به ظاهر در لباس روحانیّت می‌باشند، ولی کارشناس لغت عرب و احادیث اسلامی و مباحث مهدویّت و آخرالزّمان نیستند، بر ما خرده می‌گیرند که شما در فلان بحث و فلان بحث برای ظهور توقیت کردید؟!

پاسخ روشن ما این است که توقیت در زبان عرب از باب تفعیل و به معنای تعیین وقت دقیق است، و در هر حال، تعیینِ وقتِ نهی‌شده در روایات اسلامی آن است که کسی بگوید فلان سال و فلان ماه حتماً امام ظاهر می‌شود، ولی اگر کسی در محدودۀ روایات اسلامی روی اعدادی که در خد روایات آخرالزّمانی پیرامون زمان حوادث آمده‌اند، سخنی بگوید و بحثی مطرح کند و تازه دقیق هم نگوید فلان سال و فلان ماه ظهور رخ می‌دهد و علاوه بر همۀ اینها یک «الله اعلم» نیز بگوید، تعیین وقت بسیار یا دقیق برای ظهور نیست، و نویسنده خُد از برخی علمای با سواد حوزه که کارشناس مباحث مهدویّت و آخرالزّمان نیز هستند، در این باره پرسیدم، فرمودند: مباحث احتمالی پیرامون زمان ظهور از مصادیق توقیت نیست!

در هر حال، یک سفارش دوستانه به طالبان علوم دینی بزرگوار و دانشجویان دانشگاهی عزیز می‌کنم در ایّام تحصیل دانش درس و بحثها را خوب دنبال کنید و نکات رشتۀ خیش را از کتابها و اساتید فن نیکو فرا بگیرید تا به وقتش اگر در بارۀ موضوعی نظری دادید و اشکالی کردید، سنجیده، مفید و کارشناسانه باشد، و همیشه این شعر را آویزۀ گوشتان کنید:

 پالان‌دوزی به غایت خُد            بهتر ز کلاه‌دوزی بد 

هرچند اساتید بزرگواری که عضو کانال هستند شعر یادشده را شنیده و با مقصود شاعرش آشنا هستند، برای جوانانی که با اصطلاحات متعارف نزد قدما آشنایی ندارند، یادآور می شوم در گذشته که خرماشینی و کلاه کارخانه‌ای رواج نداشت، پالان‌دوزی و کلاه‌دوزی دو شغل رایج جوامع بشری بودند، ولی از نظر کلاس و پرستیز کلاه‌دوزی نسبت به پالان‌دوزی جایگاه بالاتری نزد مردم داشت. شاعر این شعر می‌گوید اگر شما پالان‌دوز خوبی باشید بهتر است تا کلاه دوز بد!

احتکار: نکته دیگری که باید در این جا یادآور شوم، آن است که ما با توجّه به نگاه آخرالزّمانی به این روزگار و بهره‌گیری از روایات اسلامی در بارۀ ذخیرۀ موادّ غذایی، هنگام فراوانی امکانات زندگی و مواد غذایی و ارزانتر بودن آنها در بازار، نه زمان کمبود و گرانی آنها، در کانال آخرالزّمان طیّ مقاله‌ای نکاتی را در بارۀ اندوختن مایحتاج ضروری سال یا چندماه یادآور می‌شویم تا در وقت کمبود و گرانی در تهیّه آنها دچار مشکل نشوند، و بارها سودمندی این کار بر همگان روشن شده است، و جالب آن است که ما هنگام کمبود کالاها چنین اندوختنی را سفارش نکرده‌ایم.

با این حال، برخی افراد، بدون آگاهی از شرایط اقتصادی کشور و بدون علم به روایات آخرالزّمانی، بر ما خرده می‌گیرند. شما خد همین روزها شاهد هستید که در جامعه ما گروهی حیوانات پست و خدانشناس درست هنگام نیاز مردم به ماسک برای گرفتارنشدن به بیماری کرونا و آنفلوانزا، میلیونها از آن را انبار و احتکار کردند تا به قیمت گران به مردم بفروشند، و اکنون مردم قم و دیگر شهرهای دیگر از دسترس به ماسک مناسب و ارزان محروم‌اند. بنا بر این، اگر هنگام فراوانی و ارزانی این کالا می‌گفتیم چند عدد ماسک برای نیاز سال ذخیره کنید، سخن گزاف و خلاف شرعی نگفته بودیم، ضمن آن‌که انسانهای شریف و دلسوز اگر هنگام نیاز شدید مردم به کالایی آن را از پیش اندوخته باشند، با جان و دل در اختیار نیازمندان می‌گذارند.

کانال آخرالزّمان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۰۶
خادم گمنام

سیستان در آخرالزّمان(ویرایش شده)

پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۲۱ ب.ظ

جغرافیای سیستان

سِیسْتان سرزمینی شنزار و پهناور در جنوب خراسان و شمال بَلُوچِستان است، و اکنون بیشتر آن در افقانستان و بخشی از آن در شمال پاکستان و شرق ایران جای دارد، و مرکز آن شهر زَرَنْگ بوده است(1).

ویران شدن سیستان و نکوهش و ستایش زیندگانش

در کتاب ابو حُذَیْفَه از مُقاتِل آورده شده است که وی گفت:

پس از مرگ ضَحّاک، در کتابهای گردآوری شده نزدش، در بارۀ گفتۀ خداوند( عزّ و جلّ): «و هیچ آبادی ای نیست، مگر آن که ما پیش از روز قیامت نابودگر یا شکنجه کنندۀ آن می باشیم، شکنجه ای سخت، و آن، در کتاب (لوح محفوظ) نوشته شده بود»(2)، خانده ام: ... ویران شدن سیستان با بادها، شنها و مارهایی است...(3).

چنین می نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه ضَحّاک خراسانی تابعی پسر مُزاحِم آن را به وی نسبت نداده است.

بدان که مراد از «روز قیامت» در برخی آیات قرآنی و بسیاری از روایات اسلامی، همان روز قیام قائم(علیه السّلام) می باشد.

بنا بر آن چه هویداست، مقصود از «مارهایی» در این روایت، همان شهابها و سنگهای آسمانی ای می باشند که در پی درخشیدن بزرگ ستاره ای دنباله دار در ماه رمضان سال پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام)، بر برخی سرزمینها پرتاب می شوند.

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در یادآوری برخی سرزمینهای مشرق و رویدادهایش، فرمود:

... ولی سیستان، بی گمان، [در آن جا](4) گروهی می باشند که قرآن می خانند، در حالی که از گلوهایشان درنمی گذرد، از آیین اسلام بیرون می روند، همان گونه که تیر از کمان بیرون می رود. سپس در آخرالزّمان شن بر آن جا چیره می شود و آن جا را بر همۀ کسانی که در آن می باشند، ویران می کند...(5).

شایان یادآوری است، هرچند سیستان هر ساله با بادهای موسمی 120 روزه (از پایانه های خرداد تا پایانه های مهر) رو به روست که توفانهای شن را در پی دارند، در سالهای کنونی، برای روی دادن خشکسالی در آن جا و کاهش آب دریاچۀ هامون و افزایش بازۀ زمانی وزش آن بادها و شتابشان، بی گمان، فراوانی توفانهای شن همراه با آسیبهای جانی، مالی و سرزمینی را دیده است. 

ابو عبدالله فقیه هَمَدانی در کتاب البُلْدان آورده است:

بی گمان، ابو موسی اشعری روایت کرده است که وی از علی پسر ابو طالب(علیه السّلام) از آسوده ترین شهرها و بهترین جایگاهها هنگام فرودآمدن آشوبها و آشکارشدن شمشیر پرسید؟ فرمود: آسوده ترین جایگاهها در آن روز سرزمین کوهستان می باشد. پس، هر گاه خراسان آشفته شود، میان گرگانیها و تبرستانیها جنگ درگیرد و سیستان ویران شود، آسوده ترین جایگاهها در آن روز شهر قم است؛ آن، سرزمینی است که بیرون می آیند از آن جا یاورانِ بهترین مردمان از سوی پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ و عمو و عمّه...(6).

سرزمین «کوهستان» یا «کوهستانها» که به آن «عراق عَجَم» نیز گفته می شود، بخشهایی گسترده و کوهستانی از میانه ها تا غرب کشور ایران است که در شرق سرزمینهای «جزیره» و «عراق عرب» جای دارد، و شهرهای بسیاری، مانند تهران، کرج، قزوین، زنجان، قم، ساوه، کاشان، اسفهان، اراک، همدان، خرّم آباد، کرمانشاه و سنندج، را در بر می گیرد، و «خراسان» سرزمینهایی پهناور در آسیای میانه است که از شمال شرقی ایران آغاز و تا مرزهای غربی چین و هند کشیده می شود، و اکنون بیشتر افقانستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و بخشی از ایران و قرقیزستان را در بر می گیرد، و «گرگان» سرزمینی میان تبرستان و خراسان بود که اکنون استان گلستان را در خد جای داده است، و «تبرستان» سرزمینی میان گرگان و گیلان بود که اکنون استان مازندران در شمال کشور ایران را در بر می گیرد(7).

سزاوار است در این جا اشاره شود که آشفتگی خراسان از سخت شدن آشوبها در سرزمینهایش می باشد، و درگرفتن جنگ میان گرگانیها و تبرستانیها یا برخاسته از ناسازگاریهای درونی میان دو گروه از گروههای سه گانه در حکومت جمهوری اسلامی ایران است و یا از گرایش تبرستانیها به حسنی گیلانی و ناسازگاری گرگانیها با این قیامگر سرچشمه می گیرد، و خداوند داناتر است.

از شگفتیهای سخن امام علی(علیه السّلام) این است که از آن بهره گرفته می شود کشور ایران در سنجش با دیگر کشورهای خاورمیانه در آخرالزّمان جزیرۀ آسودگی و آرامش خاهد بود، و آسودگی و آشتی در آن جای می گیرد، و این همان چیزی است که ما اکنون آشکارا آن را می بینیم، و بی گمان، ناآرامی اش تنها در سال پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) می باشد، و مراد از «بهترین مردمان از سوی پدر و مادر...» در این حدیث، همین امام است.

از اَعْمَش روایت شده است که جعفر پسر محمّد(علیهما السّلام) فرمود:

شانزده دسته از گروه مردمان (مسلمانان) نیای من(صلّى الله علیه و آله) ما را دوست ندارند و ما را نزد مردم دوست داشتنی نمی کنند ... زیندگان شهری که سجستان نامیده می شود، آنان برای ما مایۀ دشمنی و گرفتاری اند، و آنان بدترین مردمان و آفریدگان اند، بر آنان آن چیزی از شکنجه است که بر فرعون و هامان و قارون بوده است...(8).

برخی پژوهشگران باور دارند که نکوهش زیندگان سیستان در برخی روایات اسلامی برمی گردد به خوارج(9) و پیروان بنی اُمیّه ای که از سرزمینهای عربی به این سرزمین گریختند یا رفتند و بسیاری از سیستانیها را گمراه کردند، و بر درستی این باور گواهی می دهد آن چه که یاقوت حَمَوی در بارۀ سیستان گفته است: «در سیستان بسیاری از خوارج اند که روش خیش را آشکار می کنند، و از آن دوری نمی جویند و هنگام داد و ستد به آن می بالند»(10)، و افزون بر آن، گمانی نیست در این که سرزمین سجستان در آخرالزّمان از خوارج و پیروان بنی اُمیّه تهی نخاهد شد، و از برخی احادیث اسلامی و سخنان نویسندگان هویدا می شود یافت شدن مؤمنان دیندار در سیستان، از کسانی که امام علی(علیه السّلام) را در روزگاران کهن دوست می داشته اند یا کسانی که امام مهدی(علیه السّلام) را در آخرالزّمان یاری می کنند، چنان که یاقوت حموی، در یادآوری برخی ویژگیهای ستوده برای سجستانیها، آورده است: «رُهْنی گفت: و بزرگتر از همۀ اینها آن است که علی پسر ابو طالب(رضی اللّه عنه) بر منبرهای شرق و غرب ناسزاگویی شد، در حالی که بر منبر آن جا جز یک بار ناسزاگویی نشد، و بر بنی اُمیّه سرپیچی کردند، به گونه ای که در پیمانشان افزودند کسی بر منبرشان ناسزا گفته نشود ... و چه برتری ای بزرگتر از خُدْداریشان از ناسزاگویی برادر رسول خدا(صلّى الله علیه و سلّم) بر منبرشان، در حالی که وی بر منبرهای دو حرم مکّه و مدینه ناسزا گفته می شد»(11).

شورش دجّالی از سیستان

از پسر عبّاس روایت شده است که رسول خدا(صلّى الله علیه و آله) فرمود:

هنگامی که سوی سرورم(جلّ جلاله) بالا برده شدم، خداوند(عزّ و جلّ) پیام داد: ... آشکارشدن دجّال که در مشرق از سجستان برمی شورد..(12).

چنین می نماید، دجّالی که آغازگاه قیامش سیستان است، همان دجّال دوم از دجّالهای سه گانه در آخرالزّمان باشد که دجّال دروغگوتر نامیده شده است، و این دجّال سالهای بسیار پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) برمی شورد، و از نژاد بنی عبّاس می باشد، و سیستانی نیست.

قیام سیستانیان با رهبری قریشی سیستانی

قیام مردی قریشی از بنی عَدِی در آبُرِ سیستان یکی از پنج قیام حقّی است که در سال پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام) روی می دهند، و گمانی نیست در آن که این قیامگر و قیامگران چهارگانۀ دیگر هدف بنیادینشان از قیام، همان فراخاندن مردم به خشنودی خاندان محمّد(صلوات الله علیهم) و فرمان برداری از امام مهدی(علیه السّلام) و هم پیمان شدن با وی و واگذاردن پرچم به او پس از قیامش می باشد.

بنا بر آن چه از برخی روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان بهره گرفته می شود، قیامگر قریشی سیستانی و سربازانش با هاشمی چینی و شعیب تمیمی خراسانی و نیروهایشان به کمک حسنی گیلانی در ری می شتابند و وی را در رسیدن به هدفهایش یاری می کنند. سپس خراسانیان و سیستانیان همراه حسنی و سپاهش از ری به نیشابور و سیستان می روند و از آن دو جا به اصفهان و قم می آیند، و پس از چند روز، از این شهر می کوچند، و آنان پس از این که سپاه سفیانی را در استخر در هم می شکنند، از راه همدان، کرمانشاه، اهواز و بصره، سوی کوفه و نجف می روند، و سرانجام درون دمشق می روند و بیت المقدس را می گشایند، و خداوند داناتر است.

از مَعْروف پسر خَرَّبُوذ روایت شده است که گفت:

هرگز نزد ابو جعفر باقر(علیه السّلام) نرفتیم، مگر آن که فرمود: خراسان خراسان، سیستان سیستان! گویا ما را به آن مژده می داد(13).

بی گمان، امام باقر(علیه السّلام) با این سخن شیعیانش را مژده داده است به قیام زیندگان خراسان و سیستان کمی پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام).
  
یاری دادن سیستانیها با تالقانیها به حسنی گیلانی

حسنی گیلانی پس از آن که در دیلم به پا می خیزد و زیندگانش وی را یاری می کنند، به ری می آید و در آرامگاه عبدالعظیم حسنی بانگ می زند: «ای خاندان احمد، ستمدیدۀ فریادگر و یاریخاه از پیرامون قبر را پاسخ دهید»(14)، و در این هنگام، زیندگان تالقان خراسان و زیندگان آبر سیستان به او پاسخ می دهند و یاریش می کنند.

از ابو عبدالله جعفر پسر محمّد(علیهما السّلام) روایت شده است که امیر مؤمنان -علی-(علیه السّلام) از چیزهایی که پس از وی تا قیام قائم خاهند بود، خبر داد. حسین گفت: ای امیر مؤمنان، خداوند کی زمین را از ستمگران پاک می کند؟ امیر مؤمنان(علیه السّلام) فرمود:

خداوند زمین را از ستمگران پاک نمی کند، مگر آن که خون حرام ریخته شود. سپس کار بنی اُمیّه و بنی عبّاس را در حدیثی دراز یادآوری کرد، سپس فرمود: هر گاه قیامگر در خراسان به پا خیزد و بر سرزمین کوفان(15) و مُلْتان(16) چیره شود و از جزیرۀ بنی کاوان(17) بگذرد، و قیامگری از ما در گیلان به پا خیزد، و آبُر و دَیْلَم به وی پاسخ دهند...(18).

مراد از «ریختن خون حرام (ناروا)» در این حدیث، همان کشتن انسان پاک، فرستادۀ امام مهدی(علیه السّلام) سوی مکّیان، کمی پیش از قیامش می باشد، و «قیامگر در خراسان» هاشمی چینی، و «قیامگری از ما در گیلان» همان حسنی گیلانی است.

یاقوت حَمَوی گفته است:

«آبُر آبادی ای از آبادیهای سیستان است»(19)، و اکنون در آن جا آبادی ای با این نام نمی شناسیم، و گمان می کنم که آبُر یا اَبَر همان شهر کهنی است که «اَبَرْشَهْرْیار» یا «رامْ شَهْرِسْتان» نامیده شده و میان کِرْمان و زَرَنْگ جای داشته و پایتخت استان سیستان بوده و سپس ویران و رها شده است و نشانه ها و تپه هایی از آن در بخش زَهَک کنونی مانده اند و زرنگ مرکز استان گردیده است.

«دَیْلَم» سرزمینی کوهستانی از شرق سرزمینهای گیلان است که در جنوب رشته کوههای البرز جای دارد.

تالَقان خراسان شهری است که مرکز استان تَخار در شمال شرقی افقانستان می باشد.

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، فرمود:

... پس، هر گاه قیامگر که از چین و مُلْتان آمده است، در خراسان به پا خیزد، سفیانی سربازانش(20) را سوی  او می فرستد، پس، بر وی چیره نمی شوند. سپس قیامگری از ما در گیلان به پا می خیزد، و مشرقی او را برای دورکردن پیروان عثمان یاری می کند، و  آبُر و دَیْلَم به وی پاسخ می دهند، و از وی بخشش و خُشی می یابند...(21).

مقصود از «مشرقی» در این روایت، همان هاشمی چینی است که جنبش خیش را از استان سِین کِیانْگ در چین می آغازد، و با سپاهش به ملتان و خراسان می آید، سپس سوی ری می رود و گروهی از نیروهایش را با فرماندهی شعیب تمیمی خراسانی برای یاری حسنی گیلانی درون این شهر می فرستد، و «پیروان عثمان»، گروهی از لشکریان عثمان سفیانی پسر عَنْبَسَه اند که بر برخی بخشهای ایران یورش می برند.

شایان یادآوری است، پاسخ دادن سجستانیها به بانگ حسنی گیلانی که خیش را نزد مردم ستمدیدۀ فریادگر و یاریخاه می شناساند، برخاسته از ویژگی فریادرسی ستمدیده در درون این گروه است، و یاقوت حموی، در یادآوری برخی ویژگیهای ستوده برای سجستانیها، سوی همین اشاره می کند: «محمّد رُهْنی پسر بَحْر گفته است: سیستان یکی از سرزمینهای مشرق می باشد، و همواره ... تک است با زیباییها و یکتاست با کارهای نیکویی که برای سرزمینهایی جز خُدَش شناخته شده نیستند ... شتاب ورزیشان سوی فریادرسی ستمدیدۀ یاریخاه  و رسیدگی به ناتوان...(22).
 
آمدن سیستانیها با خراسانیها به قم 

از محمّد پسر خالد، از برخی همراهانش، از ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) روایت شده است، گفت: نزد وی نشسته بودیم که ناگهان چنین آغاز فرمود:

خراسان خراسان، سجستان سجستان! گویا زیندگان آن دو جا را می نگرم در حالی که بر شتران نر سوار و سوی قم شتابان اند(23).

بدان که مراد از «شتران نر» در این حدیث و همانندهایش، برخی خدروهای جا به جاگر به کار رونده در آخرالزّمان اند که سوارانشان را بر پشتشان می کشند؛ مانند خدروهای نیروبر زرهی و خدروهای باری.

رسیدن سپاه سفیانی به سیستان

اَرْطَاَه گفته است: سفیانی، شش ماه، همۀ کسانی را که نافرمانی اش کنند، می کشد، و آنان را با اره ها اره می کند، و در دیگها می پزدشان. گفت:

و با دو مشرق و مغرب رو به رو می شود(24).

چنین می نماید که این روایت از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه اَرْطَاَه تابعی پسر مُنْذِر آن را به وی نسبت نداده است.

مراد از «دو مشرق» در این جا، همان سیستان در جنوب و خراسان در شمال است، و مقصود از «دو مغرب» همان مصر در جنوب و جزیره در شمال می باشد.

از جابر جُعْفِی روایت شده است که ابو جعفر [باقر(علیه السّلام)](25) فرمود:

سفیانی، پس از درون کوفه و بغداد رفتنش، سپاهیانش را در دوردستها می پراکند. از فرارود از خراسانیان ترسی(26) به او می رسد. مشرقیها با کشتار بر آنان روی می آورند و سپاهشان را نابود می کنند(27). پس، هر گاه خبر آن رویداد به وی برسد، سپاه بزرگی را سوی اِسْتَخْر می فرستد که بر ایشان مردی از بنی اُمیّه است. برای آنان نبردی در کُومِش، نبردی در دُولابِ(28) ری و نبردی در مرزهای زَرَنْگ خاهد بود...(29).

«زَرَنْگ» در روزگاران کهن پایتخت کشور سیستان بود که اکنون نشانه ها و آوارهایی از آن پیرامون دریاچۀ هامون مانده اند، و امروزه شهری با نام زرنگ یافت می شود که مرکز استان نیمروزِ افقانستان است و در شرق با شهر زابُل در استان سیستان و بلوچستانِ ایران همسایه می باشد(30).

کمک رسانی نیروهای قریشی سیستانی به نیروهای هاشمی چینی

از جابر جُعْفِی روایت شده است که ابو جعفر [باقر(علیه السّلام)](31) فرمود:

سفیانی، پس از درون کوفه و بغداد رفتنش، سپاهیانش را در دوردستها می پراکند. از فرارود(32) از خراسانیان ترسی(33) به او می رسد. مشرقیها با کشتار بر آنان روی می آورند و سپاهشان را نابود می کنند(34). پس، هر گاه خبر آن رویداد به وی برسد، سپاه بزرگی را سوی اِسْتَخْر(35) می فرستد که بر ایشان مردی از بنی اُمیّه است. برای آنان نبردی در کُومِش(36)، نبردی در دُولابِ(37) ری و نبردی در مرزهای زَرَنْگ خاهد بود. هنگام آن رویداد، سفیانی فرمان کشتار کوفیها و مدنیها را می دهد، و آن گاه، پرچمهای سیاه از خراسان روی می آورند که بر همۀ مردم جوانی از بنی هاشم است که در کف (پنجه) راستش خالی می باشد و خداوند کارش و راهش را آسان می کند. سپس برای وی نبردی در مرزهای خراسان می باشد، و هاشمی در راه ری می رود، و مردی(38) از بنی تمیم از همپیمانان را که به وی شعیب پسر صالح گفته می شود، به استخر سوی اَمَوی می فرستد. پس، وی و تمیمی(39) و هاشمی در بیضای(40) استخر رویاروی می شوند و میان آن دو نبرد پرکشتار بزرگی خاهد بود، [به گونه ای که اسبان تا مچهایشان خونها را لگدمال کنند. سپس لشکرهای بزرگی از سیستان نزد وی می آیند](41) که بر ایشان مردی از بنی عَدِی است، و خداوند یارانش و لشکریانش را پیروز می کند. سپس، در پی دو نبرد ری(42)، نبردی در مَدائِن(43) خاهد بود، و در عاقِرْقَوْفا(44) نبردی نابودگر و ریشه برانداز است که هر رهایی یافته ای از آن خبر می دهد. سپس، در پی آن، سربریدنی بزرگ در بابل می باشد، و در زمینی از سرزمین نَصِیبِین(45) نبردی است. سپس گروهی از سرزمین سیاه عراق(46) بر اَخْوَص می شورند، و آنان، بهترینان(47) می باشند که بیشترینشان از کوفه و بصره اند، تا آن که آن چه را از در بند افتادگان کوفه در دستان وی است، رها سازند(48).

مقصود از لگدمال کردن اسبان خونها را تا مچ دستها و پاها در این حدیث و همانندهایش، فرورفتن چرخهای خدروهای ارتشیِ به کار رونده در آخرالزّمان در خونهای کشته های نبرد است.

بنو عَدِی پسر کَعْب، شاخه ای از قریش، از خانواده های عرب عدنانی شناخته شده اند(49).

بدان که «اَخْوَص» (چشم فرورفته) از ویژگیهای عُثْمان سُفْیانی پسر عَنْبَسَه، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخرالزّمان می باشد.
—---------------------------------------------------—  

1. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
2. قرآن کریم، سورۀ اسراء، آیۀ 58 (ترجمۀ نویسنده).
3. البدء و التاریخ، جزء 4، ص 3-102، ف 13 (ترجمۀ نویسنده).
4. میان دو کروشه از افزوده های ما است.
5. الفتوح، جزء 2، ص 79-78 (ترجمۀ نویسنده).
6. بحار الأنوار، ج 57، ص 217، ب 36، ح 47، با نقل از: تاریخ قم (ترجمۀ نویسنده). گفتنی است، این روایت در البلدان چاپی نزد ما با دگرگونی ای در برخی واژه ها و گزاره ها یافت می شود، و آن چه ما آورده ایم، بهتر و کاملتر است.
7. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
8. الخصال، ص 7-506، أبواب ستّه عشر، ح 4 (ترجمۀ نویسنده).
9. خَوارِج (شورشیان) همان گروه گمراهی از مسلمانان اند که بر امام علی(علیه السّلام) شوریدند، و میان آنان و سپاه امام نبرد مشهوری در بخش نَهْرَوان -بین واسِط و بغداد-، در سال 38 هـ.ق، روی داده است (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
10. معجم البلدان، ج 3، ص 190، درگاه «سجستان» (ترجمۀ نویسنده).
11. معجم البلدان، ج 3، ص 191، درگاه «سجستان» (ترجمۀ نویسنده). 
12. کمال الدین، ص 3-281، جزء 2، ب 23، ح 1 (ترجمۀ نویسنده).
13. الغیبة، نعمانی، ص 282، ب 14، ح 51 (ترجمۀ نویسنده).
14. بحار الأنوار، ج 53، ص 15، ب 28، با نقل از: الهدایة الکبری (ترجمۀ نویسنده).
15. یاقوت حَمَوی گفته است: «کُوفان: ... آبادی ای در هرات است (معجم البلدان، ج 2، ص 139، درگاه «کوفان»، ترجمۀ نویسنده). مقصود از «کوفان» در سخن امام علی(علیه السّلام)، آبادی ای در استان هَرات در افقانستان است.
16. مُلْتان سرزمینی در جنوب استان پَنْجاب در پاکستان است، و مرکزش شهر باستانی ملتان می باشد (بهره گرفته شده از: دانشنامۀ آزاد «ویکی پدیا»، درگاه «مولتان»).
17. یاقوت حَمَوی گفته است: جزیرۀ کاوان، و جزیرۀ بنی کاوان گفته می شود: جزیره ای بزرگ است، و آن همان جزیرۀ لافِت و از دریای فارس، میان عُمان و بحرین، می باشد (معجم البلدان، ج 2، ص 139، درگاه «جزیرة کاوان»، ترجمۀ نویسنده).
شایان یادآوری است، جزیرۀ بنی کاوان یا اَبَرْکاوان همان جزیرۀ لافِت است که در روزگار ما نزد پارسیان جزیرۀ قِشْم و نزد عربها جزیرۀ جِسْم نامیده می شود، و لافت اکنون نام روستا و بندری در این جزیره است، و قشم جزیره ای ایرانی و بزرگترین جزیرۀ خلیج فارس می باشد که بر تنگۀ راهبردی هرمز جای دارد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
18. الغیبة، نعمانی، ص 283، ب 14، ح 55 (ترجمۀ نویسنده).
19. بنگرید: معجم البلدان، ج 1، ص 49، درگاه «آبر».
20. در نسخۀ خطّی منتخب کفایة المهتدی پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «فی الجنود» یافت می شود که به «الجنود» اصلاح و ترجمه گردید.
21. منتخب کفایة المهتدی، نسخۀ خطّی، ص 4، ح 3 (ترجمۀ نویسنده)، و از همین منبع در: إلزام‏ الناصب، ج 2، ص 133، نیز نقل شده است.
22. معجم البلدان، ج 3، ص 1-190، درگاه «سجستان» (ترجمۀ نویسنده).
23. بحار الأنوار، ج 57، ص 215، ب 36، ح 34، با نقل از: تاریخ قم (ترجمۀ نویسنده).
24. الفتن، ص 59، جزء 1، ح 219 (ترجمۀ نویسنده).
25. میان دو کروشه از افزوده های ما است.
26. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «فرعه» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی «العرف الوردیّ» آمده است، به «فزعة» اصلاح و ترجمه گردید.
27. در نسخۀ چاپی الفتن پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «فتقبل أهل المشرق علیهم قتلاً و یذهب نجیهم» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی این کتاب در مصر آمده است، به «فیُقبِل أهل المشرق علیهم قتلاً و یُذهِب بجیشهم» اصلاح و ترجمه گردید.
28. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «بدولات» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی «العرف الوردیّ» آمده است، به «بدولاب» اصلاح و ترجمه گردید.
29. الفتن، ص 218، جزء 4، ح 869 (ترجمۀ نویسنده).
30. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
31. میان دو کروشه از افزوده های ما است.
32. «فرارود» سرزمینهای جای گرفته در شمال رود جیحون است، و بخشی از خراسان می باشد، و شهر سمرقند، جایگاه قیام شعیب تمیمی خراسانی، از آن جاست، و هاشمی چینی در آن جا به پا می خیزد.
33. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «فرعه» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی «العرف الوردیّ» آمده است، به «فزعة» اصلاح و ترجمه گردید.

34. در نسخۀ چاپی الفتن پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «فتقبل أهل المشرق علیهم قتلاً و یذهب نجیهم» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی این کتاب در مصر آمده است، به «فیُقبِل أهل المشرق علیهم قتلاً و یُذهِب بجیشهم» اصلاح و ترجمه گردید.
35. «اِسْتَخْر» در روزگاران کهن شهری بزرگ در 60 کیلومتری شمال شرقی شهر کنونی شیراز (7 کیلومتری شمال تخت جمشید) بود که پس از سدۀ چهارم هجری قمری، با گسترش شیراز، از رونق آن کاسته شد، و رو به ویرانی نهاد، و اکنون نشانه ها و ویرانه هایی از آن در بخش مَرْوْدَشت در استان فارس مانده اند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
36. بنا بر آن چه دانشمندان تاریخ و جغرافیا نوشته اند، کُومِش در روزگاران کهن استانی بزرگ و گسترده میان نیشابور و ری بود که شهرها و آبادیها و کشتزارهایی را در بر می گرفته است، و بَسْتام، دامْقان و سِمْنان از شهرهای مشهورش بوده اند، ولی چنین می نماید که مراد از «کومش» در روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان، سرزمینی در خراسان باشد که میان نیشابور و بستام، در شمال کوه کومش جای دارد، و جایگاهش با شهر کنونی سَبْزِوار (بَیْهَق) و پیرامونش، برابر است (نویسنده). 
37. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «بدولات» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی «العرف الوردیّ» آمده است، به «بدولاب» اصلاح و ترجمه گردید. «دُولاب» در روزگاران کهن روستایی از روستاهای شهر ری در شمال شرقی آن بود، و اکنون بخشی در جنوب شرقی شهر تهران می باشد، و بر کنارۀ چپ راه خراسان جای دارد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
38. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «رجل» یافت می شود که به «رجلاً» اصلاح و ترجمه گردید.
39. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «المهدیّ» یافت می شود که به «التمیمیّ» اصلاح و ترجمه گردید.
40. «بَیْضاء» یا «نَسا» در روزگاران کهن شهری بزرگ در بخش استخر بود، و اکنون نشانه ها و ویرانه هایی از آن با نام «تلّ بیضاء» نزدیک شهر سَپِیْدان در استان فارس مانده اند (با بهره گیری از: برخی منابع).
41. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، از نوشتار عربی حدیث، میان دو کروشه [حتّى تطأ الخیل الدماء إلى أرساغها. ثمّ تأتیه جنود من سجستان عظیمة] افتاده است، و ما آن را از «العرف الوردیّ» گرفته و ترجمه کرده ایم.
42. از روایات اسلامی بهره گرفته می شود که برای سپاه سفیانی دو نبرد در ری خاهد بود: یکی از آن دو، نبردشان با نیروهای رهبر سوم انقلاب ایران، و دیگری، نبردشان با نیروهای هاشمی چینی که شعیب تمیمی خراسانی آنان را فرماندهی می کند.
43. «مَدائِن» شهری کهن است که بر کنارۀ دجله جای دارد، و در 32 کیلومتری جنوب شرقی بغداد می باشد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
44. «عاقِرْقَوْفا» یا «عَقْرَقَوْف» آبادی ای از آبادیهای کهن بغداد بود، و اکنون در 30 کیلومتری شمال غربی بغداد جای دارد، و در آن جا تپه هایی باستانی یافت می شوند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
45. «نَصِیبِین» شهری کهن است که در شمال سرزمینهای جزیره در استان مارْدِین ترکیه جای دارد، و در جنوب همسایۀ شهر قامِشْلِی سوریه می باشد، و میان آن دو چیزی مگر مرز نیست، و یکی از شاخه های رود خابور از آن دو شهر می گذرد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
46. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «سوادهم» یافت می شود که به «سواد العراق» اصلاح و ترجمه گردید. «سرزمین سیاه عراق» همان سرزمینهای سرسبز و پُردرخت و کِشته از روستاها و کشتزارهای جای گرفته در جنوب سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات و پیرامون آن دو می باشند، و این سرزمینها، برای بسیاریِ سرسبزی رو به سیاهیِ باغهایش، به این نام نامیده شدند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
47. بی گمان، در روایات اسلامی آمده است که برخی همراهان و یاوران امام مهدی(علیه السّلام) از بهترینانِ عراقی اند.
48. الفتن، ص 9-218، جزء 4، ح 869 (ترجمۀ نویسنده).
49. با بهره گیری از: برخی منابع.

سیّد سلیمان مدنی تنکابنی-ایران- قم https://telegram.me/joinchatakheruzzaman

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۸ ، ۱۵:۲۱
خادم گمنام

خوزستان در آخر الزّمان

يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۷ ب.ظ

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، فرمود:

ای جابر، هر گاه ناقوس بانگ زند، و کابوس فشار آورد، و گاومیش سخن بگوید، هنگام آن رویدادها، شگفتیها و چه شگفتیهایی خاهند بود! هر گاه آتش در بُصْری بدرخشد، و پرچم عثمانی در درۀ سیاه(1) پدیدار شود، و بصره آشفته گردد و برخی از آنان بر برخی دیگر چیره شوند، و هر گروهی به دیگری بگراید، و لشکرهای خراسان جنبش کنند، و شعیب تمیمی(2) پسر صالح از درون تالقان بجوشد(3)، و برای سعید شوشی در خوزستان پیمان بسته شود، و برای بلندقدان و تناوران کُرد پرچم برافراشته شود...(4).

همان گونه که از پیشترها نیز گفته ایم، گفتاری با عنوان «خوزستان در آخر الزّمان» داریم، ولی هنوز کامل آن آمادۀ ارائه نیست، و همین قدر خوب است بدانید که این سرزمین چنان که درهمسایگی عراق قرار گرفته است و با چون عراق خاکی حاصلخیز و منابع عظیم نفتی دارد، از زمان محمّدرضا پهلوی به این سو مردم آن دیار مانند عراقیها در فقر و محرومیّت به سر می برند، به گونه ای که خوزستان را از هر جهت باید عراق کوچک و اهواز را باید روستایی بزرگ نامید! بنا بر این، با توجّه به همسایگی آن با عراق و شرایط پیش آمده در آن کشور و محرومیّتهای شدید مردم این سرزمین، جنبش سعید شوشی دور از انتظار نیست، هرچند در بارۀ حق یا باطل بودن آن چیزی نمی دانیم یا نباید بر زبان آورد!
———————————————— 
1. در همۀ نسخه های چاپی مشارق أنوار الیقین نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «سوداء» یافت می شود که به «السویداء» اصلاح و ترجمه گردید.
2. در همۀ نسخه های چاپی مشارق أنوار الیقین نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «تبع» یافت می شود که به «نبع» اصلاح و ترجمه گردید.
3. در نسخۀ چاپی مشارق أنوار الیقین پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «التیمیّ» یافت می شود که سازگار با آن چه در برخی نسخه های چاپی این کتاب آمده است، به «التمیمیّ» اصلاح و ترجمه گردید.
4. مشارق أنوار الیقین، ص 266، خطبۀ تَطَنْجِیَه (ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی).
✔️ برگرفته از: جهان در آستانۀ ظهور
پژوهش و نوشتۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی


 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۸ ، ۲۳:۳۷
خادم گمنام

بررسی و تحلیل اجمالی ظهور در روایات

شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۲۷ ق.ظ

صحبت کردن از حضرت مهدی(ع) و نشانه های ظهور ایشان در واقع صحبت کردن از حوادثی است که بناست در آینده اتفاق بیفتد و لذا بجاست که از خود بپرسیم: اگر در مورد احادیث نقل شده در این زمینه بررسی اسناد صورت گرفت و مطمئن شدیم که آنها از معصوم(ع) صادر شده است، آیا می توان مطمئن بود که حتماً همة آن حوادث آن گونه که در روایات شریف ما آمده اند وقوع یابند؟ پاسخ به این پرسش در کتب عقیدتی و فلسفی تحت عنوان «بداء» داده می شود که طی این بخش از مطالب به آن می پردازیم.

«بداء» در لغت به معنای ظهور و روشن شدن پس از مخفی بودن چیزی است و اصطلاحاً به روشن شدن چیزی پس از مخفی بودن از مردم اطلاق می شود؛ بدین معنا که خداوند متعال بنا بر مصلحتی، مسئله ای را از زبان پیامبر یا ولی ای از اولیای خویش به گونه ای تبیین می کند و سپس در مقام عمل و ظهور و بروز، غیر آن را به مردم نشان می دهد. در قرآن آمده است:
خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات می کند در حالی که ام الکتاب نزد اوست و خود می داند عاقبت هر چیزی چیست.1

و در آیه ای دیگر: و بدالهم سیّئات ما کسبوا.2
بدی هایی را خود کسب کرده بودند و برای آنها مخفی بود برایشان نمایان شد.
یا: ثمّ بدالهم من بعد ما رأؤا الآیات.3
پس از آنکه نشانه ها را دیدند حقیقت امر بر آنها روشن شد.
این ظهور پس از خفا، تنها برای انسان رخ می دهد و در مورد
خداوند متعال ابداً صدق نمی کند وگرنه لازمه اش این است که خداوند نسبت به آن موضوع جهل داشته باشد که این امر محالی است. خداوند، چنانکه قرآن کریم می فرماید به همه چیز آگاه و داناست 4 و نسبت به همه چیز در همة زمان ها و مکان ها چه حاضر باشند و چه غایب، چه موجود باشند و چه فانی و چه در آینده به وجود بیایند، علم حضوری دارد. قرآن کریم در این زمینه می فرماید:
هیچ چیزی در آسمان و زمین از نظر خداوند متعال مخفی نمی شود.5
از همین روست که مسئلة بداء و ظاهر کردن آن امر مخفی به خداوند نسبت داده می شود:
و بدالهم من الله مالم یکونوا یحتسبون.6
خداوند آنچه را گمان نمی کردند، برای آنها ظاهر کرد.
براساس آیة:خداوند چیزی را که از آنِ مردمی است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند.7
و با استفاده از دیگر آیات و روایات می توان چنین برداشت کرد که برخی اعمال حسنه نظیر: صدقه، احسان به دیگران، صلة رحم، نیکی به پدر و مادر، استغفار و توبه، شکر نعمت و ادای حقّ آن و... سرنوشت شخص را تغییر داده و رزق و عمر و برکت زندگی اش را افزایش می دهد، همان طور که اعمال بد و ناشایست اثر عکس آن را بر زندگی شخص می گذارد.
پیش از شرح این عبارت که بداء در حقیقت ظاهر شدن چیزی است که از ناحیة خداوند متعال برای مردم مخفی و برای خودش مشخص بود، لازم است یادآور شویم که خداوند متعال بنا بر آیات قرآن دو لوح دارد:

الف) لوح محفوظ

لوحی که آنچه در آن نوشته می شود؛ پاک نشده و مقدّرات آن تغییر نمی یابند؛ چون مطابق با علم الهی است:
بَل هُوَ قُرآنٌ مَجیدٌ فی لَوحٍ مَحفوظٍ.8
بلکه آن قرآن مجیدی است که در لوح محفوظ ثبت گردیده است.

ب) لوح محو و اثبات
بنا بر شرایط و سننی از سنت های الهی، سرنوشت شخص یا جریانی به شکلی خاص می شود، با از بین رفتن آن سنت ها یا مطرح شدن سنت های جدید سرنوشت آن شخص یا آن جریان تحت الشعاع سنت های جدید قرار می گیرد. به عنوان مثال بناست که شخص در سن 20 سالگی فوت کند امّا به واسطة صلة رحم یا صدقه ای که می دهد، 30 سال به عمرش اضافه می شود و تا 50 سالگی زنده می ماند یا به عکس، آن شخص بناست 50 سال عمر کند به واسطة گناه کبیره ای خاص، 30 سال از عمرش کاسته می شود در همان 20 سالگی می میرد. که البته خداوند متعال از اوّل می دانست که بناست اوّلی 50 سال و دومی 20 سال عمر کند ولی برای روشن شدن این سنت های الهی مطلب به این شکل از زبان پیامبران یا اولیای الهی(ع) بیان می شود.

در قرآن کریم هم آمده است:
یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب.9
یا این آیه:
آنگاه مدتی را [برای شما عمر] مقرّر داشت و اجل حتمی نزد اوست.10
با توجه به این دو لوح و مطالبی که تا به حال به آنها پرداختیم، این پرسش به ذهن می رسد که: آیا ظهور حضرت مهدی(ع) و نشانه هایی که برای آن بیان شده است، در لوح محفوظ اند یا محو و اثبات. به عبارت دیگر آیا ممکن است اصلاً مسئله ای به نام ظهور ایشان تا آخر عمر بشریت و هستی اتفاق نیفتد یا ظهور بدون تحقّق نشانه ها رخ دهد یا همة نشانه ها باید رخ دهند؟ در پاسخ به این پرسش باید نشانه های ظهور را به دو دسته تقسیم کنیم:
1. امور و علایم مشروط
2. امور و علایم حتمی. آنگونه که امام باقر(ع) امور را به موقوفه و حتمیه11 و امام صادق(ع) به حتمی12 و غیر حتمی تقسیم کرده اند. مسئلة بداء هم در چهار زمینه با موضوع ظهور حضرت مهدی(ع) ارتباط می یابد:

1. نشانه های مشروط و غیر حتمی ظهور

جز نشانه هایی که صراحتاً در احادیث به حتمی بودن آنها اشاره شده است، بقیة نشانه های ظهور همگی از امور موقوفه به شمار می روند، چنانکه بزرگانی مانند شیخ مفید، شیخ صدوق و شیخ طوسی بدان تصریح کرده اند. بدین معنا که به جز نشانه های حتمی ظهور بقیة آنها بنا بر مشیت و ارادة الهی ممکن است دچار تغییر و تبدیل، تقدّم یا تأخّر شوند. به عبارت دیگر آنها از جمله امور لوح محو و اثبات به حساب می آیند و ممکن است با تغییر و تبدیل در شرایط آنها و عوض شدن علل رخ دادن آنها به گونة دیگری پدید آیند یا اصلاً رخ ندهند. البته بسیاری از رویدادهایی که در احادیث ما به آنها اشاره شده است تا کنون اتفاق افتاده اند و دچار بداء در اصل تحقّق خویش نشده اند.
مثلاً اگر در حدیث به نزول بلایی (مشروط) اشاره شده باشد به واسطة توسل و استغفار مؤمنان و مسلمانان ممکن است در نزول آن تأخیر رخ دهد یا اصلاً چنین بلایی به جهت عظمت عمل صالح ایشان نازل نشود یا اینکه با برخی اعمال صالح یا ناصالح ظهور حضرت را دچار تعجیل یا تأخیر کنند.

شاید بتوان علت بیان چنین اخباری را این دانست که اگر مسئله به این شکل تبیین نمی شد، مؤمنان هم از احتمال حدوث آن حادثه باخبر نمی شدند و بدان مبتلا می گشتند امّا پس از صدور حدیث از ناحیة معصوم(ع) و آگاه شدن مؤمنان و مسلمانان از آن، با دعا و توسل و استغفار از پدید آمدن چنان حادثة ناگواری ممانعت به عمل آورند یا سبب حدوث اتفاقی خوشایند شوند. البته فراموش نکنیم که عکس این مطلب هم کاملاً صادق است به این معنا که شخص معصوم(ع) با اعلام نزول بلا و علّت آن، حجت را بر مردم تمام می کنند که شما با وجود آنکه می توانستید، آن بلا را از خویش دفع نکردید یا فلان خیر را به سوی خویش جلب ننمودید و از همین روست که روایت شده است:
خداوند متعال، به چیزی مثل بداء عبادت نشده است.13

2. علایم ظهور و امور حتمی

پنج مورد از نشانه های ظهور در بسیاری از روایات که از حدّ تواتر گذشته است؛ از جمله نشانه های حتمی ظهور برشمرده شده اند:
خروج سیّد خراسانی و یمانی، ندای آسمانی مبنی بر حقّانیت حضرت مهدی(ع)، شهادت نفس زکیّه و فرو رفتن سپاهیان سفیانی در منطقة بیداء (بیابان بین مدینه و مکّه).14
این نشانه های پنج گانه را احادیث از علایم حتمی شمرده و هیچ گونه احتمال بدایی در مورد تحقّق آنها نداده اند وگرنه خلاف حتمی بودن آنها می شد. این نشانه ها شدیداً با مسئلة ظهور ارتباط داشته و همگی مقارن ظهور رخ خواهند داد ان شاءالله. بزرگوارانی چون مرحوم آیت الله خویی در پاسخ به نویسندة کتاب سفیانی و علامات ظهور15، علّامه سیّد جعفر مرتضی عاملی، در کتاب خویش و شیخ طوسی، در غیبت خویش16 نسبت به این موضوع تصریح و اذعان کرده اند که:
هر چند بنابر تغییر مصلحت ها با تغییر شروط اخباری که به حوادث آینده می پردازند، ممکن است دچار تغییر و تبدیل شوند؛ جز آنکه روایت تصریح کرده باشد که وقوع آن جریان حتمی است که (با توجه به اعتماد ما به معصومین(ع)) ما هم یقین به حدوث آنها در آینده پیدا می کنیم و قاطعانه می گوییم در آینده چنین خواهد شد.17
اشکال اساسی که به این نظر گرفته می شود؛ متکی به حدیثی است که نعمانی در کتاب خویش آورده است که: ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری گفته است: نزد امام جواد(ع) بودیم و صحبت از حتمی بودن آمدن سفیانی شد، از آن حضرت پرسیدم: آیا در مورد امور حتمی هم بداء رخ می دهد؟ فرمودند: آری. گفتم: می ترسم در مورد خود حضرت مهدی(ع) بداء رخ دهد. حضرت فرمودند:
ظهور حضرت مهدی(ع) وعدة الهی است و خداوند خلف وعده نمی کند.18
علّامه مجلسی، هم در بحارالانوار پس از نقل این حدیث این
توضیح را اضافه کرده اند که:
شاید محتوم، معانی مختلفی داشته باشد که با توجه به اختلاف در تعاریف ممکن است در مورد برخی از آنها بداء رخ بدهد. مضاف بر اینکه شاید منظور از بداء در مورد خصوصیات آن حادثة محتوم و حتمی باشد و نه اصل تحقّق آن، که مثلاً پیش از زوال حکومت بنی عباس سفیانی جنبش های خویش را آغاز می کند.19
این فرضیه چندان قابل قبول نیست؛ زیرا در صورت پذیرفتن آن، چه فرقی بین حتمی و غیر حتمی خواهد بود؟ مضاف بر اینکه روایت مورد بحث ما از حیث سند، ضعیف است.20 در ضمن نمی توان از آن همه حدیث و روایتی که به شدت بر حتمی بودن این پنج نشانه و امتناع احتمال رخ دادن بداء در آنها تأکید می کنند، چشم پوشی کرد و به احادیث انگشت شماری از این دسته تمسک نمود؛ چون ممکن است در شرایط خاصی (به فرض قوت و اعتبار سندی آنها) معصوم(ع) مجبور شده باشند از روی تقیه، چنین سخنی بگویند.
عبدالملک بن اعین گوید: به امام باقر(ع) در مورد حضرت مهدی(ع) گفتم: می ترسم که زود بیایند و سفیانی نباشد. حضرت فرمودند:
والله نه. سفیانی از حتمیاتی است که حتماً خواهد آمد.21
امور یا موقوفه اند یا حتمیه که سفیانی از دستة حتمیاتی است که حتماً خواهد بود.22
یا امام صادق(ع) فرمودند:
از حتمیاتی که پیش از قیام حضرت مهدی(ع) خواهند بود اینهاست: شورش سفیانی، فرو رفتن در بیداء، شهادت نفس زکیّه و منادی که از آسمان ندا در دهد.23
حمران بن اعین از امام باقر(ع) راجع به آیة:
ثمّ قضی اجلاً و اجلٌ مسمّی عنده؛24
می پرسد. حضرت می فرمایند:
دو اجل وجود دارد: محتوم و موقوف.
- محتوم چیست؟
- جز آن نخواهد شد.
- و موقوف؟
- مشیت الهی در رابطة آن جاری می شود.
- امیدوارم که سفیانی جزء موقوف ها باشد.
- والله که نه و از محتومات است. 25

3. بداء و قیام حضرت مهدی(ع)

ظهور حضرت حجت(ع) از اموری است که در اسلام نسبت به آنها به شدت تأکید شده و در حتمیت آن ذره ای شک و شبهه وجود ندارد. پیش از این گفتیم که در آیاتی نظیر آیة 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است که فرمانروای زمین گردند و بر آن سیطره یابند که چنین واقعه ای در تمام طول تاریخ تا کنون اتفاق نیفتاده است و از آنجا که « ان الله لا یخلف المعیاد»26 و خداوند در وعدة خویش تخلف نمی کند، در آینده ای دور یا نزدیک حتماً چنین اتفاقی خواهد افتاد. ان شاء الله.
علاوه بر اینکه در موارد بسیاری رسول مکرم اسلام(ص) و معصومین(ع) شدیداً تأکید نموده اند که:
حتی اگر از عمر هستی بیش از یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن قدر این روز را طولانی می کند که حضرت مهدی(ع) ظهور کرده و جهان را مملو از قسط و عدل گردانند.27

4. تعیین زمان ظهور حضرت مهدی(ع)
بسیاری از روایات، ما را از توقیت (مشخص کردن زمان ظهور) یا تعیین محدودة زمانی برای ظهور حضرت به شدت نهی کرده اند و شیعیان را امر کرده اند که هر که را چنین کرد تکذیب کنند و دروغ گو بشمارند؛ زیرا این مطلب در زمرة اسرار الهی است و کسی آن را نمی داند؛ امام صادق(ع) به محمدبن مسلم فرمودند:
محمد! اگر کسی وقتی از جانب ما برای ظهور حضرت مهدی(ع) نقل کرد، از تکذیب کردن او نترس! چرا که ما برای احدی تعیین وقت نمی کنیم.28
وقتی فضیل از امام باقر(ع) می پرسد که آیا این مسئله وقت مشخص دارد؟ حضرت سه مرتبه می فرمایند: «آنها که وقت تعیین می کنند دروغ می گویند».29 یکی از یاران امام ششم(ع) به ایشان عرضه می دارد: این مسئله ای که چشم انتظارش هستیم کی خواهد آمد؟ حضرت می فرمایند:
ای مهزم! آنها که وقت تعیین کنند دروغ می گویند، آنها که عجله کنند هلاک می شوند و آنها که تسلیم امر خداوند باشند نجات می یابند و به سوی ما باز می گردند.30
آنگونه که از احادیث برمی آید، ظهور حضرت حجت(ص) از جمله اموری است که خداوند متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان که خداوند تبارک و تعالی اراده کنند و شرایط و علل فراهم و مناسب باشد؛ زمین را از برکات وجودی آن امام همام(ع) بهره مند خواهند نمود.

البته نهی از تعیین وقت، شامل نشانه های حتمی ظهور نمی شود؛ چرا که خود معصومین(ع) در این موارد به فاصلة زمانی میان حدوث آن نشانة حتمی و ظهور حضرت اشاره کرده اند که مثلاً از ابتدای شورش سفیانی تا قیام حضرت بیش از 9 ماه طول نخواهد کشید یا مثلاً 15 روز پس از شهادت نفس زکیّه حضرت در مکه ظهور می کنند. ولیکن دیگر نشانه ها حداکثر به این اشاره می کنند که ظهور آن وجود مقدس نزدیک شده است و نه بیش از این. چنانکه دیدیم برخی از نشانه های ظهور قرن هاست که اتفاق افتاده اند و گذشته اند و هنوز ظهور رخ نداده است. که البته به جهت ایجاد امید در دل شیعیان مبنی بر نزدیک شدن ظهور معصوم(ع) از آن به عنوان نشانة قیام حضرت صاحب(ع) یاد کرده اند.

ضمناً اگر بنا بود زمان ظهور مشخص شود و همگان بدانند که ایشان بناست چه زمانی قیام جهانی خویش را آغاز کنند؛ ستمگران و ظالمان تمام عِدّه و عُدّه خویش را برای آن روز مهیا و آماده می کردند ـ که به خیال خام و واهی خود ـ آن نور الهی را خاموش کنند و نگذارند عدالت را در جهان گسترش دهند و مؤمنان و مستضعفانی هم که قرن ها با حدوث این حادثة عظیم و بزرگ فاصله داشتند مبتلا به یأس و کسالت و خمودی می شدند حال آنکه قرن هاست بسیاری در انتظار آن یار غایب از نظر، دیده ها را خون بار کرده و هر صبح و شام دست دعا به تعجیل در فرج ایشان برداشته اند و امید دارند که در زمرة یاران و یاوران ایشان باشند. مشخص نبودن زمان ظهور خواب از چشم های ستمگران ربوده و هر صبح و شام از این هراسناکند که شاید آن عزیز مقتدر امروز ظهور کند و پایه های حکومت شیطانی شان را درهم شکند.
به امید آنکه آن روز را ببینیم و از یاوران حضرتش باشیم. ان شاءالله.

----------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها :

1. سورة رعد(13)، آیة 39.
2 . سورة زمر(39)، آیة 48.
3 . سورة یوسف(12)، آیة 35.
4 . سورة نساء (4)، آیة 35.
5 . سورة آل عمران (3)، آیة 5.
6 . سورة زمر(39)، آیة 48.
7 . سورة رعد(13)، آیة 11.
8 . سورة بروج(85)، آیات 21 و 22.
9 . سورة رعد(13)، آیة 39.
10. سورة انعام(6)، آیة 2.
11. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص204؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج52، ص249.
12. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص202.
13. کلینی، اصول کافی، ج 1، باب البدأ، ح 1 و صدوق، محمد بن علی بن حسین، التوحید، باب 54، ح 2.
14. صدوق، محمد بن علی بن حسین، کمال الدین، ج2، ص650، طوسی، محمد بن حسن، الغیبة ص267، نعمانی، همان، صص169 و 172؛ مجلسی، محمد باقر، همان؛ ج52، ص204، طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص426؛صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، صص439 و 455.
15. فقیه، محمد، السفیانی و علامات الظهور، ص102.
16. عاملی، جعفر مرتضی، دراسته فی علامات الظهور، ص60.
17. طوسی، محمد بن حسن، همان، ص265.
18. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص205، مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص250.
19. مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص251.
20. رک: فقیه، محمد، همان، ص102.
21. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص203؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص249.
22. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص204؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص249.
23. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص176، صافی گلپایگانی، لطف الله، همان، ص455.
24. سورة انعام، آیة 2.
25. مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص249.
26. سورة آل عمران(3)، آیة 9.
27. رک: شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص340، طبرسی، فضل بن حسن، همان، ص401، مجلسی، محمد باقر، همان، ج51، ص133.
28. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص195، طوسی، محمد بن حسن، همان، ص262؛ آل سید حیدر، مصطفی، بشارةالاسلام، ص298، مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص104.
29. طوسی، محمد بن حسن، همان، ص262؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص103؛ صافی گلپایگانی، لطف الله، همان، ص463.
30. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص198؛ طوسی، محمد بن حسن، همان، ص262؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص104؛ آل سید حیدر، مصطفی، همان، ص299؛ صافی گلپایگانی، لطف الله، همان، ص463.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۲۷
خادم گمنام