آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

این وبلاگ برای ارائۀ پیشگوییهای گوناگون در بارۀ نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) و رویدادهای آخرالزّمان است که بیشتر آنها برگرفته از کتابهای زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان، به ویژه آیات قرآن کریم و روایات اسلامی می باشند، و خوانندگان گرامی را از رویدادهایِ پیشِ رویِ جهان آگاه می سازند.

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جحّافی» ثبت شده است

عبدالّاه‌های سه‌گانه در آخرالزّمان

جمعه, ۸ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۱۰ ق.ظ

از احادیث اسلامی بهره گرفته می‌شود که عبدالّاه‌های سه‌گانه میان مسلمانان در آخرالزّمان فرمانروایی می‌کنند: نخستینشان، «عبدالّاه عبّاسی» واپسین پادشاهان سه‌گانۀ بنی عبّاس در مشرق‌زمین و مردی بلندجایگاه و ناتوان می‌باشد، و دومینشان، «عبدالّاه کِنْدِی» رهبر قیسیان، بربرها و سیاهان آفریقایی در لیبی و پیرامونش است که مردی لنگ و بسیاربد می‌باشد، و سومینشان «عبدالّاه سفیانی» رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان است که مردی بسیارکشتارگر و بسیارزورگو و زشت‌رو و پلیدترین آفریده می‌باشد که هرگز خدا را نپرستیده است، و جنگهای بزرگی میان نیروهای این سه عبدالّاه در شام و جزیره و دیگرجاها روی می‌دهند.
 
چنین می‌نماید که هر سه رهبر یادشدۀ عبّاسی و کندی و سفیانی یا برخی از آنان نام راستینشان عبدالّاه نیست، بلکه آن، لقب یا نامی به کار گرفته‌شده و جایگزین است که خُد را به آن می‌نامند و با آن، نام درست و چهرۀ راستینشان را از دیگران در برخی زمانها پنهان می‌کنند، و از روایات اسلامی هویدا می‌شود که عبدالّاه عبّاسی نامش از نامهای پیامبران است، و عبدالّاه کندی نامش عبدالرحمان و عبدالّاه سفیانی نامش عثمان می‌باشد، و از برخی احادیث اسلامی بهره گرفته می‌شود که عبدالّاه همان نام فرمانروای عبّاسی در آخرالزّمان است، و خداوند داناتر است.

شایان یادآوری است، با نگاه به آن‌که چهار تن از رهبران عبّاسی نام «عبدالّاه» را بر دوش کشیدند: سفّاح، منصور، مأمون و مستعصم، برخی پژوهشگران و نویسندگان باور دارند که روایات اسلامی‌ای که در بارۀ عبدالّاه عبّاسی آمده‌اند، با عبدالّاه مستعصم که واپسین رهبران بنی عبّاس پس از بنی اُمیّه بود، سازگارند، ولی آشکار از آن روایات، اگر ساختگی نباشند، این است که مراد همان عبدالّاه عبّاسی واپسین رهبران بنی عبّاس در آخرالزّمان می‌باشد.

 

پیمان‌بستن با عبدالّاه عبّاسی، برکنارکردن وی و دوران فرمانروایی‌اش

از عَمّار ابن یاسِر روایت شده است که وی گفت:

بی‌گمان، دولت خاندان پیامبر شما در آخرالزّمان خاهد بود، و برای آن نشانه‌هایی‌اند ... پس، هر گاه رومیان و ترکها بر شما بشورانند، و لشکرها بسیج شوند، و رهبر شما که داراییها را می‌اندوزد، بمیرد، و پس از او مردی ناتوان(۱) پادشاه شود که دو سالی(۲) پس از پیمان بسته‌شدن با وی برکنار می‌گردد، و نابودی پادشاهی آنان از جایی می‌آید که پدیدار شد، و ترکها و رومیان با هم ناسازگاری می‌کنند، و جنگها در زمین فراوان می‌شوند ... و سه تن در شام پدیدار می‌شوند که همۀ آنان خاستار پادشاهی‌اند: مردی ابقع، مردی اصهب و مردی از خاندان ابو سفیان که میان کلبیها برمی‌شورد، و مردم را در دمشق در تنگنا می‌اندازد(۳)، و مغربیها(۴) سوی مصر می‌روند؛ پس، هر گاه درون آن‌جا بروند، همان، نشانۀ [شورش](۵) سفیانی است، و پیش از آن، کسی که به خاندان محمّد(علیهم‌السّلام) فرا می‌خاند، برمی‌شورد، و ترکان در جزیره(۶) فرود می‌آیند، و رومیان در فلسطین فرود می‌آیند، و عبدالّاه عبدالّاه را دنبال می‌کند(۷) تا آن‌که سربازانشان در قَرْقِیسِیا بر سر رودخانه رویاروی می‌شوند، و کارزاری بزرگ خاهد بود، و زمامدار مغرب می‌رود و مردان را می‌کشد و زنان را در بند می‌کند ... پس، فریادگری از آسمان بانگ می‌زند: ای مردم، بی‌گمان، فرماندۀ شما فلانی است، و آن، همان مهدی است که زمین را از دادن بهرۀ هر کس و برابری پر می‌کند، چنان‌که از ستم‌ورزی و برگشتن از راستی لبریز شده است.(۸)

چنین می‌نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى‌الّاه‌علیه‌وآله) باشد، اگرچه عمّار ابن یاسر صحابی آن را به وی نسبت نداده است.
 
بدان که مراد از «رومیان» در بسیاری از روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان، اروپاییان و گروههایی از آمریکاییانی می‌باشند که از فرزندان رومیان‌اند، و مقصود از «ترکها» در بسیاری از احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان، ترکهای ترکیه‌اند.

از روایت عمّار و دیگر احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان بهره گرفته می‌شود که دولتهای روم و ترک و عرب، مانند آمریکا، فرانسه، ترکیه و عربستان سعودی، با هم یا جداگانه، نیروهایی را بر گروههایی از مسلمانان می‌شورانند. برای نمونه، اصهب مروانی و پیروانش، از بازماندگان حزب بعث و گروه داعش، را یاری می‌کنند تا بر جزیره و عراق چیره شوند، و آنان را بر ایرانیان می‌شورانند، و نیز نیروهایی از خزرها و ترکان را با فرماندهی شَرُوسِی در قَفْقاز جنوبی بسیج می‌کنند، و آنان را در ماه رمضان پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) یا در ماهی نزدیک به آن بر ایران می‌شورانند، سپس آنان را برای یاری اصهب مروانی سوی عراق می‌فرستند، و سرانجام، آن یورشگران قفقازی با پیروان اصهب همگی در آن‌جا نابود می‌شوند. بنا بر این، نبرد این دو گروه شورشی از جنگهای نیابتی است. افزون بر آن، ترکهای ترکیه برای رسیدن به سودهای راهبردیشان و کشتن و چپاول و پیشگیری از پیشروی یورشگران سوی مرزهایشان، درون بخشی از سرزمینهای جزیره که در شمال و شرق سوریه جای دارد، می‌روند، و رومیان برای پاسداری از سودهای راهبردیشان و پشتیبانی از اسرائیل، به‌ویژه بَیْتُ‌الْمَقْدِس، در برابر یورش شورشیان آفریقاییِ آینده از لیبی و پیرامونش به شام، به رملۀ فلسطین می‌آیند.

رهبر مسلمانان که داراییها را می‌اندوزد و آنها را در زندگانی مردم هزینه نمی‌کند و از «کسانی که تلا و نقره می‌اندوزند و آنها را در راه خدا نمی‌پردازند، پس، آنان را به شکنجه‌ای دردناک مژده بده»(۹) می‌باشد، و نزدیک به دو سالی پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) می‌میرد، دومین پادشاهان سه‌گانۀ بنی عبّاس است که در آخرالزّمان بخشی از سرزمینهای مشرق را فرمانروایی می‌کنند، و مردی ناتوان که در جایگاهش می‌ایستد و پس از گذشتن دو سالی از پیمان بسته‌شدن با وی برکنار می‌گردد، عبدالّاه عبّاسی واپسین پادشاهان سه‌گانۀ بنی عبّاس در آخرالزّمان است.

گفتار پیامبر(صلّی‎ الّاه ‎علیه ‎وآله): «نابودی پادشاهی آنان از جایی می‌آید که پدیدار شد» به رازی بزرگ اشاره می‌کند، و آن این است که همان گونه که آغاز پیدایش پادشاهی بنی عبّاس در دولت نخستینشان از خراسان بود، همچنین نابودی پادشاهی ایشان در پایان دولت دومشان از خراسان خاهد بود.

«مردی ابقع» (گندمگون) همان اَبْقَع فِهْرِی فرماندۀ فرماندهان در مصر در آخرالزّمان است که نیروهای قیسی، بربر و سیاه آفریقاییِ پیرو اعرج کندی را از مصر سوی فلسطین، اُردن و سوریه فرماندهی می‌کند.

«مردی اصهب» (زرد آمیخته با سرخی و سپیدی)(۱۰) همان اَصْهَب مَرْوانِی، رهبر زیندگان جزیره(۱۱) و عراق(۱۲) و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد مَرْوان حِمار در آخرالزّمان است که در صفر پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) رهبری برخی جنبشهایی که پیشتر در سرزمینهای جزیره و عراق آغازیده شده بودند را می‌پذیرد، و در رجب یا نزدیکش بر بغداد، سپس بر بیشتر سرزمینهای کشور عراق چیره می‌شود، و با هاشمی شَیْصَبانِی شورشگر در کوفه پیمان می‌بندد، و سپاهش با فرماندهی عَوْف سُلَمِی با ایران می‌جنگد، و بر سوریه یورش می‌برد.
 
«مردی از خاندان ابو سفیان» همان عُثْمان ابن عَنْبَسَه شامی، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخرالزّمان است که جنبش خُد را در سوریه در صفر پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) می‌آغازد، و در رجب در درۀ خشک در سُوَیْدا برمی‌شورد، و در ماه رمضان بر دمشق، سپس بر بیشتر سرزمینهای شام چیره می‌شود، و سپاهش بر مصر، عراق، ایران و عربستان سعودی یورش می‌برد.

«کلبیها» از قبیله‌های عربی مشهوری‌اند که از شبه‌جزیرۀ عربی درون شام رفتند و در سرزمینهایش جای گرفتند، و معاویه با مَیْسُون، دختر بَحْدَل کلبی، زناشویی کرد و یزید(لعنه‌الّاه) از وی زاده شد، و خِیشاوندی سفیانی از سوی داییهایش به کلب می‌رسد، و کلبیان همواره پشتیبان ارتشیِ بنی اُمیّه و دست زورمندشان در دوران فرمانرواییشان بوده‌اند.(۱۳)

«کسی که به خاندان محمّد(علیهم‌السّلام) فرا می‌خاند» همان شُعَیْب ابن صالح تَمِیمِی خراسانی، فرماندۀ خراسانیان است که چند ماهی پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) جنبش خُد را در تالَقان می‌آغازد، و در رجب در سَمَرْقَنْد برمی‌شورد، و هنگامی که هاشمی چینی از چین و مُلْتان به خراسان می‌آید و در آن‌جا برپا می‌خیزد، به او می‌پیوندد و فرماندۀ سپاهش می‌شود، پس، همراه سپاهشان با پرچمهایی سیاه و کوچک به ایران می‌آیند تا حسنی گیلانی را یاری و سپاه سفیانی را دور کنند، و پس از آن به عراق می‌روند و هاشمی شعیب را به مکّه می‌فرستد تا با مهدی(علیه‌السّلام) پیمان ببندد، سپس رهسپار دمشق و بیت‌المقدس می‌شوند.
 
در سخن رسول خدا(صلّی‌الّاه‌علیه‌وآله): «عبدالّاه عبدالّاه را دنبال می‌کند تا آن‌که سربازانشان در قَرْقِیسِیا بر سر رودخانه رویاروی می‌شوند»، «عبدالّاه» نخست همان عبدالّاه سفیانی، واپسین زمامدار بنی اُمیّه در شام است، و «عبدالّاه» دوم همان عبدالّاه عبّاسی واپسین پادشاهان سه‌گانۀ بنی عبّاس در مشرق می‌باشد که سپاهی را به سوریه می‌فرستد، و بنا بر آن‌چه هویداست، نیروهای سپاه سفیانی پس از آن‌که بر دمشق چیره می‌شوند، بر نیروهای سپاه عبّاسی که در شام ماندگارند، می‌شورند و آنان را سوی جزیره دنبال می‌کنند تا آن‌که دو سپاه بر سر رودخانۀ خابور در قرقیسیا رویاروی می‌شوند و کارزاری بزرگ می‌کنند.

مراد از «رودخانه» در این‌جا، خابور از بزرگترین رودخانه‌های ریزنده در فرات است، و قَرْقِیسِیا -عربی‌شدۀ کرکیسیوم یونانی- از شهرهای کهن در سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات نزدیک ریزشگاه رود خابور در فرات بود، و اکنون تپه‌هایی باستانی از آن، نزدیک شهر دَیْرُ الزَّوْر بر جای مانده‌اند، و شهر بُصَیْرَه که در شرق سوریه و نزدیک مرزهای غربی عراق جای دارد، بر آن ساخته شده است.(۱۴)

مقصود از «زمامدار مغرب» همان عبدالرحمان اَعْرَجِ (لنگ) کِنْدِی، رهبر قیسیان، بربرها و سیاهان آفریقایی در آخرالزّمان است که چند ماهی پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) رهبری برخی جنبشهایی که پیشتر در لیبی و پیرامونش آغازیده شده بودند را می‌پذیرد، و در جمادی آخر یا نزدیکش در آن‌جا برمی‌شورد، سپس سپاهش را به مصر می‌آورد، و آنان را با فرماندهی اَبْقَع فِهْرِی مصری برای نبرد سوی فلسطین، اردن و سوریه می‌فرستد. 
------------------------------------------------------ 

۱. در همۀ نسخه‌های چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «صحیح» (تندرست) یافت می‌شود که سازگار با آن‌چه در دو روایت مانند این روایت که در «الفتن» آمده‌اند، به «ضعیف» اصلاح و ترجمه گردید. 
۲. در همۀ نسخه‌های چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «سنین» (سالها) یافت می‌شود که سازگار با آن‌چه در دو روایت مانند این روایت که در «الفتن» آمده‌اند، به «سنتین» اصلاح و ترجمه گردید. 
۳. در همۀ نسخه‌های چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «یحضر» یافت می‌شود که سازگار با آن‌چه در روایتی مانند این که در «الفتن» آمده است، به «یحصر» اصلاح و ترجمه گردید. 
۴. در همۀ نسخه‌های چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «الغرب» یافت می‌شود که به «المغرب» اصلاح و ترجمه گردید.
۵. میان دو چنگک از افزوده‌های ما است که آن را از روایتی دیگر مانند این روایت گرفته‌ایم که در «عقد الدرر» آمده است.
۶. در همۀ نسخه‌های چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «الحِیْرَة» یافت می‌شود که به «الجزیرة» اصلاح و ترجمه گردید.
۷. در همۀ نسخه‌های چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «یسبق» (پیشی می‌گیرد) یافت می‌شود که سازگار با آن‌چه در روایتی مانند این روایت که در «الفتن» آمده است، به «یتبع» اصلاح و ترجمه گردید.  
۸. الغیبة، توسی، ص ۴-۴۶۳، ف ۷، ح ۴۷۹؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۹. قرآن کریم، سورۀ توبه، آیه ۳۴؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۱۰. بهره‌گرفته‌شده از: المعجم الوسیط، درگاه «الأصهب».
۱۱. جزیره بخش شمالی سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات از جنوب شرقی ترکیه و شمال و شرق سوریه تا درون عراق است، و مراد از «جَزِیرَه» در این‌جا، بیشتر سرزمینهای جزیره می‌باشد که درون کشور عراق جای دارد، و از مَوْصِل در شمال تا تَکْرِیت بر کنارۀ باختری دجله و حَدِیثَه بر کنارۀ خاوری فرات کشیده می‌شود؛ بهره‌گرفته‌شده از: برخی منابع.
۱۲. مقصود از «عِراق» در این‌جا، بخش جنوبی سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات و پیرامون آن‌دو است که از سامَرّا بر کنارۀ خاوری دجله و هِیْت بر کنارۀ باختری فرات آغاز می‌شود و تا آبادان در جنوب غربی ایران و پایانۀ بَصْرَه در شمال کویت کشیده می‌شود؛ بهره‌گرفته‌شده از: برخی منابع.
۱۳. بهره‌گرفته‌شده از: برخی منابع.
۱۴. بهره‌گرفته‌شده از: برخی منابع.

 

عبدالّاه عبّاسی پایان چهلمین از پادشاهان بنی عبّاس و عبدالّاه اعرج کندی زمامدار مغربیان

علی ابن ابی طالب(علیهماالسّلام)، در بیان نشانه‌های ظهور قائم(علیه‌السّلام)، فرمود:

... سپس پایان چهلمین، و او عبدالّاه بلندپایه است، پس، درنگ نخاهد کرد تا آن‌که برسد به وی سپاهی که پیشاپیش‌ش ترکان‌اند، و در آن، شعیب است(۱۵) که او را می‌کشد... .(۱۶)
 

بدان که از روایات اسلامی بهره‌ گرفته می‌شود که برای بنی عبّاس دو دولت و چهل پادشاه می‌باشد: دولت نخستین همان است که در سرزمینهای اسلامی، پس از فروپاشی دولت اَمَوی، بنیادگذاری و ۵۲۴ سال با سی و هفت پادشاه ماندگار شد و از میان رفت، و دولت دومین آن است که در بخشی از سرزمینهای مشرق، در آخرالزّمان برپا می‌گردد و ۴۰ سال با سه پادشاه پایدار می‌ماند، سپس کمی پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) نابود می‌شود.

بنا بر آن‌چه هویداست، مراد از «سپاهی که پیشاپیشش ترکان‌اند، و در آن، شعیب است»، سپاهی است که هاشمی چینی آن را رهبری و شعیب تمیمی خراسانی آن را فرماندهی می‌کند، و پیشاپیش آن ترکهای اُیْغُورند که امیر مؤمنان علی(علیه‌السّلام) به آنان اشاره کرده است در سخنش: «هر گاه ... برای فرزندم پرچمهای ترکها که در گوشه‌وکناره‌ها و دوردستها پراکنده‌اند، پدیدار شوند»(۱۷)، و نیز امام علی(علیه‌السّلام) فرموده است: «پرچمهایی سیاه پدیدار می‌شوند که با سفیانی کارزار می‌کنند، در آنان جوانی از بنی هاشم است که در شانۀ چپش خالی، و بر پیشاپیشش مردی از بنی تمیم است که شعیب ابن صالح خانده می‌شود، پس، همراهان سفیانی را در هم می‌شکند»(۱۸)، و اگر درست در نوشتار عربی حدیث همان واژۀ «سعیر» (زبانۀ آتش) باشد که در همۀ نسخه‌های چاپی إلزام الناصب نزد ما یافت می‌شود، پس آن، اشاره می‌کند به آن‌که لشکریان این سپاه، مانند دیگر ارتشیان هم‌روزگارشان، از جنگ‌افزارهای آتشین به کار رونده در آخرالزّمان، مانند تفنگها، توپها و موشکها، بهره می‌گیرند؛ چنان که رسول خدا(صلّی‌الّاه‌علیه‌وآله) در بیان ویژگی آن مرد هاشمی‌ای که پرچم را به امام مهدی(علیه‌السّلام) برمی‌گرداند، فرمود: «او کسی است که چهره‌اش چون دینار (پول تلا)، دندانهایش مانند ارّه و شمشیرش چون شعلۀ آتش می‌باشد»(۱۹).
----------------------------------------------------------

۱۵. در همۀ نسخه‌های چاپی إلزام الناصب ، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «یدرک بجیش یقدمه لشرک و فیه سعیر» یافت می‌شود که به «یدرکه جیش یقدمه الترک و فیه شعیب» اصلاح و ترجمه گردید.
۱۶. إلزام الناصب، ج ۲، ص ۱۸۴، خطبة البیان ۲؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۱۷. الغیبة، نعمانی، ص ۲۸۳، ب ۱۴، ح ۵۵؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۱۸. الفتن، ص ۲۱۶، الجزء ۴، ح ۸۶۳؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۱۹. الغیبة، نعمانی، ص ۲۵۶، ب ۱۴، ح ۱؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.

کعب گفته است:

هر گاه مردی از بنی عبّاس که به وی عبدالّاه گفته می‌شود، پادشاهی کند، و او دارندۀ واپسین پولهای زر و سیم از آنان است که با آن پولها آغازیده شده و با آنها پایا‌ن داده می‌شوند، پس، وی کلید گرفتاری و شمشیر نابودی است. پس، هر گاه نامه‌ای برای او با نام عبدالّاه عبدالّاه امیر مؤمنان در شام خانده شود، درنگ نمی‌کنید تا آن‌که به شما نامه‌ای برسد که بی‌گمان، بر منبر مصر از عبدالّاه عبدالرحمان امیر مؤمنان خانده شده است. پس، هر گاه چنان شود، مشرقیها و مغربیها، مانند دو اسب همدوش در گروبندی، به شام پیشی ‌گیرند؛ می‌بینند که پادشاهی انجام نمی‌شود، مگر برای کسی که شام را نگه دارد، هر کدام می‌گوید: کسی که بر آن چیره شود، بی‌گمان، دارندۀ پادشاهی شده است.(۲۰)

«عبدالّاه عبدالّاه» همان عبدالّاه دارندۀ واپسین پولهای زر و سیم، واپسین پادشاهان سه‌گانۀ بنی عبّاس در آخرالزّمان است که نیروهایش را از مشرق‌زمین به شام می‌فرستد، و از یادآوری عبدالّاه دو بار برای این پادشاه عبّاسی هویداست که لقب و نام وی، هر دوی‌شان، عبدالّاه می‌باشد، و «عبدالّاه عبدالرحمان» همان اَعْرَج کِنْدِی، رهبر قیسیان، بربرها و سیاهان آفریقایی در لیبی و پیرامونش در آخرالزّمان است.

مراد از «مغرب» در این خبر، لیبی و پیرامونش، و مقصود از «شام»، سوریه است.

شایان یادآوری است، عبدالّاه عبّاسی در این خبر با ویژگی «ذو العین الآخرة منهم» (دارندۀ واپسین پولهای زر و سیم از آنان) بیان شده است، و «اَصْمَعِی در کتاب الأجناس گفته است: «العَیْن» پولهای سیم و زر است»(۲۱)، و بر کسی پوشیده نیست که «الآخرة» وصف برای «العین» می‌باشد نه «ذو العین»، و بر پایۀ این خبر و دیگر احادیث اسلامی، عبدالّاه عبّاسی مانند کسی که پیش از وی بود، پادشاهی داراست، ولی برای ناتوانی‌اش برکنار می‌شود و داراییهایش از دستش می‌رود، چنان‌که حُذَیْفَه از پیامبر(صلّی‌الّاه‌علیه‌وآله) روایت کرده است: «رهبری برکنار می‌شود، به گونه‌ای که بر روی زمین گام بردارد، در حالی که چیزی از زمین برای وی نیست»(۲۲)، و فرمانروایی بنی عبّاس با زر و سیم آغازیده شده و با آن‌دو پایان داده می‌شود.

دانشمند شیعه محمّدباقر مجلسی(رحمه‌الّاه) گفته است: «سخن او: «و وی ذو العین است»، مقصودش آن می‌باشد که در آغاز نامش عین است، چنان‌که نخستینشان ابو العبّاس عبدالّاه ابن محمّد ابن علی ابن عبدالّاه ابن عبّاس بود، و واپسینشان عبدالّاه ابن مستنصر، لقب مستعصم داده‌شده، بود»(۲۳)، و درست همان چیزی است که ما یاد کرده‌ایم.

جُبَیْر ابن نُفَیْر گفته است:

وای بر عبدالرحمان از عبدالّاه، وای بر عبدالّاه از عبدالرحمان.(۲۴)

اگر خبر جُبَیْر ابن نُفَیْر حَضْرَمی حِمْصِی تابعی ساختگی نباشد، مراد از «عبدالرحمان»، عبدالرحمان اَعْرَج کنْدِی رهبر شورشیان آفریقایی در لیبی و پیرامونش، و «عبدالّاه» نخست، سفیانی رهبر اَمَویان در شام، و «عبدالّاه» دوم، رهبر عبّاسیان در مشرق است.
----------------------------------------------------------------

۲۰. الفتن، ج ۱، ص ۲۶۱، الجزء ۴، ح ۷۴۲، چاپ قاهره؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۲۱. المزهر فی علوم اللغة و أنواعها؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۲۲. الغیبة، نعمانی، ص ۲۷۶، ب ۱۴، ح ۳۹.
۲۳. بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۲۱۳، ب ۲۵، دنبالۀ ح ۶۴؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۲۴. الفتن، ص ۱۹۰، الجزء ۴، ح ۷۸۱؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.

حدیثی یافت می‌شود که چنین می‌نماید از سخنان امام صادق(علیه‌السّلام) باشد که در آن جابر ابن یزید جُعْفِی را به نگهداری کتاب سُلَیْم فرمان می‌دهد، و وی را از برخی رویدادهای آخرالزّمان آگاه می‌کند:

نگهدار این کتاب را ای جابر؛ پس، پادشاهی برای بنی عبّاس است تا آن‌که به عبدالّاه(۲۵) دارندۀ واپسین پولهای زر و سیم پایان یابد، و آتشی(۲۶) در حجاز پدیدار شود، و مسجد جامع کوفه و آن‌چه بنیانگذار در صَرات(۲۷) برافراشته است، ویران شوند، و هر گاه پادشاه ترکان نابود شود، سرزمینهای(۲۸) شام آشفته می‌شوند و پادشاهان در هم می‌شکنند(۲۹) و راستی آشکار می‌شود، و ستایش برای خداوند است.(۳۰)

 

مقصود از «عبدالّاه» در این روایت، عبدالّاه عبّاسی واپسین پادشاهان سه‌گانۀ بنی عبّاس در مشرق در آخرالزّمان است، و «ذی العین» (دارندۀ پولهای زر و سیم) از ویژگیهایش می‌باشد، و «الآخرة» (واپسین) ویژگی «العین» است، نه «ذو العین».

بنا بر آن‌چه هویداست، مراد از پدیدارشدن آتشی در حجاز، شعله‌ورشدن آتشهایی بزرگ در پی ترکیدن برخی آتشفشانهای حجاز است، به گونه‌ای که بخشهای گسترده‌ای از حجاز و سرزمینهای پیرامونش را روشن می‌کنند و از جاهای دور، مانند شهر بُصْری در جنوب دمشق، دیده می‌شوند، چنان‌که رسول خدا(صلّی‌الّاه‌علیه‌وآله) فرمود: «ساعت (زمان قیام قائم) برپا نمی‌شود، مگر آن‌که آتشی از سرزمین حجاز بیرون آید که در بصری گردنهای شتران را روشن می‌کند»(۳۱)، و ویرانی مسجد جامع کوفه یا با ویران‌کردن ساختمانش می‌باشد یا با کم‌شدن نمازگزاران در آن و رهاکردنش، پس از رفتن سپاه سفیانی درون کوفه، چنان‌که امام صادق(علیه‌السّلام) فرمود: «هرگاه ... مسجد جامع کوفه از آبادانی ویران شود»(۳۲)، و نمی‌دانیم که مقصود از «آن‌چه بنیانگذار در صَرات برافراشته است» چیست، و می‌تواند پلی باشد که بر رود صرات بسته و ویران می‌شود، و «پادشاه ترکان» همان واپسین فرمانروایان ترکیه در آخرالزّمان است، چنان‌که امام علی(علیه‌السّلام) فرمود: «هر گاه ... زمامدار قُسْطَنْطِینِیَّه نابود شود»(۳۳)، و آشفتگی سرزمینهای شام و نیز زیندگانش با آشوبی فراگیر هنگام آشکارشدن پرچمهای ابقع و اصهب و سفیانی در آن‌جا خاهد بود، چنان‌که امیر مؤمنان علی(علیه‌السّلام) فرمود: «شام آشفته می‌شود و پرچمها برافراشته می‌شوند»(۳۴)، و نیز فرمود: «پس، شامیان و فلسطینیها آشفته می‌شوند»(۳۵)، و همۀ این رویدادهای یادشده از نشانه‌های نزدیک‌شدن زمان قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) می‌باشند. 
------------------------------------------------------ 

۲۵. در نسخۀ چاپی کتاب سلیم بن قیس الهلالیّ پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «بعباد الّاه» یافت می‌شود که سازگار با آن‌چه در برخی نسخه‌های خطّی این کتاب آمده است، به «بعبدالّاه» اصلاح و ترجمه گردید.
۲۶. در نسخۀ چاپی کتاب سلیم بن قیس الهلالیّ پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «ناد» یافت می‌شود که سازگار با آن‌چه در برخی نسخه‌های خطّی این کتاب آمده است، به «نار» اصلاح و ترجمه گردید.
۲۷. در نسخۀ چاپی کتاب سلیم بن قیس الهلالیّ پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «الثانی بالفرات» یافت می‌شود که سازگار با آن‌چه در برخی نسخه‌های خطّی این کتاب آمده است، به «البانی بالصراة» اصلاح و ترجمه گردید. «صَرات: ... آن، رودخانه‌ای است که از نهر عیسی، نزدیک سرزمینی که به آن مُحَوَّل گفته می‌شود، سرچشمه می‌گیرد، میان آن‌جا و میان بغداد فرسنگی است»؛ معجم البلدان، ج ۳، ص ۳۹۹، درگاه «الصَّراة»؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۲۸. در نسخۀ چاپی کتاب سلیم بن قیس الهلالیّ پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «لسان» یافت می‌شود که به «بلاد» اصلاح و ترجمه گردید.
۲۹. در نسخۀ چاپی کتاب سلیم بن قیس الهلالیّ پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «یکثر» یافت می‌شود که به «یکسر» اصلاح و ترجمه گردید.
۳۰. کتاب سلیم بن قیس الهلالیّ، ج ۲، ص ۸۳۳، دنبالۀ ح ۴۱؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۳۱. صحیح مسلم، ج ۴، ص ۸-۲۲۲۷، ک الفتن و أشراط الساعة، ب ۱۴، ح ۴۲؛ ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر.
۳۲. التشریف بالمنن، ص ۷۰-۳۶۹، الملحقات، ح ۵۴۲؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۳۳. إلزام الناصب، ج ۲، ص ۱۸۳، خطبة البیان ۲؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۳۴. دلائل الإمامة، ص ۴۷۵، ح ۴۶۵؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۳۵. إلزام الناصب، ج ۲، ص ۱۶۲، خطبة البیان ۱؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.

 

کوتاهی زمان پادشاهی بنی عبّاس پس از مرگ عبدالّاه عبّاسی

ابو بَصِیر گفته است که شنیدم ابو عبدالّاه [صادق](علیه‌السّلام) می‌فرمود:

کسی برای من مرگ عبدالّاه را گردن بگیرد، برای او قائم را گردن می‌گیرم. سپس فرمود: هر گاه عبدالّاه بمیرد، مردم پس از وی بر کسی گرد نمی‌آیند، و این پراکندگی اگر خدا بخاهد، جز با زمامدار شما به پایان نمی‌رسد، و پادشاهیِ سالیانه می‌رود، و پادشاهیِ ماهانه و روزانه می‌شود. گفتم: آن رویدادها به درازا خاهند کشید؟ فرمود: این گونه نیست.(۳۶)

با نگاه به آن‌که حدیث اشاره‌کننده به مردن عبدالّاه کمی پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) را ابو بصیر از امام صادق(علیه‌السّلام) در روزگار دولت نخست عبّاسیان شنیده و روایت کرده است، و بی‌گمان، همین امام گرامی در روایاتی دیگر آشکارا فرموده است که بنی عبّاس دیگر بار در آخرالزّمان به فرمانروایی می‌رسند، به‌ناچار باید گفته شود که مرادش از «عبدالّاه»، واپسین پادشاهان بنی عبّاس در آخرالزّمان است، و خداوند داناتر است.

از این روایت هویداست، عبدالّاهی که امام صادق(علیه‌السّلام) برای گردن‌گیرندۀ مرگش قیام قائم(علیه‌السّلام) را به گردن گرفته است، پادشاهی پایانی است که پس از وی، فرمانروایی سازش‌شده بر او در کشورش نمی‌آید، و اگر مقصود از «عبدالّاه» در این‌جا همان عبدالّاه عبّاسی واپسین پادشاهان سه‌گانۀ بنی عبّاس در آخرالزّمان باشد، پس بی‌گمان، از سخن امام بهره گرفته می‌شود که پس از مرگ وی درگیریها و ناسازگاریهایی میان ته‌مانده‌های دستگاه عبّاسی بر سر پادشاهی روی می‌دهند، و زمان فرمانرواییشان کوتاه می‌شود و جز چند ماهی و چند روزی پایدار نمی‌ماند.

 

نابودی عبدالّاه عبّاسی و برکنارکردن کسی در آستانۀ برکناری‌اش

از جابر روایت شده است که ابو جعفر فرمود:

هر گاه سفیانی بر اَبْقَع، منصور، کِنْدی، ترکها و رومیان چیره شود، بیرون می‌آید و به عراق می‌رسد. سپس گیسوی سختی‌آور(۳۷) برمی‌آید. پس، در آن هنگام، نابودی عبدالّاه خاهد بود، و کسی که در آستانۀ برکنارشدن است، برکنار می‌گردد، و این برکناری، نادانسته، به گروههایی در شهر زورا نسبت داده می‌شود. پس، اَخوض با زور بر شهری چیره می‌شود، و در آن‌جا کشتاری بزرگ می‌کند، و شش تن سرانِ از خاندان عبّاس را می‌کشد، و سر می‌بُرَد در آن‌جا سربریدنی دست و پا بسته، سپس سوی کوفه می‌رود.(۳۸)

بنا بر پژوهش نویسنده، هنگامی که این روایت را با دیگر روایات بیانگر رویدادهای آخرالزّمان می‌سنجیم، می‌یابیم که بی‌گمان، در نقل و رونویسی نوشتار آن درهم‌ریختگی، آشفتگی و پیش و پس افتادن روی داده است، و درست آن است که روایت این گونه باشد:

از جابر روایت شده است که ابو جعفر [باقر(علیه‌السّلام)](۳۹) فرمود:

گیسوی سختی‌آور(۴۰) برمی‌آید. پس، در آن هنگام، نابودی عبدالّاه خاهد بود، و کسی که در آستانۀ برکنارشدن است، برکنار می‌شود، و این برکناری، نادانسته، به گروههایی در شهر زَوْرا نسبت داده می‌شود. پس، هر گاه سفیانی بر اَبْقَع، منصور، کِنْدِی، ترکها و رومیان چیره شود، بیرون می‌آید و به عراق می‌رسد. پس، اَخْوَص(۴۱) با زور بر شهری چیره می‌شود، و در آن‌جا کشتاری بزرگ می‌کند، و شش تن سرانِ از خاندان عبّاس را می‌کشد، و سر می‌بُرَد در آن‌جا سربریدنی دست و پا بسته، سپس سوی کوفه می‌رود.(۴۲)

«گیسوی سختی‌آور»، بزرگ‌ستارۀ دنباله‌داری است که «گیسوی شیطان» نیز نامیده می‌شود، و در ماه رمضان پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) از مشرق برمی‌آید، و مایۀ گرفتاریها و ناخُشیهایی برای مردم می‌شود.

هرچند از برخی احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان بهره گرفته می‌شود که عبدالّاه عبّاسی واپسین رهبران بنی عبّاس در مشرق در آخرالزّمان است، و او همان رهبر ناتوانی می‌باشد که در پایان کار برکنار و نابود می‌شود، ولی آشکار از این روایتِ جابر جُعْفِی آن است که «کسی که در آستانۀ برکنارشدن است»، رهبری جز «عبدالّاه» است.

«زَوْرا» در روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان به دو شهر گفته می‌شود: تهران کنونی که همان زورای نو است، و بغداد که همان زورای کهن می‌باشد، و مقصود از آن در این‌جا یکی از آن دو شهر است.
 
«اَبْقَع» (گندمگون) همان اَبْقَع فِهْرِی فرماندۀ فرماندهان در مصر در آخرالزّمان است که نیروهای قیسی، بربر و سیاه آفریقاییِ پیرو اعرج کندی را از مصر سوی فلسطین، اُردن و سوریه فرماندهی می‌کند.

«منصور» همان منصور قحطانی واپسین کسی است که در آخرالزّمان در یمن با ستم فرمانروایی می‌کند، و سربازانش را برای پاسداری از اسرائیل، از صنعا به رمله در فلسطین می‌آورد، و با سپاه ابقع فهری مصری هنگامی که بر بیت‌المقدس یورش می‌برند، کارزار می‌کند، سپس بر سوریه یورش می‌برد و با سپاه سفیانی می‌جنگد و شکست می‌خُرَد و به یمن بازمی‌گردد و منصور حسینی یمانی او را می‌کشد.

«کِنْدِی» همان عبدالرحمان اَعْرَج کِنْدِی، رهبر قیسیان، بربرها و سیاهان آفریقایی در لیبی و پیرامونش در آخرالزّمان است که سپاهش را به مصر می‌آورد، و آنان را با فرماندهی ابقع فهری مصری برای نبرد سوی فلسطین، اُردن و سوریه می‌فرستد.

مراد از «ترکها» در بسیاری از احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان، ترکهای ترکیه‌اند، و مقصود از «رومیان» در بسیاری از روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان، اروپاییان و گروههایی از آمریکاییانی می‌باشند که از فرزندان رومیان‌اند.

اَخْوَص (چشم‌فرورفته) از ویژگیهای عثمان سفیانی، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخرالزّمان است.

بدان که در آیین اسلام، کشتنِ دست و پا بسته روا نیست، هرچند کشته‌شونده جانور یا انسانی بزهکار و سزاوار کشتن باشد. 
------------------------------------------------------------ 

۳۶. الغیبة، توسی، ص ۴۴۷، ف ۷، ح ۴۴۵؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۳۷. در همۀ نسخه‌های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «ذی الشفاء» یا «ذو الشفا» یافت می‌شود که به «ذو الشَّقاء» اصلاح و ترجمه گردید.
۳۸. الفتن، ص ۲۰۹، الجزء ۴، ح ۸۴۱؛ ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر.
۳۹. میان دو چنگک از افزوده‌های ما است.
۴۰. در نسخۀ چاپی الفتن پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «ذی الشفاء»، و در دیگر نسخه‌های چاپی این کتاب «ذو الشفاء» یافت می‌شود که به «ذو الشَّقاء» اصلاح و ترجمه گردید.
۴۱. در نسخۀ چاپی الفتن پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «الأخوض» یافت می‌شود که سازگار با آن‌چه در نسخۀ چاپی این کتاب در قاهره آمده است، به «الأخوص» اصلاح و ترجمه گردید.
۴۲. الفتن، ص ۲۰۹، الجزء ۴، ح ۸۴۱، با حذف و تصرّف در روایت؛ ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر.

 

عبدالّاه سفیانی پلیدترین آفریده و یکی از پرچمداران سه‌گانه در شام

کعب گفته است:

... بر شما از پرچمهای زرد می‌ترسم، هنگامی که از مغرب در مصر فرود آیند؛ برای آنان دو نبرد خاهند بود: نبردی در فلسطین و دیگری در شام، سپس مهاجران به ایشان می‌گروند ... پس، نابود می‌شوند. سپس شورشگری برمی‌شورد که به او عبدالّاه گفته می‌شود و پلیدترین آفریده است، کارش در حِمْص شعله‌ور می‌شود(۴۳) و در دمشق درخشان می‌گردد و در فلسطین آشکار می‌شود، بر کسی که با وی دشمنی ورزد، چیره می‌شود... .(۴۴)

چنین می‌نماید که این خبر از سخنان پیامبر(صلّى‌الّاه‌علیه‌وآله) یا بهره‌گرفته‌شده از آن باشد، اگرچه کعب الأحبار تابعی آن را به وی نسبت نداده است.

مراد از «پرچمهای زرد»، پرچمهای قیسیان، بربرها و سیاهان آفریقایی است که کمی پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام)، با رهبری عبدالرحمان اَعْرَج کِنْدِی از لیبی بر مصر یورش می‌برند، سپس با فرماندهی اَبْقَع فِهْرِی مصری سوی فلسطین و اُردن می‌آیند و بر شهر بیت‌المقدس یورش می‌برند تا درونش بروند، ولی به هدفشان نمی‌رسند، و پس از آن، سوی سوریه می‌شتابند و با فرمانروایش و پشتیبانانش می‌جنگند، و مقصود از «مهاجران» که به سپاه شورشیان آفریقایی می‌پیوندند، برخی گروههای تروریستی سَلَفی‌اند که پیشتر از سراسر جهان، به‌ویژه آفریقا، به سوریه کوچیده‌اند و در آن‌جا برای کارزار با پادشاهش ماندگار شده‌اند، و «عبدالّاه» همان عثمان سُفْیانِی، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخرالزّمان است.

کعب گفته است:

سوی فرات، در کنار شام یا اندکی پس از آن، گردآمدنگاهی بزرگ خاهد بود؛ پس، بر سر داراییها کارزار می‌کنند، و از هر نه تن هفت تن کشته می‌شوند، و آن، پس از صدای سخت فروافتادن چیزی سنگین و سست شونده در ماه رمضان، و پس از جداشدن سه پرچمی است که هر کدام از آنان پادشاهی را برای خُدش می‌خاهد، و در ایشان مردی می‌باشد که نامش عبدالّاه است.(۴۵)

چنین می‌نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى‌الّاه‌علیه‌وآله) باشد، اگرچه کعب الأحبار تابعی آن را به وی نسبت نداده است.

مراد از «گردآمدنگاهی بزرگ خاهد بود؛ پس، بر سر داراییها کارزار می‌کنند»، همان بخش قرقیسیا است که در آن، سپاهیانی فراوان گرد می‌آیند و بر سر گنجی از تلا که فرات نمایانش می‌کند، کارزار می‌کنند.

مقصود از «صدای سخت فروافتادن چیزی سنگین»(۴۶) در این‌جا، صدایی سخت است که در پی فروافتادن شهابی بزرگ از آسمان در مشرق‌زمین شنیده می‌شود، هنگام برآمدن خُرشید در مکّه، در صبح روز جمعه نیمۀ ماه رمضان پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام).

از برخی خبرها بهره گرفته می‌شود که «سست‌شونده» در این‌جا وصف برای موصوفی مُقَدَّر است که «زمین» باشد، و مراد از آن، شهر حَرَسْتا پیرامون دمشق و آبادی جابِیَه در دوردستهای آن است که در ماه رمضان پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) فروبرده می‌شوند، یا آن در این‌جا وصف برای موصوفی مُقَدَّر است که «آسمان» باشد، و مقصود از آن، شهابی بزرگ است که از آسمان فرو می‌افتد، چنان‌که در سخن خداوند متعالی آمده است: «و آسمان بشکافد، پس، آسمان در آن روز سست‌شونده است»(۴۷)، و خداوند داناتر است.

مقصود از «سه پرچمی» در این روایت، پرچم اصهب مروانی از جزیره و عراق، پرچم اَبْقَع فِهْری از مصر و پرچم عثمان سفیانی از سوریه است، و «عبدالّاه» همان عثمان سُفْیانِی، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخرالزّمان است.
------------------------------------------------------------- 

۴۳. در نسخۀ چاپی الفتن پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «یشعل» یافت می‌شود که سازگار با آن‌چه در نسخۀ چاپی این کتاب در  قاهره آمده است، به «یشتعل» اصلاح و ترجمه گردید.
۴۴. الفتن، ص ۲-۴۷۱، الجزء ۱۰، ح ۱۴۸۲؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۴۵. الفتن، ص ۴-۲۳۳، الجزء ۵، ح ۹۲۳؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۴۶. بهره‌گرفته‌شده از: برخی فرهنگهای واژگان عربی.
۴۷. قرآن کریم، سورۀ حاقّه، آیۀ ۱۶؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.

 

عبدالّاه عبّاسی از نژاد مأمون و عبدالّاه سفیانی از نژاد خالد

از شگفتیهای تاریخ اسلام آن است، همان گونه که عبّاسیان بر بنی اُمیّه شوریدند و زمانی دراز در جایگاهشان ایستادند، اَمویان نیز در آخرالزّمان بر بنی عبّاس می‌شورند و آنان را کیفر می‌دهند، و چند ماهی پادشاهی می‌کنند، و چون عبدالّاه مأمون عبّاسی پادشاهی بسیار سیاستمدار و فریبکار و دانشمند به احادیث آمده در بارۀ رویدادهای آخرالزّمان و قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) بود، و بنا بر آگاهی نابسنده‌اش از خبرها و پیشگوییهای یادشده در کتابهای گذشتگان، می‌پنداشت که وی واپسین رهبران بنی عبّاس و مهر پایان آنان است، و سفیانی شامی از خاندان اُمیّه و حسنی گیلانی از خاندان ابو طالب پس از وی بی‌درنگ بر خاندان عبّاس می‌شورند، پس، برای همین، نرمخویی با خاندان ابو طالب و دوست‌داشتن خاندان پیامبر(صلوات‌الّاه‌علیهم) و دلسوزی بر پیروان و دوستدارانشان را وانمود می‌کرد، و امام رضا(علیه‌السّلام) را، جای پسرش عبّاس، ولی عهد و جانشینش برگزید، برای جلوگیری از ریختن خونهای خاندانش و پایداری دوستی میان آل عبّاس و آل ابو طالب پس از مرگش، و در پاسخ نامه‌ای که عبّاسیان برای او نوشتند و پاسخ آن و چرایی گرامی‌داشتن وی آل ابو طالب و یاری دادنش به آنان را می‌خاستند، نوشت:

«... پس، رشید خبر داد به من از پدرانش و از آن‌چه در «کتاب دولت» و جز آن یافته بود که هفتم از فرزندان عبّاس برپا نمی‌شود برای بنی عبّاس پس از وی گروه برپاخاسته‌ای، و همواره خُشِی برای آنان با زندگی‌اش بستگی خاهد داشت ... هر گاه خُدِ مرا از دست دهید، برای خُدتان پناهگاهی جستجو کنید، و چه دور است(۴۸)، برای شما نیست مگر شمشیر، حسنی شورشگر و ورزیده(۴۹) نزد شما می‌آید، پس، شما را درو می‌کند، دروکردنی، یا سفیانی خارکننده، و قائمِ مهدی که از ریختن خونهایتان پیشگیری نمی‌کند، جز خونهایی که سزاوار نریختن باشند...»(۵۰)، و با همۀ آنها، امام رضا(علیه‌السّلام) با دست مأمون(لعنه‌الّاه) شهید شد، و پدرش امام موسی کاظم(علیه‌السّلام) با دست پدرش هارون رشید(لعنه‌الّاه) شهید شد، برای کینه‌توزی و رشک‌بردن آن‌دو بر خاندان ابو طالب(علیهم‌السّلام)!

شاید مراد از «جز کتاب دولت» در سخن مأمون، خبر ابن منادی و حدیث فضل کاتب باشد که در پی می‌آیند.

ابن مُنادِی گفت: ابو سلیمان عبدالّاه ابن جَرِیر جُوالِقِی خبر داد من را از مردی اهل کتاب(۵۱) که وی آگاه کرد او را که دانیال پیامبر(علیه‌السّلام) در کتابش یاد کرده است:

... میان فرماندهان عجمها (پارسیان) دشمنی و ناسازگاری می‎افتد ... کسی را که می‎خاهند برمی‎دارند و کسی را که می‎خاهند، سرپرست می‎کنند، زمانی نادراز ... تا آن‌که کار مردم را مردی از فرزندان پادشاه هفتم سرپرستی کند، سپس در پی ماههایی اندک، مردی که از خاندان پادشاه سوم است و به وی سفیانی گفته می‎شود، سرپرستی می‌کند... .(۵۲)

بر کسی که اخبار آشوبها و نبردهای پُرکشتار در آخرالزّمان را پیگیری می‌کند، پوشیده نمی‌ماند، سخنانی که ابن منادی با سندهایش از کتاب دانیال آورده است، به‌راستی از احادیث اسلامی، به‌ویژه سخن رسول خدا(صلّی‌الّاه‌علیه‌وآله)، می‌باشند، ولی با برخی نادرستها آمیخته گردیده و به کسی جز گوینده ‎اش نسبت داده شده‎ اند، و بی‎گمان، در این‎جا آن‎چه از آنها درست و سازگار با دیگر خبرهاست را آورده ‎ایم.
 
بدان که «عَجَم» نامی برای همۀ مردمان ناعرب است، ولی چه بسیار عجم به کار می‌رود و با چیزی که همراه سخن می‎باشد، دانسته می‎شود که مقصود از آن همان پارسیان یا ایرانیان‌اند، چنان‌که در این خبر آمده است.

مراد از «مردی از فرزندان پادشاه هفتم»، عبدالّاه عبّاسی واپسین پادشاهان سه‎ گانۀ بنی عبّاس در مشرق در آخرالزّمان است که از نژاد مأمون عبّاسی هفتمین رهبر از بنی عبّاس پس از بنی اُمیّه می‌باشد، و مقصود از «پادشاه سوم» که سفیانی از خاندان وی می‎باشد، خالد ابن یزید ابن معاویه ابن ابو سفیان است، چنان‌که در حدیثی که امام باقر(علیه ‎السّلام) از امام علی(علیه ‎السّلام) روایت کرده، آمده است: «مردی از فرزندان خالد ابن یزید ابن معاویه ابن ابی سفیان برمی‎ شورد...»(۵۳).

از فضل کاتب روایت شده است که گفت: نزد ابو عبدالّاه [صادق](علیه‌السّلام) بودم، ... فرمود:

بی‌گمان، فلانی پسر فلانی تا آن‌که رسید به هفتمین از فرزندان فلانی، گفتم: پس، نشانه در میان ما و شما چیست، قربانت شوم؟ فرمود: ای فضل، از زمین جدا نشو تا آن‌که سفیانی برشورد. پس، هر گاه سفیانی برشورد، سوی ما برگردید... .(۵۴)

با نگاه به آن‌که امام صادق(علیه‌السّلام) در این حدیث پادشاهان بنی عبّاس را، تنها از نخستین تا هفتمین آنان، بی‌شمارش بازماندگانشان، برشمرد و سپس شورش سفیانی را یاد کرد، به اندیشۀ انسان پیشی می‌گیرد که هفتمینشان همان واپسینشان است، با آن‌که گمانی نیست در دانابودن امام به این‌که شمار پادشاهان بنی عبّاس چهل است، و این‌که سفیانی بر چهلمین از ایشان برمی‌شورد، و سخن درست در این جایگاه آن است که بگوییم امام در پیِ شمردن همۀ رهبران بنی عبّاس نبود، بلکه به شمارش هفت‌تای نخستین از آنان و پایان‌بردن سخن به یادآوری هفتمینشان و شورش سفیانی بسنده کرد؛ زیرا وی از سوی نیاکانش آگاه بود که عبّاسی هفتم که مأمون است، بزرگترین رهبران عبّاسی در پادشاهی و دانشمندترینشان در دانش می‌باشد و واپسین رهبران بنی عبّاس در آخرالزّمان از نژاد وی است و سفیانی بر او می‌شورد، چنان‌که ابن اَحْنَف از امیر مؤمنان علی(علیه‌السّلام) روایت کرده است:

«هفتمین آنان دانشمندترینشان است»(۵۵).

به هر روی، چیزی که از روایات اسلامی آشکار می‌شود و در جهان بیرونی روی می‌دهد، برپایی دو دولت با چهل پادشاه برای بنی عبّاس می‌باشد: دولت نخستین همان است که در سرزمینهای اسلامی، پس از فروپاشی دولت اَمَوی، بنیادگذاری و ۵۲۴ سال با سی و هفت پادشاه ماندگار شد و از میان رفت، و دولت دومین آن است که در بخشی از سرزمینهای مشرق، در آخرالزّمان برپا می‌گردد و ۴۰ سال با سه پادشاه پایدار می‌‍ماند، سپس کمی پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) نابود می‌شود، و سفیانی و حسنی و خراسانی در پایان این دولت بر عبدالّاه عبّاسی که مردی از تبار پادشاه هفتم از بنی عبّاس (مأمون) می‌باشد، می‌شورند. 
----------------------------------------------------------- 

۴۸. مرادش آن است که دستانتان به پناهگاه نمی‌رسد.
۴۹. در نوشتار عربی سخن مأمون در این‌جا «الحسنیّ الثائر البائر» یافت می‌شود. در تهذیب اللغة آمده است: «البائِر: المُجَرِّب (ورزیده)». محمّدباقر مجلسی(رحمه‌الّاه) در بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۲۱۵، در بیان واژۀ «البائر» گفته است: «البائر: الهالک (نابودشونده)»؛ زیرا وی کشته می‌شود، و می‌تواند «الباتر» باشد که شمشیر برنده است»، و نویسنده می‌گوید که درستِ در این جایگاه همان معنایی است که از تهذیب اللغة آوردیم؛ زیرا مراد از «حسنی ثائر (شورشگر)» همان حسنی گیلانی‌ای است که در دیلم برپا می‌خیزد و بر دشمنانش چیره می‌شود و چیرۀ کسی نمی‌شود تا آن‌که به کوفه و نجف برود و با امام مهدی(علیه‌السّلام) پیمان ببندد، و روایتی یافت نمی‌شود که به کشته‌شدنش اشاره کند، و امام علی(علیه‌السّلام) در باره‌اش فرمود: «قیامگری از ما در گیلان برپا می‌خیزد»؛ منتخب کفایة المهتدی، ص ۴، ح ۳، نسخه‌ای خطّی عکسی، ولی حسنی هالک (نابودشونده) همان کسی است که کمی پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) خُدسرانه در مکّه برمی‌شورد و کشته می‌شود؛ چنان‌که از ابو عبدالّاه [صادق](علیه‌السّلام) روایت شده است: «هنگامی که ... حسنی جنبش کند ... پس، حسنی به شورش پیشی می‌گیرد و مکّیان بر وی یورش می‌برند و می‌کشندش و سرش را سوی شامی می‌فرستند»؛ الکافی، ج ۱۵، ص ۶-۵۱۵، ک الروضة، ح ۲۸۶. 
۵۰. الطرائف، ص ۲۸۰، الجزء ۲؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۵۱. اهل کتاب پیروان یکی از دینهایی‎اند که برای پیامبرانش کتابی آسمانی بود؛ مانند یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان، و مراد از «مردی اهل کتاب» در این‌جا، انسانی یهودی یا مسیحی است.
۵۲. الملاحم، ص ۸-۷۶، ب ۶، ح ۲۱؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۵۳. الفتن، ص ۱۹۳، الجزء ۴، ح ۷۹۲؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۵۴. الکافی، ج ۱۵، ص ۴-۶۲۳، ک الروضة، ح ۴۱۲؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۵۵. مناقب آل أبی طالب، ج ۲، ص ۱۱-۳۱۰؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.

 

جالوتْ عبدالّاهِ حَجّام آسیب‌زنندۀ به اسفهانیها!

امیر مؤمنان علی(علیه‌السّلام)، در خطبۀ ملاحم معروف به «زهرا»، فرمود:

... وای بر اسفهانیها از جالوت عبدالّاهِ حَجّام... .(۵۶)

«جالوت» نام بسیارزورگوی فلسطینی است که داود پیامبر، از پیامبران بنی اسرائیل(علیهم‌السّلام)، سوی او رفت و با وی کارزار کرد و با سنگی که از فلاخنش پرتاب کرد، او را کشت.(۵۷)

بنا بر آن‌چه هویداست، واژۀ «جالوت» در این حدیث اشاره می‌کند به بسیارزورگو بودن و سرکشی فراوان عبدالّاهِ حجّامی که به اسفهانیها در آخرالزّمان آسیب می‌زند، و می‌تواند صیغۀ مبالغه باشد به معنای «جَلّاد» (سرپرست تازیانه‌زدن و کشتن) از «جَلَتَ» به معنای «جَلَدَ و ضَرَبَ»، و «حَجّام» صیغۀ مبالغه است و به «کسی که بسیار خون را با بادکش می‌گیرد» گفته می‌شود، و بنا بر این، این لقب در این‌جا اشاره دارد به «مردی که خون مردم را بسیار می‌ریزد»، و یا آن، صیغۀ مبالغه است به معنای «بسیارگزنده» از «حَجَمَ» به معنای «لَسَعَ»، و خداوند داناتر است.

به هر روی، اگر این روایت ساختگی نباشد، می‌تواند مراد از «جالوت عبدالّاهِ حَجّام» همان عبدالّاه عبّاسی واپسین پادشاهان سه‌گانۀ بنی عبّاس در مشرق در آخرالزّمان باشد، و خداوند داناتر است.
---------------------------------------------------- 

۵۶. مناقب آل أبی طالب، ج ۲، ص ۱۰-۳۰۹؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۵۷. بهره‌گرفته‌شده از: المنجد فی الأعلام، درگاه «جُلیات».

📚گزیده‌هایی از کتاب: جهان در آستانۀ ظهور؛ پژوهش و نوشتۀ سیّد سلیمان مدنی تَنْکابُنِی

✍🏻روش ما در نوشتن واژه‎ ها،‌ بر پایۀ درست‌نویسی و سازگاری نوشتار با گفتار و برخی نکته‎ های دیگر است.

✔️کانال آخرالزّمان
@joinchatakheruzzaman

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۱۰
خادم گمنام

کردها در آخرالزّمان

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۲۹ ب.ظ

افتادن آشوب میان کردها و جداشدن آنان از عربها و پدیدآوردن دولتی جداگانه و برافراشتن پرچمی ویژۀ آن در کردستان عراق از نشانه های نزدیک شدن زمان ظهور امام مهدی(علیه السّلام) است.

تاریخچۀ کردها

کُردها مردمانی آریایی می باشند که بیشترشان در شمال غربی خاورمیانه، برابر کوههای تورس و اگرس، در کردستان ایران، عراق، ترکیه و سوریه، زندگی می کنند، و بیشترشان مسلمان، و دیگرانشان از ایزدیها، یارسان (اهل حق)، مسیحیان و یهودیها می باشند(1).

 

جنبش خود گردانی و جدایی میان کردها

بی گمان، کردهای ایران، عراق، ترکیه و سوریه همواره از گذشته تا کنون راهی برای رسیدن به همبستگی میان خُودشان و خودگردانی و جداشدن از پارسیان، عربها و ترکها می جسته اند، ولی برای بودنشان در کنار گروههای چیره بر آنان و پیشگیرنده از جداییشان، به خاسته شان دست نیافته اند، و چنان که می دانید، کردهای عراق از سالها پیش می خاهند فرمانروایی ای کردی در سرزمین کردستان جدا از فرمانروایی عراق پدید آورند و بر شهر کرکوک که نفت خام فراوانی دارد، چیره شوند و آن جا را پایتخت دولتشان کنند، و بغداد با این کار سخت ناسازگاری می کند و آنکارا و تهران می ترسند که جدایی کردهای عراقی جنبش خودگردانی میان کردهای ترکیه و ایران را شعله ور کند.
 
از برخی روایات اسلامی بهره گرفته می شود که کمی پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، کردهای عراقی از عربهای عراقی جدا می شوند، و دولت جداگانه ای پدید می آورند و پرچم ویژۀ آن را در سرزمین کردستان عراق برمی افرازند، و این نیست مگر از ناتوانی دولت عراق در آن زمان و سرگرم بودنش به بسیاری از دشواریهای درونی و بیرونی و چیره نبودش بر جنبشهای جدایی گرایانه از سوی کردها، و گمانی نیست در آن که این جداشدن کردها را زیان می رساند و سودشان نمی دهد، و پایدار نمی ماند مگر زمانی کوتاه که سرزمینها و گروهها در آن، در آشوبها و جنگها فرو رفته اند.
   
از هِشام پسر سالم روایت شده است که ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) فرمود:

این فرمان نمی شود تا آن که دسته ای از مردم نماند مگر آن که بر مردم فرمانروا گردیده است، تا گوینده ای نگوید: بی گمان، اگر ما فرمانروا می شدیم، برابری می ورزیدیم. سپس برپاکنندۀ راستی و برابری برمی خیزد(2).

«فرمان» در این روایت، همان فرمان خدا به برپاکردن راستی و برابری با دست قائم(علیه السّلام) است.

از یحیی پسر سالم روایت شده است که ابو جعفر باقر(علیه السّلام) فرمود:

دارندۀ این فرمان (امام مهدی) کوچکترین ما در سال، و پنهانترین کس از ما است. گفتم: آن فرمان کی خاهد شد؟ فرمود: هر گاه سواران در پیمان بستن با پسر جوان بروند، پس، هنگام آن رویداد، هر شاخداری پرچمی را برمی افرازد؛ پس، چشم به راه گشایش باشید(3).

«فرمان» در این حدیث، همان فرمان خدا به برپاکردن راستی و برابری است، و «دارندۀ این فرمان» قائم(علیه السّلام) می باشد که به جایگاه امامت رسید، در حالی که پنج سال داشت، و کمسالترین از میان امامان دوازده گانه(علیهم السّلام) بود، و «صِیصِیَة» -در نوشتار عربی حدیث- «شاخ» است، مانند شاخ گاو و آهو، و آن در این جا اشاره به هر چیزی است که با آن بازداشته می شود، از نیرو و جنگ افزار، و نمی دانیم «پسر جوانی» که سواران در همپیمان شدنش می روند، چه کسی است، و شاید وی واپسین کسی است که پیش از امام مهدی(علیه السّلام) در حجاز و سرزمینهای پیرامونش فرمانروایی می کند. پس، هر گاه چنان شود که گفتیم، می تواند مقصود از او همان ولی عهد کنونی محمّد پسر ملک سلمان در کشور عربستان سعودی باشد، و خداوند داناتر است.

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، فرمود:

ای جابر، هر گاه ناقوس بانگ زند، و کابوس فشار آورد، و گاومیش سخن بگوید، هنگام آن رویدادها، شگفتیها و چه شگفتیهایی خاهند بود! هر گاه آتش در بُصْری بدرخشد، و پرچم عثمانی در درۀ سیاه(4) پدیدار شود، و بصره آشفته گردد و برخی از آنان بر برخی دیگر چیره شوند، و هر گروهی به دیگری بگراید، و لشکرهای خراسان جنبش کنند، و شعیب تمیمی(5) پسر صالح از درون تالقان بجوشد(6)، و برای سعید شوشی در خوزستان پیمان بسته شود، و برای بلندقدان و تناوران کُرد پرچم برافراشته شود...(7).

چنین می نماید که سخن امام علی(علیه السّلام): «بلندقدان و تناوران کُرد» اشاره کننده به کردهایی باشد که در بخشهای کوهستانی عراق، مانند سلیمانیّه و پیرامونش، جای دارند؛ زیرا آنان در سنجش با کردهایی که در بخشهای ناکوهستانی، مانند اربیل و کرکوک و پیرامونشان، زندگی می کنند، بلندقدتر و تنومندترند، و خداوند داناتر است.

 

پدیدارشدن آشوب شهرزور میان کردها

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان نشانه های قیام قائم(علیه السّلام)، فرمود:

... آشوب به عراق باز می گردد، و آشوب شَهْرِزُور آشکار می شود، و آن آشوب کر و ناخُشی بزرگتر و ناخُشی فراگیر سیاه است...(8).

بنا بر آن چه هویداست، مراد از بازگشت آشوب به عراق همان چیره شدن اصهب مروانی و پیروانش از بازماندگان حزب بعث و گروه داعش بر این سرزمین است، و آشکارشدن آشوب شهرزور همان افتادن ناسازگاری و درگیری میان کردهای طالبانی در سلیمانیّه و بخشهای وابسته به آن با کردهای بارزانی در اربیل و بخشهای وابسته به آن می باشد، بر سر آشکارکردن برگزیدن سلیمانیّه مرکزی برای اقلیم کردستان، و نیز افتادن ناسازگاری و درگیری میان کردهای طالبانی در سلیمانیّه با دولتمردان اصهب مروانی در بغداد است، برای آشکارکردن جدایی سرزمین سلیمانیّه و بخشهای وابسته به آن از عراق، و خداوند داناتر است.

سلیمانیّه شهری در کردستان عراق و نزدیک مرزهای باختری ایران است که در دره و دشتی که شهرزور نامیده می شد، ساخته شده است، و اکنون در جنوب خاوری سلیمانیّه شهرستانی با نام زُور یافت می شود، و کردهای سلیمانیّه و پیرامونش، برای همسایگیشان با ایران، به زبان فارسی سخن می گویند و به ایرانیان گرایش دارند.

شایان یادآوری است که میان کردها در سرزمین کردستان عراق دو حزب سرور یافت می شوند: حزب دمکرات کردستان با رهبری مسعود بارزانی و پایگاهش شهر اربیل است، و حزب اتّحاد میهنی کردستان با رهبری جلال طالبانی و پایگاهش شهر سلیمانیّه است، و همواره میان این دو حزب همپیمانیها و ناسازگاریهایی بوده اند.

 

همپیمانی کردها و پارسیان در جنگ ایران و عراق

پس از بررسی در تاریخ کردها و پارسیان درمی یابیم که همواره میان این دو گروه همپیمانی و همبستگی ای بوده است، چنان که دیدیم شاه ایران محمّدرضا پهلوی از رهبر شورشیان کرد عراقی مُلّا مصطفی بارزانی در جنگ با احمد حسن بکر رئیس جمهوری عراق پشتیبانی کرده است، و نیز در جنگ عراق با ایران در روزگار صدّام، حزب اتّحاد میهنی کردستان عراق با رهبری جلال طالبانی از نیروهای نظامی ایرانی پشتیبانی کرد، و همچنان به زودی خاهیم دید که میان کردها و پارسیان در جنگ با اَصْهَب مَرْوانِی، رهبر زیندگان جزیره(9) و عراق(10) و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد مَرْوان حِمار در آخرالزّمان، همپیمانی روی خاهد داد.

پسر مُنادِی گفت که ابو سلیمان عبدالله جُوالِقِی پسر جَرِیر خبر داد او را از مردی اهل کتاب(11) که وی آگاه کرد او را که دانیال پیامبر(علیه السّلام) در کتابش یاد کرده است:

... سپس میان فرماندهان عجم (پارسیان) دشمنی و ناسازگاری می افتد ... و اصهب با یاری برمی شورد، و جَحّافِی در استخرِ پارس برمی شورد ... و مردی از انبار بر جحّافی برمی شورد، پس، جحّافی همراه کردها با وی می جنگد، به گونه ای که کشته ها میان آنان فراوان می شوند...(12).

بر کسی که در اخبار آشوبها و نبردهای پرکشتار در آخرالزّمان پژوهشی دارد، پوشیده نیست که این سخنانی که پسر منادی با سندهایش از کتاب دانیال نقل کرده است، به راستی از احادیث اسلامی، به ویژه سخن رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)، می باشند، ولی آمیخته با برخی نادرستها گردیده و به کسی جز گوینده اش نسبت داده شده اند، و بی گمان، در این جا آن چه از آنها درست و سازگار با دیگر خبرهاست را روایت کرده ایم.

شایان یادآوری است، کمی پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، اصهب مروانی با پیروانش از بازماندگان حزب بعث و گروه داعش در سرزمین جزیره برمی شورد و با یاری برخی دولتهای عربی، غربی و ترک، مانند عربستان سعودی، آمریکا و ترکیه، بر کشور عراق چیره می شود، و در پی آن رویداد، جنگی میان پارسیان و عربها روی می دهد که در این جنگ، کردهای ایران و عراق و پارسیان همپیمان و همدست می شوند.

بنا بر آن چه هویداست، مراد از «جَحّافِی»(13) در این پیشگویی، مردی نیشابوری است که سومین رهبر انقلاب ایران در روزگار کنونی ما می باشد و در برخی روایات اسلامی به وی مَرْوَزِی گفته شده است یا او واپسین رئیس جمهوری در ایران می باشد، و گمان می کنم، مردی که از انبار بر جحّافی برمی شورد، همان عَوْف سُلَمِی یادشده در احادیث اسلامی است، و خداوند داناتر است.

بدان که «عَجَم» نامی برای همۀ مردمان ناعرب است، ولی چه بسیار عجم به کار می رود و با چیزی که همراه سخن می باشد، دانسته می شود که مقصود از آن همان پارسیان یا ایرانیان اند، چنان که در این حدیث آمده است.(14)

«اِسْتَخْر» در روزگاران کهن شهری بزرگ در 60 کیلومتری شمال شرقی شهر کنونی شیراز (7 کیلومتری شمال تخت جمشید) بود که پس از سدۀ چهارم هجری قمری، با گسترش شیراز، از رونق آن کاسته شد، و رو به ویرانی نهاد، و اکنون نشانه ها و ویرانه هایی از آن در بخش مَرْوْدَشت در استان فارس مانده اند(15).
«اَنْبار» از کهنترین شهرهای شناخته شده در عراق بر کنارۀ خاوری رود فرات بود، و اکنون نشانه ها و ویرانه هایی از آن در 68 کیلومتری باختر بغداد و 8-6 کیلومتری شمال باختری فَلُّوجَه مانده اند(16).

 

فرودآمدن گرفتاریها و ناخُشیها بر کردها و سرزمینهایشان

بی گمان، روایات اسلامی ای آمده اند که آشکار می کنند برای ما برخی گوشه های فرودآمدن گرفتاریها و ناخُشیها در آخرالزّمان بر کردها و بر سرزمینها و شهرهایی که در آنها بسیاری از کردهای سوریه، ترکیه و عراق در کنار دیگر گروهها زندگی می کنند، مانند: حلب، رقّه، رأس العین، نصیبین، موصل و بغداد.

از عَمْر پسر سَعْد روایت شده است که امیر مؤمنان -علی-(علیه السّلام) فرمود:

قیامت بر پا نمی شود، مگر آن که چشم دنیا کنده شود، و سرخی در آسمان پدیدار شود، و آن اشکهای باربران عَرْش (تخت پادشاهی خداوند) بر زمینیان است، [و ](17) مگر آن که در آنان گروهی به هم پیوسته(18) پدیدار شوند که سوی فرزندانم فرا می خانند و ایشان از فرزندانم بیزارند. آنان گروه به هم پیوستۀ پستی اند که بهره ای از خوبی برایشان نیست، بر بدان چیره و برای بسیارزورگویان در آشوب افکننده و برای پادشاهان نابودگرند، در سرزمین سیاه از کوفه پدیدار می شوند، پیشی می گیرد بر آنان مردی سیاه رنگ(19) و سیاه دل (بسیارکینه توز) و کهنه دین (واپسگرا) که بهره ای از خوبی ندارد، دورگه، پست، تندخو و سختگیر است که دستان مادران بدکاره از بدترین نژاد او را دست به دست کرده اند، خدا نفرستد بر آنان باران را(20) در سال آشکارشدن پنهان شونده(21) از فرزندان من، دارندۀ پرچم سبز(22) و نشانۀ سبز. چه روزی است برای ناکام شدگان، میان انبار و هِیت(23)، آن، روزی است که در آن، ناخُشی کردها و فروشندگان(24)، ویرانی خانۀ فرعونها و جایگاه بسیارزورگویان و پناهگاه فرمانروایان ستمگر و مادر سرزمینها(25) و خاهر اِرَم دارای ستونها(26) خاهد بود. سوگند به سرور علی آن جا بغداد است. بهوش که دورکردن خداوند از مهربانیش بر نافرمانان بنی اُمیّه و بنی عبّاس می باشد...(27).

شایان یادآوری است، این روایتی که که عَمْر اَشْهَلِی پسر سَعْد پسر مَعاذ آن را از امام علی(علیه السّلام)، در بیان برخی نشانه های قیام قائم(علیه السّلام)، روایت کرده است، بی گمان، در آن افزایش، کاستی، پیاپی آوردن، همانندنویسی و نادرست نویسی روی داده است، و ما آن را سازگار با آن چه در دیگر روایات اسلامی یافته ایم، درست کرده ایم، و از سخنانش آن چه را که پیچیده و دشوار بوده است، روشن کرده ایم.

بدان که بی گمان، مراد از «قیامت» در برخی آیات قرآنی و بسیاری از روایات اسلامی، همان قیام قائم(علیه السّلام) می باشد.

مقصود از کندن چشم دنیا همان رفتن خُشیها و خُشمزگیهایش در آخرالزّمان برای روی دادن جنگها و آشوبها و فرودآمدن دلنگرانیها و ناشادمانیهاست، و سرخی ای که در آسمان آشکار می شود، همان سرخی ای است که در هوای فشردۀ پیرامون زمین، در پی درخشیدن بزرگ ستاره ای دنباله دار در آسمان و وزش تندبادی سرخ در ماه رمضان سال قیام امام مهدی(علیه السّلام) پدید می آید، و فراخاندن سوی فرزندان علی(علیه السّلام) همان فراخاندن مردم به پیشوایی امامان یازده گانه از فرزندان امیر مؤمنان(علیه السّلام) است، و «سرزمین سیاه از کوفه» پیرامون آن جا از آبادیها و کشتزارهاست، و مراد از آن در این جا نجف می باشد، و مقصود از «فروشندگان» در این جا خَوارج آخرالزّمان اند که در روزگار ما گروههای تکفیری تروریستی نامیده می شوند، مانند بازماندگان حزب بعث و گروه داعش در عراق، و گفتار امام علی(علیه السّلام): «اِرَم دارای ستونها»، برگرفته از سخن خدای متعالی در قرآن کریم، سورۀ فجر، آیۀ 7: «إرم ذات العماد» می باشد، و ارم دارای ستونها -کاخهای افراشته و استوار- همان شهر دمشق پایتخت سوریه است.

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان نشانه های قیام قائم(علیه السّلام)، فرمود:

... مردم سوی کفر باز می گردند. پس، هنگام آن رویداد، خداوند ویران کردن شهرها و سرزمینها را می آغازد ... مَوْصِل پس زیندگانش از گرسنگی و گرانی نابود می شوند ... حَلَب با آذرخشها ویران می شود...(28).

 

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان نشانه های قیام قائم فرمود:

گروههای مردم، بهوش که بی گمان، هر گاه سفیانی آشکار شود، برای وی نبردهایی بزرگ خاهند بود. پس، نخستین نبرد در حِمْص(29)، سپس در حَلَب(30)، سپس در رَقَّه(31)، سپس در آبادی سابا(32)، سپس در رَأْسُ الْعَیْن(33)، سپس در نَصِیبِین(34)، سپس در مَوْصِل(35) خاهد بود، و آن نبردی بزرگ است. سپس مردان زورا(36) سوی موصل گرد می آیند، از(37) دِیار یُونُس(38) تا کوه هموار(39)، و نبرد بزرگی می باشد که در آن، هفتاد هزار تن کشته می شوند، و بر موصل کارزاری سخت می گذرد. سپس سفیانی سوی [زورا](40) فرود می آید و از آنان(41) شست هزار تن را می کشد، و بی گمان، در آن جا گنجهای قارون اند، و برای آن جا، پس از فروبرده شدن، سنگباران شدن و زشت کرده شدن، دگرگونیهای بزرگی خاهند بود، و در فرورفتن به زمین از میخ آهنین در زمین سست(42) شتابانتر می باشد(43).

«سُفْیانِی» همان عُثْمان پسر عَنْبَسَه، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخرالزّمان است، و گردآمدن مردان زورا سوی موصل همان سپاهی است که اصهب مروانی از بغداد سوی موصل برای نبرد با سپاه سفیانی می فرستد، و یافت شدن گنج قارون در زورا اشاره به بودن اندوخته های بسیار از داراییها در بغداد در آخرالزّمان است، و از برخی احادیث اسلامی بهره گرفته می شود که اندکی پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، زیندگان بغداد، برای بیرون رفتن از دین و شتاب ورزی در گناهان، گرفتار چهار گونه از شکنجه های سخت می شوند: نخستین «سَیْف» -شمشیر- است، و آن، جنگ می باشد، دومین خَسْف است، و آن، فرورفتن چیزی در زمین یا فروکردن چیزی در آن می باشد، سومین قَذْف است، و آن، پرتاب کردن سنگ از آسمان در پی درخشش بزرگ ستاره ای دنباله دار می باشد، و چهارمین مَسْخ است، و آن، زشت کردن آفرینش انسان و دگرگون کردن آن از گونۀ طبیعی اش به دیگر گونه ها می باشد.

 

ناسازگاری و جنگ کردها و امام مهدی(علیه السّلام)

بر پایۀ برخی روایات اسلامی، در آخرالزّمان بسیاری از کردها، در آشوب و گمراهی می افتند، و با امام مهدی(علیه السّلام)، همراهان و شیعیانش ناسازگاری می کنند. پس، خداوند از آنان با دستان برخی بسیارزورگویان ستمگر، مانند اصهب مروانی فرمانروای جزیره و عراق و عثمان سفیانی فرمانروای شام، کینه جویی می کند، و سرانجام ایشان را با دستان امام و همراهانش کیفر می دهد.
  
یعقوب سَرّاج گفت که شنیدم ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) می فرمود:

سیزده شهر و گروه اند که قائم با زیندگانش می جنگد و آنان با وی می جنگند: مکّیها، مدنیها، شامیها، بنی اُمیّه، بَصْریان، دشت مِیشانیها، کردها، عربهای بیابانی، ضَبَّه ایها، غَنَویها، باهِلیها، اَزْدِیها و زیندگان ری (تهرانیها)(44).

 

از محمّد پسر مُسلِم روایت شده است که ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) فرمود:

بی گمان، برای خداوند(عزّ و جلّ) دو شهری است: شهری در مشرق و شهری در مغرب، در آن دو گروهی اند که ابلیس را نمی شناسند و آفرینش وی را نمی دانند، دیدارشان می کنیم در هر زمانی، پس، از ما آن چه را که به آن نیازمندند، می پرسند، و از ما از دعا (درخاست از خدا) می پرسند، و به آنان می آموزیم، و از ما از قائم ما می پرسند که کی آشکار می شود ... و برای شهرشان درهایی اند که میان لنگه تا لنگه سد فرسنگ(45) است ... از آنان گروهی اند که جنگ افزار را از هنگامی که چشم به راه قائم ما بوده اند، نگذاشته اند، و از خداوند(عزّ و جلّ) می خاهند که وی را به آنان بنماید ... و برای آنان شورشی با امام است که هر گاه برخیزد، پیشی می گیرند در آن شورش در حالی که دارندگان جنگ افزارند، و از خداوند(عزّ و جلّ) می خاهند که آنان را
از کسانی گرداند که با ایشان دینش را یاری می کند ... برای آنان شمشیرهایی از آهن جز این آهن است که اگر کسی با شمشیرش کوهی را بزند، آن را ببرد، به گونه ای که جدایش کند، و امام با آنان بر هندیان، دیلمها، کردها، رومیان، بربرها و پارسیان یورش می برد...(46).

مُفَضَّل روایت کرده است از امام صادق(علیه السّلام) که امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) فرمود:

سوگند که بی گمان، می کشم رُومِیان، صُقْلُبْها، قِبْطِیان، حَبَشِیها، عِرانِیها، کُرْدها و اَرْمَنِیها را...(47).

بی گمان، امام علی(علیه السّلام) کشتن دشمنان از گروههای یادشده در حدیث را به خُدَش نسبت داده است؛ زیرا کسی که آن را در آخرالزّمان انجام می دهد، همان امام مهدی(علیه السّلام) است که از تبار او می باشد، و فرمانروایی مهدی(علیه السّلام) به راستی دنبالۀ فرمانروایی نیای وی علی(علیه السّلام) است، چنان که روایتی یافت می شود که امام علی(علیه السّلام) در آن برخی کارهای بزرگی را که ویژۀ امام مهدی(علیه السّلام) در آخرالزّمان است، به خیش نسبت می دهد. پس، شنونده شگفتی می کند از آن و از وی در بارۀ اش می پرسد، و امام پرسشش را پاسخ می دهد و برای وی می گوید: «آن را مردی از من انجام می دهد»(48).

—-------------------------------------------------------------------
1. بهره گرفته شده از: دانشنامۀ آزاد «ویکی پدیا»، درگاه «مردمان کرد».
2. الغیبة، نعمانی، ص 282، ب 14، ح 53 (ترجمۀ نویسنده).
3. الغیبة، نعمانی، ص 190، ب 10، ح 35 (ترجمۀ نویسنده).
4. در همۀ نسخه های چاپی مشارق أنوار الیقین نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «سوداء» یافت می شود که به «السویداء» اصلاح و ترجمه گردید.
5. در همۀ نسخه های چاپی مشارق أنوار الیقین نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «تبع» یافت می شود که به «نبع» اصلاح و ترجمه گردید.
6. در نسخۀ چاپی مشارق أنوار الیقین پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «التیمیّ» یافت می شود که سازگار با آن چه در برخی نسخه های چاپی این کتاب آمده است، به «التمیمیّ» اصلاح و ترجمه گردید.
7. مشارق أنوار الیقین، ص 266، خطبۀ تَطَنْجِیَه (ترجمۀ نویسنده).
8. إلزام الناصب، ج 2، ص 161، خطبۀ بیان 1 (ترجمۀ نویسنده).
9. جزیره بخش شمالی سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات از جنوب شرقی ترکیه و شمال و شرق سوریه تا درون عراق است، و مراد از «جَزِیرَه» در این جا، همان بیشتر سرزمینهای جزیره می باشد که درون کشور عراق جای دارد، و از مَوْصِل در شمال تا تَکْرِیت بر کنارۀ باختری دجله و حَدِیثَه بر کنارۀ خاوری فرات کشیده می شود (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
10. مقصود از «عِراق» در این جا، همان بخش جنوبی سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات و پیرامون آن دو است که از سامَرا بر کنارۀ خاوری دجله و هِیْت بر کنارۀ باختری فرات آغاز می شود و تا آبادان در جنوب غربی ایران و پایانۀ بَصْرَه در شمال کویت کشیده می شود (بهره گرفته شده از: برخی منابع). 
11. اهل کتاب پیروان یکی از دینهایی اند که برای پیامبرانشان کتاب آسمانی بود؛ مانند یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان، و مراد از «مردی اهل کتاب» در این جا، انسانی یهودی یا مسیحی است.
12. الملاحم، ص 8-76، ب 6، ح 21 (ترجمۀ نویسنده).
13. جَحّاف: -با فتحه و تشدید- راهی هموار در نیشابور است (معجم البلدان، ج 2، ص 110، درگاه «الجحّاف»، ترجمۀ نویسنده).
17. سخن نویسنده.
15. بهره گرفته شده از: برخی منابع. 
16. بهره گرفته شده از: برخی منابع. 
17. میان دو کروشه از افزوده های ما است.
18. در همۀ نسخه های چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا پس از واژۀ «عصابة» سخن «لا خلاق لهم» -بهره ای از خوبی برایشان نیست- یافت می شود که چون پیاپی آمده بود، انداخته شد.
19. بنا بر آن چه هویداست، مراد از «سیاه رنگ» در این جا همان «سبزرنگ» است؛ زیرا عربها به بسیارسبز سیاه می گویند، زیرا وی چنان دیده می شود.
20. بر کسی پوشیده نیست که امام علی(علیه السّلام) بی گمان، با این سخن از خداوند درخاست کرد که گروه کجرو یادشده را در سرزمینهایشان، در سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، دچار خشکسالی کند.
21. در همۀ نسخه های چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «إظهار غیبة المتغیّب» یافت می شود که سازگار با درونمایۀ روایت که بیانگر نشانه های سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) است، نه نشانه های سال آشکارکردن پنهان شدنش که 329 هـ.ق است، و نیز سازگار با آن چه در روایتی از علی پسر ابو طالب(علیهما السّلام) آمده است و در آن می فرماید: «فیظهر قائمنا المتغیّب...»، به «ظهور المتغیّب» اصلاح و ترجمه گردید (بنگرید: إلزام الناصب، ج ‌2، ص 185، خطبۀ بیان 2).
22. در همۀ نسخه های چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «الحمراء» یافت می شود که به «الخضراء» اصلاح و ترجمه گردید؛ زیرا سرخ پرچم سفیانی شامی است.
23. «اَنْبار» از کهنترین شهرهای شناخته شده در عراق بر کنارۀ خاوری رود فرات بود، و اکنون نشانه ها و ویرانه هایی از آن در 68 کیلومتری باختر بغداد و 8-6 کیلومتری شمال باختری فَلُّوجَه مانده اند، و هِیت شهری در عراق بر کنارۀ غربی رود فرات می باشد، و از شمال شرقی شهر رَمادِی 64 کیلومتر و از غرب بغداد 180 کیلومتر دور است (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
edited 
24. فروشندگان همان خوارج اند که خُدشان را فروشندگان نامیده اند، با این پندار نادرست که آنان جانشان را برای خاستن خشنودی خداوند می فروشند، و خَوارِج (شورشیان) گروه گمراهی از مسلمانان اند که بر امام علی(علیه السّلام) شوریدند. پس، میان آنان و سپاه امام نبرد مشهوری در بخش نَهْرَوان -بین واسِط و بغداد-، در سال 38 هـ.ق، روی داده است (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
25. در نسخۀ چاپی الغیبة پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «أمّ البلاء» یافت می شود که سازگار با آن چه در برخی نسخه های چاپی این کتاب آمده است، به «أمّ البلاد» اصلاح و ترجمه گردید. عربها به پایتخت سرزمینها مادر سرزمینها می گویند، و بی گمان، بغداد مادر سرزمینها نامیده شد؛ زیرا زیندگان سرزمینهای میان رودهای دجله و فرات و پیرامونش نیازمند آن جای می باشند.
26. در نسخۀ چاپی الغیبة پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «أخت العار»، و در برخی نسخه های چاپی این کتاب «أخت العاد» یافت می شود که سازگار با آن چه در حدیثی از امیر مؤمنان علی(علیه السلام) آمده است و در آن می فرماید: «... یخرج من الکوفة مئة ألف ما بین مشرک و منافق حتّى یقدموا دمشق، لایصدّهم عنها صادّ، و هی إِرَم ذات العماد...»، به «أخت إِرَم ذات العماد» اصلاح و ترجمه گردید (بنگرید: بحار الأنوار، ج 52، ص 4-272، ب 25، ح 167).
27. الغیبة، نعمانی، ص 50-149، ب 10، ح 5 (ترجمۀ نویسنده).
28. إلزام الناصب، ج 2، ص 3-172، خطبۀ بیان 1 (ترجمۀ نویسنده).
29. «حِمْص» شهری کهن و مرکز استان حمص در غرب سوریه می باشد، و آن سومین شهر بزرگ کشور، پس از حلب و دمشق، در شمارۀ شهرنشینان است، و در کنار رود عاصِی در دشت غاب جای دارد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
30. «حَلَب» شهری کهن و بازرگانی و مرکز استان حلب در شمال غربی سوریه می باشد، و آن بزرگترین شهر کشور در شمارۀ شهرنشینان است (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
31. «رَقَّه» شهری کهن و مرکز استان رقّه در شمال سوریه می باشد، و در سرزمینهای جزیره بر کنارۀ شمالی رود فرات جای دارد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
32. در همۀ نسخه های چاپی إلزام الناصب نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «سبأ» یافت می شود که به «سابا» اصلاح و ترجمه گردید. اکنون ما در شمال سوریه میان رقه و رأس العین جایی با نام «آبادی سابا» نمی شناسیم، ولی بنا بر آن چه یاقوت حَمَوی در معجم البلدان، ج 5، ص 320، نوشته است: «رود سابا: ... آن رودی در تلّ مَوْزَن در جزیره است»، گمان می کنم که آن آبادی ای جای گرفته پیرامون این رود بوده است، و تلّ موزن که اکنون با نام تلّ موزان شناخته شده می باشد، جایگاهی باستانی نزدیک مرزهای ترکیه و چسبیده به شهر باستانی اُورْکِیش می باشد که در غرب شهر قامِشْلِی و شمال شهر حَسَکه جای دارد. بنا بر این، اگر فراموشی یا لغزشی در سخن یاقوت نباشد، بایسته است که آبادی سابا در نوشتار حدیث، پس از رأس العین و پیش از نصیبین، یاد شود، و نیز در این جا شایان اشاره می باشد که در معجم البلدان، ج 2، ص 513، آمده است: «دیر سابا: آبادی ای در موصل است»، ولی آن، مقصود در حدیث نیست.
33. «رأسُ الْعَیْن» شهری کهن در استان حَسَکه در شمال شرقی سوریه است، و در کنار مرزهای ترکیه جای دارد، و دارای جایگاهی راهبردی می باشد، و رود خابور از آن جا سوی سرزمینهای سوریه می رود (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
34. «نَصِیبِین» شهری کهن در استان مارْدِین در جنوب ترکیه است، و در سرزمینهای جزیره جای دارد، و همسایۀ شهر قامِشْلِی در شمال شرقی سوریه می باشد، و میان آن دو چیزی جز مرز نیست، و یکی از شاخه های رود خابور از آن دو می گذرد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
35. «مَوْصِل» شهری کهن و بازرگانی و مرکز استان نینوا در شمال عراق می باشد، و دومین شهر بزرگ کشور، پس از بغداد، در شمارۀ شهرنشینان است، و در سرزمینهای جزیره جای دارد و بیشترش بر کنارۀ شرقی رود دجله است، و نشانه ها و بازمانده های شهر باستانی نینوا در سوی چپ شهر موصل کهنه بر کنارۀ شرقی رود دجله پخش شده اند (بهره گرفته شده از: برخی منابع). 
36. «زَوْرا» در این جا، همان زورای کهن یا شهر بغداد پایتخت عراق می باشد.
37. در همۀ نسخه های چاپی إلزام الناصب نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «و من» یافت می شود که به «من» اصلاح و ترجمه گردید.
38. «دِیار یُونُس» یا دَیْر یُونُس پیامبر(علیه السّلام) پسر مَتّی، و آن، شهر باستانی نینواست که پس از نبرد نینوا در 612 ق.م ویران گردید، و نشانه ها و بازمانده هایش در سوی چپ شهر موصل کهنه بر کنارۀ شرقی رود دجله پخش شده اند (بهره گرفته شده از: برخی منابع). 
39. در همۀ نسخه های چاپی إلزام الناصب نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «اللخمة» یافت می شود که به «اللجمة» اصلاح و ترجمه گردید.
40. میان دو کروشه از افزوده های ما است.
.
 41. ضمیر در گفتار امام علی(علیه السّلام): «از آنان» به «مردان زورا» برمی گردد.
42. در همۀ نسخه های چاپی إلزام الناصب نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «أرض الرجف» یافت می شود که به «الأرض الرخوة» اصلاح و ترجمه گردید.
43. إلزام الناصب، ج 2، ص 163، خطبۀ بیان 1 (ترجمۀ نویسنده).
44. الغیبة، نعمانی، ص 309، ب 17، ح 6 (ترجمۀ نویسنده).
45. فرسنگ برابر با نزدیک 5400 متر است (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
46. مختصر البصائر، ص 9-68، ح 39 (ترجمۀ نویسنده).
47. الهدایة الکبرى، ص 1-430 (ترجمۀ نویسنده).
48. بنگرید: بحار الأنوار، ج 53، ص 60-59، ب 29، ح 47، با نقل از: معانی الأخبار.

نویسنده مقاله سیّد سلیمان مدنی تنکابنی-ایران- قم  

 

 


 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۱۹:۲۹
خادم گمنام