رهاییبخشان در آیین زردشتی
رهاییبخشان در آیین زردشتی
در فرهنگ و تمدّن باستانی ایرانزمین، بهویژه در آیین زردشتی، باورداشتن و چشمبهراهی نجاتبخشی که خاهد آمد و جهان را از چنگال اهریمن میرهاند و آدمیان را از یک زندگی بیگزند بهرهمند میسازد، ریشهدار بوده است، و شاید از زَرْدُشْت، بنیادگذار دین مَزْدْیَسْنا، سرچشمه گرفته باشد.(۱)
شمار رهاییبخشان
در آیین زردشت، جز «اسْپِیتْمان زردشت» که راهنما و رهاییبخش نخستین است، سه رهاییبخش دیگر از نسل زردشت، با نامهای هوشِیدَر، هوشِیدَر ماه و سوشْیانْس وعده داده شدهاند که هر یک از آنان، با دوری هزار سال از یکدیگر، هنگامی که جهان از بدی به ستوه آمده باشد، در مشرقزمین، برمیخیزند. بیگمان، در ظهور دو رهاییبخش نخست و دوم، گیتی همچنان دچار ستیزۀ اهریمن است، ولی در هزارۀ رهانندۀ سوم، پیروزی قطعی ایزدی و شکست آشکار اهریمنی فرا میرسد.(۲)
زمینهسازان ظهور هوشیدر
بنا بر نوشتارهای زردشتی، اندکی پپش از قیام هوشیدر، دو پیشآهنگ با نام بهرام وَرْجاوَنْد و پَشُوتَن که هر کدام نقشی ویژه و رسالتی خاص بر عهده دارند، قیام میکنند و زمینه را برای آمدن هوشیدر آماده میسازند و نابسامانیها و آشوبهایی را که برهمزنندۀ آرامش مَزْدْیَسْنان(۳) بوده است، فرو مینشانند.(۴)
پژوهشی نو در بارۀ سه رهاییبخش
با نگاه به آنکه هزارههای هوشیدر و هوشیدر ماه هر کدام به سر رسیدهاند و این دو رهاییبخش هنوز آشکار نشدهاند، و اکنون نیز آغازۀ هزارۀ چهارم پس از زردشت و زمان ظهور سوشیانت میباشد، چنین مییابیم که در گردآوری، برگرداندن و روشنسازی نوشتارهای زردشتی لغزشهایی روی دادهاند که مایۀ سرگردانی بسیاری از پژوهندگان در این نوشتارها و پیروان آیین زردشتی شدهاند.
نویسنده، پس از بررسی دقیق در نوشتارهای زردشتیان و با بهرهگیری از روایات اسلامی، دریافته است که هر سه رهاییبخش موعود آیین زردشتی، در سر هزارۀ چهارم پس از زرتشت و در زمانی نزدیک به هم، پدیدار میشوند، و رهاییبخش نخست و دوم، زمینهساز ظهور واپسین رهاییبخش میباشند. همچنین یافته است که بهرام ورجاوند همان هوشیدر میباشد، و پشوتن کسی است که اندکی پیش از پدیدارشدن هوشیدر، به پا میخیزد، و پس از آمدن هوشیدر به خراسان، به یاری وی میشتابد و سردار سپاهش میشود.
هوشیدر
هُوشِیدَر(۵) یا هوشیدر بامِی(۶)، بنا بر پژوهش نویسنده، همان بهرام یا هاشمی چینی و نخستین زمینهساز زمامداریِ سوشیانت است که در چین آشکار میشود، و چند ماه پیش از قیام سوشیانت، از چین و مُلْتان به سرزمین خراسان میآید و در آنجا برمیشورد، و پس از چیرهشدن بر آسیای میانه، به یاری ایرانیان میشتابد و سپس به عراق میرود و از آنجا رهسپار دمشق و بیت المقدس میشود.
هوشیدر ماه
هوشیدر ماه(۷) که در سرزمین پَدِشْخوارْگر برمیخیزد، بنا بر پژوهش نویسنده، کسی جز حسنی گیلانی نیست که اندکی پس از آمدن هوشیدر به خراسان و کمی پیش از قیام سوشیانت، در سرزمین کوهستانی دیلم در شرق استان گیلان برمیشورد و با کمک هوشیدر و پشوتن، دشمنان درونی ایران را برمیاندازد و یورشبرندگان بیرونی را از این سرزمین دور میکند و به عراق میرود.
در جاماسبنامه پهلوی، ف ۱، بند ۱۸، در بارۀ هوشیدر، آمده است:
و پس از آن، پدشخارگر(۸)مردی، در نزدیکی دریابار(۹) مهر ایزد(۱۰) را ببیند و مهرایزد بس راز نهان به آن مرد گوید به پیغام به سوی پدشخارگرشاه آید که: «این خدایی(۱۱) کر و کور چرا داری؟ و تو نیز خدایی ایدون(۱۲) کن، چنانکه پدران و نیاکان شما(۱۳) کرد». او [به] آن مرد گوید که: «من این خدایی چگونه شایم(۱۴) کرد؟ که مرا آن گُنْد(۱۵) و سپاه و گنج و سپاهدار نیست، چنانکه پدران و نیاکان مرا بود». آن پیامبر گوید که: «بیا تا تو را گنج و خاسته(۱۶) پدران و نیاکان تو بسپارم».(۱۷)
سوشیانت
سوشْیانْت(۱۸) واپسین رهاییبخش موعود آیین زردشت است که در سر هزارۀ چهارم پس از زردشت (روزگار کنونی)، پدیدار میشود و جهان را از چنگال اهریمن میرهاند و آدمیان را از زندگیای بیگزند بهرهمند میسازد.
در یَشْتها، ج ۲، ص ۳۳۲، زامْیادْیشت، کرده ۱، بند ۱۱، آمده است:
«پس آن گاه او (سوشیانت) به در آید و جهان را به آرزوی خویش تازه کند».
از دیدگاه نویسنده و بسیاری از کارشناسان، سوشیانت کسی جز امام مهدی(علیهالسّلام) نمیباشد که در آخرالزّمان، پس از لبریزشدن زمین از برگشتن از راستی وستمورزی، برمیخیزد و آن را از برابری و دادن بهرۀ هر کس سرشار خاهد کرد.
بهرام ورجاوند و پشوتن
هرچند بَهْرام وَرْجاوَنْد(۱۹) و پَشُوتَن در نوشتارهای زرتشتی دو تن از پیشآهنگان و زمینهسازان ظهور هوشیدر به شمار میآیند، بنا بر پژوهش نویسنده، بهرام ورجاوند همان هوشیدر یا هاشمی چینی است که از چین و هند به سرزمین خراسان میآید و در آنجا به پا میخیزد، و پشوتن یا چَهْرومیان همان شُعَیْب تَمِیمِی خراسانی میباشد که پیش از آمدن بهرام به خراسان، در سمرقند برمیشورد و سپس به یاری هوشیدر میشتابد و سردار سپاهش میشود.
اینک نگاه خانندگان گرامی را سوی دو گزارش از نوشتارهای زردشتیان، در بارۀ بهرام ورجاوند، میکشانیم.
در بُنْدَهِش، ص ۱۸۱، آمده است:
«... آن هنگام از سوی کابلستان یکی آید که فَرَه(۲۰) بدوست [و] از همان دودۀ بُغان(۲۱) و [او را] کی بهرام خانند و همۀ مردم با او باز شوند(۲۲) و نیز به هندوستان و روم و ترکستان و همه سوی پادشاهی کند و همۀ وارونه گِرَوِشان(۲۳) را بردارند(۲۴) ...».
در زَنْد بَهْمَنیَسْن، ص ۱۳، ف ۷، بند ۶، می خانیم:
«... به وسیلۀ کنیزان شاه پرورش یابد. زنی پادشاه باشد».
در تفسیر این عبارت، در پازَنْد، ص ۳۴۷، آمده است:
«یعنی در مدّت کودکیِ بهرام ورجاوند، پادشاهی به عهدۀ زنی خاهد بود.(۲۵)
نویسنده روزی در فهم نوشتار یادشده و سازگاری آن با یکی از زمینهسازان ظهور منجی در اندیشه بود که ناگاه به ذهنم آمد، زنی که در روزگار کودکی بهرام، پادشاهی میکند، همان ایندیرا گاندی، دختر جواهر لعل نِهرو، نخستین نخستوزیر زن در تاریخ هند، میباشد که پس از وی نیز تا کنون زنِ دیگری در این کشور به این مقام دست نیافته است.
خانم گاندی که دو دوره، از ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۷ م و از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۴ م، بر کرسی نخستوزیری هند تکیه زد، سرانجام در سال ۱۹۸۴ م در همان مقام، با دست سیکهای تندرو کشته شد.
در اینجا دو نکته سزاوار اندیشیدن است:
نخست: چون در هند، مانند بسیاری از کشورهای دیگر، سررشتۀ کارها در دست نخستوزیر است، و ریاستجمهوری جایگاهی تشریفاتی به شمار میآید، میتوان گفت که نخستوزیری در هند برابر پادشاهی است.
دوم: اگر زاییدهشدن بهرام را در پایانههای دور دوم نخستوزیری ایندیرا گاندی بدانیم، اکنون آن بزرگوار در سالهای جوانی میباشد.
در بارۀ پشوتن یا چهرومیان پسر گشتاسب، در جاماسبنامۀ فارسی، ص ۸۹-۸۸، آمده است:
«تا بعد از آن خدای تعالی رحمت کند و زمان دهد تا پشوتن از گَنْگْدِژ بیاید به یاری ایرانشهر(۲۶) و بدی و گمراهی از جهان برخیزد و دینِ راستی روا شود...».
گفتنی است، از کاربرد واژۀ «پشوتن» در بارۀ چهرومیان یا شعیب خراسانی چنین برمیآید که وی از قبیلۀ پَشْتون میباشد که به دلیری و جنگاوری مشهورند، و بنا بر روایات اسلامی، شعیب از مؤمنان زیندۀ تالِقانِ افقانستان است، و ریشهاش به قبیلۀ بنی تمیم میرسد که در شبه جزیرۀ عربستان میزیستهاند.
نیز شایستۀ یادآوری است، با نگاه به آنکه یوزِف مارْکوارْت، خاورشناس نامدار آلمانی، «گنگ» را سمرقند، پایتخت سُغْد، دانسته است(۲۷)، باید «گنگدژ» را سمرقند بدانیم که پشوتن یا همان شعیب از آنجا برمیشورد.
------------------------------------------------
۱. بهرهگرفتهشده از: سوشیانت، ص ۵۵، بخ ۲ و برخی منابع دیگر.
۲. سوشیانت، ص ۲۴۵، بخ ۱ و ص ۴-۶۳، بخ ۲، با حذف، تصرّف و تلفیق.
۳. پیروان آیین مزداپرستی.
۴. نجاتبخشی در ادیان، ص ۱۷، گفتار ۱، با حذف و تصرّف.
۵. «هوشیدر» به معنای «پرورانندۀ قانون» است.
۶. بسا از برای امتیاز، «بامی» را به اسم اوّلین موعود افزوده، هوشیدر بامی گفتهاند؛ سوشیانت، ص ۶۴، بخ ۲. بامی (به معنای روشن و درخشان) یعنی مشرقی.
۷. «هوشیدر ماه» به معنای «پرورانندۀ نماز و نیایش» است.
۸. «پَدِشْخارْگر» یا «پَتِشْخارْگر» واژهای پهلوی و به معنای کوهستان پیشِ رویِ ولایت خار (ورامین) است که دامنههای شمالی البرز، مانند دماوند، تبرستان، رویان و گیلان، را در بر میگرفته است.
۹. دریابار به معنای سرزمین کنار دریاست، و در اینجا، به بخشهای جلگهای و ناکوهستانی کنارۀ دریای خزر اشاره دارد.
۱۰. فرشتۀ نگاهبان مهر و محبّت.
۱۱. سروری، سرپرستی کارها.
۱۲. این چنین.
۱۳. «نیاکان شما» در اینجا به نیاکان هوشیدر ماه (حسنی گیلانی) اشاره میکند که در سالیانی نه چندان دور، در گیلان و مازندران، نیرومند بودند و زمامداری میکردند.
۱۴. توانم.
۱۵. لشکر.
۱۶. دارایی.
۱۷. نجاتبخشی در ادیان، ص ۵۶، گفتار ۱، بخ ۸.
۱۸. سوشیانت یا سوشیانس ـ یا به تعبیر اوستا، «سَئُوشْیانْت»ـ واژهای پهلوی و به معنای «سودرساننده» است.
۱۹. «بَهْرام» واژهای پهلوی و به معنای «پیروز»، و «وَرْجاوَنْد» به معنای «ارجمند» است.
۲۰. شکوه، بزرگی.
۲۱. «دودۀ بُغان» -دودمان پادشاهان- در اینجا به سلسلۀ پادشاهان کیانی اشاره میکند که در گذشتهای بسیار دور در آسیای میانه فرمانروا بودند.
۲۲. به او بگروند.
۲۳. بدباوران.
۲۴. نابود کنند.
۲۵. زند بهمنیَسن، ص ۴۰، یادداشتها، ش ۷۲.
۲۶. «شهر» در زبان فارسی به معنای کشور و سرزمین پرمردم میباشد، و «ایران شهر» در اینجا به معنای کشور ایران است.
۲۷. در این باره بنگرید: لغت نامه، درگاه «گنگ دژ».
📚گزیدههایی از کتاب: جهان در آستانۀ ظهور؛ پژوهش و نوشتۀ سیّد سلیمان مدنی تَنْکابُنِی
✍🏻روش ما در نوشتن واژهها، بر پایۀ درستنویسی و سازگاری نوشتار با گفتار و برخی نکتههای دیگر است.
✔️کانال آخرالزّمان
@joinchatakheruzzaman
سلام و ممنون از مطالب خوبتون.گاندی اینجوری که بنده مطالعه کردم پسرش را بربرها ترور میکنن.اون بهرام که شما میگید نیستش یا بنده اشتباه میکنم.البته پسرش الان جانشین هستش شاید بهرام اون باشه ولی به قیافش نمیخوره جیگر دار باشه