آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

این وبلاگ برای ارائۀ پیشگوییهای گوناگون در بارۀ نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) و رویدادهای آخرالزّمان است که بیشتر آنها برگرفته از کتابهای زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان، به ویژه آیات قرآن کریم و روایات اسلامی می باشند، و خوانندگان گرامی را از رویدادهایِ پیشِ رویِ جهان آگاه می سازند.

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ویرانی در آخرالزمان» ثبت شده است

پدیدارشدن آشوبهای گوناگون در آخرالزّمان

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۰۲ ب.ظ

🔵آشوب تیره

از عَوْف ابن مالک روایت شده است که رسول خدا (صلّی‌الّاه‌علیه[‌وآله]وسلّم) فرمود:

چگونه می‌باشی تو ای عوف، هنگامی که این گروه مردم (مسلمانان) بر هفتاد و سه دسته جدا شوند، یکی در بهشت و دیگرانشان در آتش؟! گفتم: و آن کی خاهد بود، ای رسول خدا؟ فرمود: هر گاه پاسبانان فراوان شوند، کنیزان سروری کنند، جوانانِ موی بر پشت لب روییده(۱) بر منبرها بنشینند و قرآن را ابزارهای نوازندگیِ دمیدنیِ خُد کنند، مسجدها آراسته گردند، منبرها بلند شوند، مالیات چیز دست به دست شونده(۲) و امانت دارایی آسان به چنگ آمده شود، برای جز خدا فقه در دین آموخته شود، مرد زنش را فرمانبرداری و مادرش را نافرمانی [و دوستش را نزدیک](۳) و پدرش را دور کند، پسینیان این گروه مردم (مسلمانان) پیشینیان آن را ناسزا گویند، قبیله را بیرون‌روندگان از راه درست مهتری کنند و رهبر گروه پَست‌‏ترینشان باشد، و مرد برای پرهیز از بدی‌اش گرامی داشته شود، پس، در آن روز آن رویداد خاهد بود ... سپس آشوبی تیره و تاریک می‌آید، سپس آشوبها برخی در پی دیگری‌اند تا آن‌که مردی از خاندان من برشورد که به وی مهدی گفته می‌شود؛ پس، اگر به او رسیدی، پیروی‌اش کن و از راهیافتگان باش.(۴)

مقصود از «آشوبی تیره»، آشوبی سخت و سراسری است که به بسیاری از مردم می‌رسد.
---------------------------------------------------------------------

۱. در همۀ نسخه‌های چاپی المعجم الکبیر نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «الحُمْلان» (گوسفندان) یافت می‌شود که سازگار با آن‌چه در برخی روایات اسلامی آمده است از «نشستن نوجوانان بر منبرها» و «نوجوانان بر منبرها سخنرانی می‌کنند»، به «الغلمان» اصلاح و ترجمه گردید.
۲. مرادش آن است که گاهی برای این و گاهی برای آن باشد.
۳. میان دو قلّاب از افزوده‌های ما است که آن را از روایتی مانند این روایت گرفته‌ایم که در «سنن الترمذیّ» آمده است.
۴. المعجم الکبیر، ج ۱۸، ص ۵۱، ح ۹۱؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.

 
از ابن ابی صَدَقَۀ یمانی روایت شده است که گفت:

پیش روی ساعت امیرانی دروغگو، وزیرانی شتاب‌ورز در نافرمانیها، امانتدارانی خیانتکار، سرپرستان گروههایی ستمکار و عبادت‌پیشگانی(۱) بیرون‌رونده از راه درست برانگیخته می‌شوند؛ خاهشهایشان گوناگون، چهره‌هایشان چهرۀ ترسایان است، برای آنان دوری از نافرمانیها و چیزهای آمیخته با حلال و حرامی(۲) نیست، دلهایشان بدبوتر از مردارهاست، خداوند آنان را آشوبی تیره و تاریک می‌پوشاند، سرگردان و کورکورانه در آن می‌افتند، مانند سرگردان و کورکورانه‌افتادن یهودیان [در](۳) تاریکی.(۴)

چنین می‌نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّی‌الّاه‌علیه‌وآله)باشد، اگرچه ابن ابی صدقۀ یمانی آن را به وی نسبت نداده است.

بدان که مراد از «ساعت» در برخی آیات قرآنی و بسیاری از روایات اسلامی، زمان قیام قائم(علیه‌السّلام) است.
--------------------------------------------------------------- 

۱. واژۀ «القُرّاء» در متن عربی حدیث به معنای عبادت‌پیشگان و قرآن‌خانان می‌باشد، و چنین می‌نماید که مراد از آن در این‌جا همان معنای نخست است.
۲. در همۀ نسخه‌های چاپی السنن الواردة فی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «دعة» یافت می‌شود که سازگار با آن چه در «البحر الزخّار» آمده است، به «الغلمان» اصلاح و ترجمه گردید.
۳. میان دو قلّاب از افزوده‌های ما است.
۴. السنن الواردة فی الفتن، ص ۱۱۸، الجزء ۳، ب ۳۶، ح ۲۱۸؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.

از اَصْبَغ ابن نُباتَه روایت شده است که گفت:

امیر مؤمنان [علی](علیه‌السّلام) سخنرانی کرد و فرمود: ... چشم به راه آشوب اَمَوی و دولت کسرَوی باشید، سپس دولت بنی عبّاس با گشایش و سختی(۱) روی می‌آورد، و شهری میان دِجْلَه و دُجَیل(۲) و فُرات ساخته می‌شود که به آن زَوْرا گفته می‌شود، نفرین‌شده است کسی که آن‌جا زیست کند، از آن‌جا سرشت بسیارزورگویان بیرون می‌آید، در آن‌جا کاخها بلند و پرده‌ها آویزان می‌شوند، با فریب و شتاب‌ورزی در نافرمانیها رفتار می‌کنند(۳)، پس، بنی عبّاس که ۴۲ پادشاه‎اند(۴)، آن‌جا را به شمار سالهای پادشاهیشان دست به دست می‌کنند، سپس آشوب تیره و گردنبند سرخ(۵) است که در پسِ آن(۶) گیرندۀ حق می‌باشد.(۷)

بنا بر آن‌چه هویداست، مراد از «دولت کسرَوی» در این حدیث، دولت پادشاهان بنی اُمیّه است که خلافت اسلامی را به دولت پادشاهی موروثی مانند دولت کسراها (خسروها) در ایران کهن دگرگون کردند، و دولت عبّاسیان نیز این گونه بوده است، و برخی پژوهشگران باور دارند که مقصود از «گردنبند سرخ» همان کراوات سرخ است که غربیان مسیحی بر گردنهایشان می‌پوشند و به صلیب نسبت داده می‌شود و نماد فرهنگ غربی در روزگار ما می‌باشد، و شاید یادکردن آن در این‌جا به جنبش رومیان صلیبی در آخرالزّمان و لشکرکشی آنان در سرزمینهای اسلامی و دست‌اندازیشان در کارهای مسلمانان اشاره می‌کند، و خداوند داناتر است، و مقصود از «زَوْرا» در این‌جا، زورای کهن یا شهر بغداد می‌باشد که پایتخت عبّاسیان بوده است.

بدان که از روایات اسلامی بهره‌گرفته می‌شود که برای بنی عبّاس دو دولت و چهل پادشاه می‌باشد: دولت نخستین همان است که در سرزمینهای اسلامی، پس از فروپاشی دولت اَمَوی، بنیادگذاری و ۵۲۴ سال با سی و هفت پادشاه ماندگار شد و از میان رفت، و دولت دومین آن است که در بخشی از سرزمینهای مشرق، در آخرالزّمان بر پا می‌گردد و ۴۰ سال با سه پادشاه پایدار می‌ماند، سپس کمی پیش از قیام امام مهدی(علیه‌السّلام) نابود می‌شود.
--------------------------------------------------------------- 

۱. در مناقب آل أبی طالب، ج ۲، ص ۳۰۸، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «بالروع و الیأس» (با ترس و ناامیدی) یافت می‌شود.
۲. دِجْلَه و فُرات از بزرگترین رودهایی‌اند که از عراق می‌گذرند، و دُجَیْل رودخانه‌ای میان بغداد و تکریت است که سرزمینهایی را آبیاری می‌کند و در رود دجله می‌ریزد؛ بهره‌گرفته‌شده از: برخی منابع.
۳. در همۀ نسخه‌های چاپی مشارق أنوار الیقین نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «یتعلون» یافت می‌شود که به «یتعاملون» اصلاح و ترجمه گردید.
۴. در همۀ نسخه‌های چاپی مشارق أنوار الیقین نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «۴۲ ملکاً» یافت می‌شود، ولی بهره‌گرفته‌شده از دیگر روایات اسلامی «۴۰ ملکاً» می‌باشد، و دور نیست که این بند از افزوده‌‌های رونوشت‌برداران باشد.
۵. این بند از حدیث در بحار الأنوار، ج ۴۱، ص ۳۱۸، ب ۱۱۴، ح ۴۲، با نقل از: مناقب آل أبی طالب این گونه آمده است: «الفتنة الحمراء و القلادة الغبراء» (آشوب سرخ و گردنبند تیره)، و درست همان چیزی است که در مشارق أنوار الیقین آمده است؛ زیرا به کار برده شده در روایات اسلامی همان آشوب تیره است، نه آشوب سرخ. 
۶. در همۀ نسخه‌های چاپی مشارق أنوار الیقین نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‌جا «عنقها» یافت می‌شود که سازگار با آن‌چه که در حدیثی در مناقب آل أبی طالب، ج ۲، ص ۳۰۸ آمده است، به «عقبها» اصلاح و ترجمه گردید.  
۷. مشارق أنوارالیقین، ص ۲-۲۶۰، خطبة الافتخار؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.

ابوبَصِیرازابو جعفر [باقر](علیه‎السّلام) روایت کرده است که رسول خدا(صلّى‌الّاه‌علیه‌وآله) روزی که نزدش گروهی از همراهانش بودند، فرمود:

«خدایا برادرانم را به من بشناسان» -دو بار-. پس، کسی از همراهانش که پیرامونش بود، گفت: آیا ما برادرانت نیستیم ای رسول خدا؟! فرمود: نه، بی‌گمان، شما همراهان من می‌باشید، و برادرانم گروهی از آخرالزّمان‌اند که ایمان آورده‌اند، در حالی که مرا ندیده‌اند، سوگند که بی‌گمان، خداوند آنان را با نامهایشان و نامهای پدرانشان به من شناسانده است، پیش از آن‌که ایشان را از پشتهای پدرانشان و شکمهای مادرانشان بیرون آوَرَد، بی‌گمان، یکی از آنان سخت ماندگارتر است بر دینش از کشیدن درختی خاردار در شب بسیار تاریک، یا مانند گیرندۀ آتش برافروختۀ درخت گز(۱)، اینان چراغهای تاریکیها می‌باشند، خدا ایشان را از هر آشوب تیرۀ تاریکی رهایی می‌بخشد.(۲)


------------------------------------------------------------- 
۱. درخت گز چوب سفتی دارد و آتش آن دیر خاموش می‌شود.
۲. بصائر الدرجات، ص ۸۴، الجزء ۲، ب ۱۴، ح ۴؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.

🔵آشوب سخت و رنگارنگ و ریشه‌برانداز

از حُذَیفَه ابن یَمان روایت شده است که گفت:

در آخرالزّمان سه آشوب خاهد بود: سخت و رنگارنگ و ریشه‌برانداز. پس، «سخت» در رهبری فرزندان عبّاس می‌باشد؛ ریختن [خونها](۱) و گرفتن داراییها به ناراستی. و «رنگارنگ» در زمان مردی از ایشان خاهد بود که در بارۀ هیچ مؤمنی پیمانی را نگاه نمی‌دارد(۲)، اگر از وی درخاست مهربانی شود، مهربانی نمی‌ورزد، و اگر توانا شود، چشم‌پوشی نمی‌کند، خاهشش گردآوری داراییهاست، در میان مردم روشی پست دارد، سپس می‌میرد ... سپس ناسازگاری می‌افتد، سپس مردی از ایشان برمی‌خیزد و مردم را سوی خِیش فرامی‌خاند که با وی گروه هوادارانی بد و کمک‌کارانی ستمگرند. پس بی‌گمان، مردم در آن روز، از سختی گرفتاری‌ای که میانشان فرود می‌آید، آرزوی مرگ می‌کنند ... پس، مردمان در زمانش در سختی و گرفتاری‌ای(۳) خاهند بود، سپس می‌میرد یا کشته می‌شود. و «ریشه‌برانداز» پس، گروهی‌اند که از مغرب برمی‌شورند، راستی را با نادرستی در هم می‌آمیزند، و سوی مردی از قریشیان فرامی‌خانند، چهره‌هایشان و فراخانهایشان سوی زشتی است، فرزندان عبّاس را جستجو می‌کنند؛ پس، هر کس به آن زمان برسد، باید پَلاسی از پلاسهای خانه‌اش باشد، و آن، زمانِ سفیانی است؛ پس، مردمان همواره آن گونه‌اند تا آن‌که محمّد ابن عبدالّاهِ حسینیِ مهدی برشورد ... پس، برای وی میان مَقام و زَمْزَم پیمان گرفته می‌شود ... سپس بی‌گمان، وی سوی شام می‌رود و سفیانی را می‌کشد، سپس بی‌گمان، وی با همراهانش در سرزمینهای رومیان می‌رود و با فرمان خداوند قُسْطَنْطِینِیَّه را می‌گشاید ... پس، هنگامی که ایشان آن گونه‌اند، ناگهان به آنان خبر می‌رسد که بی‌گمان، دجّال برشوریده است، رها می‌کنند آن‌چه را که در دستانشان است و سوی او روی می‌آورند؛ پس، در آن هنگام، مسیح عیسی ابن مریم فرود می‌آید و دجّال را می‌کشد.(۴) 

چنین می‌نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّی‌الّاه‌علیه‌وآله) باشد، اگرچه حُذَیْفَه ابن یَمان صحابی آن را به وی نسبت نداده است.

بر کسی که اخبار آشوبها و نبردهای پُرکشتار در آخرالزّمان را پیگیری می‌کند، پوشیده نمی‌ماند که بی‌گمان، به این حدیث برخی سخنانی افزوده شده‌اند که از رسول خدا(صلّی‌الّاه‌علیه‌وآله) نمی‌باشند، و ما در این‎جا آن‎چه از آنها درست و سازگار با دیگر احادیث بوده‌اند را آوردیم، و جای نیاورده‌ها سه نقطه گذاشتیم.

مراد از «فرزندان عبّاس» در این‌جا بنی عبّاسی‌اند که بخشی از سرزمینهای مشرق را در آخرالزّمان فرمانروانی می‌کنند، و مقصود از «مغرب» در این‌جا همان شام، و «مردی از قریشیان»، عثمان ابن عَنْبَسَه سفیانی است که با بنی عبّاس دشمنی می‌ورزد و از آنان خونخاهی می‌کند.

امام مهدی(علیه‌السّلام) در مدینه آشکار می‌شود، سپس به مکّه می‌رود و کنار کعبه، میان جایگاه ایستادن ابراهیم(علیه‌السّلام) و چاه زَمْزَم، می‌ایستد و همراهانش با او پیمان می‌بندند.
 
«قُسْطَنْطِینِیَّه» شهری بزرگ و کهن بر کنارۀ دریای مَرْمَرَه در ترکیه است که پایتخت امپراتوری روم شرقی بود، و ترکهای عثمانی آن را گشودند و آن را اِسْتانْبُول نامیدند و پادشاهانشان در آن‌جا ماندگار شدند تا آن‌که پایتخت را به آنکارا جابه‌جا کردند، و چون این شهر میان دو قارّۀ اروپا و آسیا جای دارد، به آن دروازۀ اروپا گفته می‌شود.(۵)
----------------------------------------------------- 

۱. میان دو قلّاب از افزوده‌های ما است. 
۲. این گفتار برگرفته از سخن خداوند متعالی در قرآن کریم، سورۀ توبه، آیۀ ۱۰ است: «در بارۀ هیچ مؤمنی پیمانی را نگاه نمی‌دارند، و آنان همان ستمکاران‌اند».
۳. در نسخۀ چاپی الملاحم پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این‎جا «شدّة و غلاء» یافت می‌شود که به «شدّة و بلاء» اصلاح و ترجمه گردید.
۴. الملاحم، ص ۱۰-۲۰۹، ب ۲۶، ح ۱۵۵؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۵. بهره‌گرفته‌شده از: برخی منابع.

 📚گزیده‌هایی از کتاب: جهان در آستانۀ ظهور؛ پژوهش و نوشتۀ سیّد سلیمان مدنی تَنْکابُنِی

✍🏻روش ما در نوشتن واژه‎ها،‌ بر پایۀ درست‌نویسی و سازگاری نوشتار با گفتار و برخی نکته‎ های دیگر است.

✔️کانال آخرالزّمان
@joinchatakheruzzaman

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۰۲
خادم گمنام

سیستان در آخرالزّمان(ویرایش شده)

پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۲۱ ب.ظ

جغرافیای سیستان

سِیسْتان سرزمینی شنزار و پهناور در جنوب خراسان و شمال بَلُوچِستان است، و اکنون بیشتر آن در افقانستان و بخشی از آن در شمال پاکستان و شرق ایران جای دارد، و مرکز آن شهر زَرَنْگ بوده است(1).

ویران شدن سیستان و نکوهش و ستایش زیندگانش

در کتاب ابو حُذَیْفَه از مُقاتِل آورده شده است که وی گفت:

پس از مرگ ضَحّاک، در کتابهای گردآوری شده نزدش، در بارۀ گفتۀ خداوند( عزّ و جلّ): «و هیچ آبادی ای نیست، مگر آن که ما پیش از روز قیامت نابودگر یا شکنجه کنندۀ آن می باشیم، شکنجه ای سخت، و آن، در کتاب (لوح محفوظ) نوشته شده بود»(2)، خانده ام: ... ویران شدن سیستان با بادها، شنها و مارهایی است...(3).

چنین می نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه ضَحّاک خراسانی تابعی پسر مُزاحِم آن را به وی نسبت نداده است.

بدان که مراد از «روز قیامت» در برخی آیات قرآنی و بسیاری از روایات اسلامی، همان روز قیام قائم(علیه السّلام) می باشد.

بنا بر آن چه هویداست، مقصود از «مارهایی» در این روایت، همان شهابها و سنگهای آسمانی ای می باشند که در پی درخشیدن بزرگ ستاره ای دنباله دار در ماه رمضان سال پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام)، بر برخی سرزمینها پرتاب می شوند.

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در یادآوری برخی سرزمینهای مشرق و رویدادهایش، فرمود:

... ولی سیستان، بی گمان، [در آن جا](4) گروهی می باشند که قرآن می خانند، در حالی که از گلوهایشان درنمی گذرد، از آیین اسلام بیرون می روند، همان گونه که تیر از کمان بیرون می رود. سپس در آخرالزّمان شن بر آن جا چیره می شود و آن جا را بر همۀ کسانی که در آن می باشند، ویران می کند...(5).

شایان یادآوری است، هرچند سیستان هر ساله با بادهای موسمی 120 روزه (از پایانه های خرداد تا پایانه های مهر) رو به روست که توفانهای شن را در پی دارند، در سالهای کنونی، برای روی دادن خشکسالی در آن جا و کاهش آب دریاچۀ هامون و افزایش بازۀ زمانی وزش آن بادها و شتابشان، بی گمان، فراوانی توفانهای شن همراه با آسیبهای جانی، مالی و سرزمینی را دیده است. 

ابو عبدالله فقیه هَمَدانی در کتاب البُلْدان آورده است:

بی گمان، ابو موسی اشعری روایت کرده است که وی از علی پسر ابو طالب(علیه السّلام) از آسوده ترین شهرها و بهترین جایگاهها هنگام فرودآمدن آشوبها و آشکارشدن شمشیر پرسید؟ فرمود: آسوده ترین جایگاهها در آن روز سرزمین کوهستان می باشد. پس، هر گاه خراسان آشفته شود، میان گرگانیها و تبرستانیها جنگ درگیرد و سیستان ویران شود، آسوده ترین جایگاهها در آن روز شهر قم است؛ آن، سرزمینی است که بیرون می آیند از آن جا یاورانِ بهترین مردمان از سوی پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ و عمو و عمّه...(6).

سرزمین «کوهستان» یا «کوهستانها» که به آن «عراق عَجَم» نیز گفته می شود، بخشهایی گسترده و کوهستانی از میانه ها تا غرب کشور ایران است که در شرق سرزمینهای «جزیره» و «عراق عرب» جای دارد، و شهرهای بسیاری، مانند تهران، کرج، قزوین، زنجان، قم، ساوه، کاشان، اسفهان، اراک، همدان، خرّم آباد، کرمانشاه و سنندج، را در بر می گیرد، و «خراسان» سرزمینهایی پهناور در آسیای میانه است که از شمال شرقی ایران آغاز و تا مرزهای غربی چین و هند کشیده می شود، و اکنون بیشتر افقانستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و بخشی از ایران و قرقیزستان را در بر می گیرد، و «گرگان» سرزمینی میان تبرستان و خراسان بود که اکنون استان گلستان را در خد جای داده است، و «تبرستان» سرزمینی میان گرگان و گیلان بود که اکنون استان مازندران در شمال کشور ایران را در بر می گیرد(7).

سزاوار است در این جا اشاره شود که آشفتگی خراسان از سخت شدن آشوبها در سرزمینهایش می باشد، و درگرفتن جنگ میان گرگانیها و تبرستانیها یا برخاسته از ناسازگاریهای درونی میان دو گروه از گروههای سه گانه در حکومت جمهوری اسلامی ایران است و یا از گرایش تبرستانیها به حسنی گیلانی و ناسازگاری گرگانیها با این قیامگر سرچشمه می گیرد، و خداوند داناتر است.

از شگفتیهای سخن امام علی(علیه السّلام) این است که از آن بهره گرفته می شود کشور ایران در سنجش با دیگر کشورهای خاورمیانه در آخرالزّمان جزیرۀ آسودگی و آرامش خاهد بود، و آسودگی و آشتی در آن جای می گیرد، و این همان چیزی است که ما اکنون آشکارا آن را می بینیم، و بی گمان، ناآرامی اش تنها در سال پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) می باشد، و مراد از «بهترین مردمان از سوی پدر و مادر...» در این حدیث، همین امام است.

از اَعْمَش روایت شده است که جعفر پسر محمّد(علیهما السّلام) فرمود:

شانزده دسته از گروه مردمان (مسلمانان) نیای من(صلّى الله علیه و آله) ما را دوست ندارند و ما را نزد مردم دوست داشتنی نمی کنند ... زیندگان شهری که سجستان نامیده می شود، آنان برای ما مایۀ دشمنی و گرفتاری اند، و آنان بدترین مردمان و آفریدگان اند، بر آنان آن چیزی از شکنجه است که بر فرعون و هامان و قارون بوده است...(8).

برخی پژوهشگران باور دارند که نکوهش زیندگان سیستان در برخی روایات اسلامی برمی گردد به خوارج(9) و پیروان بنی اُمیّه ای که از سرزمینهای عربی به این سرزمین گریختند یا رفتند و بسیاری از سیستانیها را گمراه کردند، و بر درستی این باور گواهی می دهد آن چه که یاقوت حَمَوی در بارۀ سیستان گفته است: «در سیستان بسیاری از خوارج اند که روش خیش را آشکار می کنند، و از آن دوری نمی جویند و هنگام داد و ستد به آن می بالند»(10)، و افزون بر آن، گمانی نیست در این که سرزمین سجستان در آخرالزّمان از خوارج و پیروان بنی اُمیّه تهی نخاهد شد، و از برخی احادیث اسلامی و سخنان نویسندگان هویدا می شود یافت شدن مؤمنان دیندار در سیستان، از کسانی که امام علی(علیه السّلام) را در روزگاران کهن دوست می داشته اند یا کسانی که امام مهدی(علیه السّلام) را در آخرالزّمان یاری می کنند، چنان که یاقوت حموی، در یادآوری برخی ویژگیهای ستوده برای سجستانیها، آورده است: «رُهْنی گفت: و بزرگتر از همۀ اینها آن است که علی پسر ابو طالب(رضی اللّه عنه) بر منبرهای شرق و غرب ناسزاگویی شد، در حالی که بر منبر آن جا جز یک بار ناسزاگویی نشد، و بر بنی اُمیّه سرپیچی کردند، به گونه ای که در پیمانشان افزودند کسی بر منبرشان ناسزا گفته نشود ... و چه برتری ای بزرگتر از خُدْداریشان از ناسزاگویی برادر رسول خدا(صلّى الله علیه و سلّم) بر منبرشان، در حالی که وی بر منبرهای دو حرم مکّه و مدینه ناسزا گفته می شد»(11).

شورش دجّالی از سیستان

از پسر عبّاس روایت شده است که رسول خدا(صلّى الله علیه و آله) فرمود:

هنگامی که سوی سرورم(جلّ جلاله) بالا برده شدم، خداوند(عزّ و جلّ) پیام داد: ... آشکارشدن دجّال که در مشرق از سجستان برمی شورد..(12).

چنین می نماید، دجّالی که آغازگاه قیامش سیستان است، همان دجّال دوم از دجّالهای سه گانه در آخرالزّمان باشد که دجّال دروغگوتر نامیده شده است، و این دجّال سالهای بسیار پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) برمی شورد، و از نژاد بنی عبّاس می باشد، و سیستانی نیست.

قیام سیستانیان با رهبری قریشی سیستانی

قیام مردی قریشی از بنی عَدِی در آبُرِ سیستان یکی از پنج قیام حقّی است که در سال پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام) روی می دهند، و گمانی نیست در آن که این قیامگر و قیامگران چهارگانۀ دیگر هدف بنیادینشان از قیام، همان فراخاندن مردم به خشنودی خاندان محمّد(صلوات الله علیهم) و فرمان برداری از امام مهدی(علیه السّلام) و هم پیمان شدن با وی و واگذاردن پرچم به او پس از قیامش می باشد.

بنا بر آن چه از برخی روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان بهره گرفته می شود، قیامگر قریشی سیستانی و سربازانش با هاشمی چینی و شعیب تمیمی خراسانی و نیروهایشان به کمک حسنی گیلانی در ری می شتابند و وی را در رسیدن به هدفهایش یاری می کنند. سپس خراسانیان و سیستانیان همراه حسنی و سپاهش از ری به نیشابور و سیستان می روند و از آن دو جا به اصفهان و قم می آیند، و پس از چند روز، از این شهر می کوچند، و آنان پس از این که سپاه سفیانی را در استخر در هم می شکنند، از راه همدان، کرمانشاه، اهواز و بصره، سوی کوفه و نجف می روند، و سرانجام درون دمشق می روند و بیت المقدس را می گشایند، و خداوند داناتر است.

از مَعْروف پسر خَرَّبُوذ روایت شده است که گفت:

هرگز نزد ابو جعفر باقر(علیه السّلام) نرفتیم، مگر آن که فرمود: خراسان خراسان، سیستان سیستان! گویا ما را به آن مژده می داد(13).

بی گمان، امام باقر(علیه السّلام) با این سخن شیعیانش را مژده داده است به قیام زیندگان خراسان و سیستان کمی پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام).
  
یاری دادن سیستانیها با تالقانیها به حسنی گیلانی

حسنی گیلانی پس از آن که در دیلم به پا می خیزد و زیندگانش وی را یاری می کنند، به ری می آید و در آرامگاه عبدالعظیم حسنی بانگ می زند: «ای خاندان احمد، ستمدیدۀ فریادگر و یاریخاه از پیرامون قبر را پاسخ دهید»(14)، و در این هنگام، زیندگان تالقان خراسان و زیندگان آبر سیستان به او پاسخ می دهند و یاریش می کنند.

از ابو عبدالله جعفر پسر محمّد(علیهما السّلام) روایت شده است که امیر مؤمنان -علی-(علیه السّلام) از چیزهایی که پس از وی تا قیام قائم خاهند بود، خبر داد. حسین گفت: ای امیر مؤمنان، خداوند کی زمین را از ستمگران پاک می کند؟ امیر مؤمنان(علیه السّلام) فرمود:

خداوند زمین را از ستمگران پاک نمی کند، مگر آن که خون حرام ریخته شود. سپس کار بنی اُمیّه و بنی عبّاس را در حدیثی دراز یادآوری کرد، سپس فرمود: هر گاه قیامگر در خراسان به پا خیزد و بر سرزمین کوفان(15) و مُلْتان(16) چیره شود و از جزیرۀ بنی کاوان(17) بگذرد، و قیامگری از ما در گیلان به پا خیزد، و آبُر و دَیْلَم به وی پاسخ دهند...(18).

مراد از «ریختن خون حرام (ناروا)» در این حدیث، همان کشتن انسان پاک، فرستادۀ امام مهدی(علیه السّلام) سوی مکّیان، کمی پیش از قیامش می باشد، و «قیامگر در خراسان» هاشمی چینی، و «قیامگری از ما در گیلان» همان حسنی گیلانی است.

یاقوت حَمَوی گفته است:

«آبُر آبادی ای از آبادیهای سیستان است»(19)، و اکنون در آن جا آبادی ای با این نام نمی شناسیم، و گمان می کنم که آبُر یا اَبَر همان شهر کهنی است که «اَبَرْشَهْرْیار» یا «رامْ شَهْرِسْتان» نامیده شده و میان کِرْمان و زَرَنْگ جای داشته و پایتخت استان سیستان بوده و سپس ویران و رها شده است و نشانه ها و تپه هایی از آن در بخش زَهَک کنونی مانده اند و زرنگ مرکز استان گردیده است.

«دَیْلَم» سرزمینی کوهستانی از شرق سرزمینهای گیلان است که در جنوب رشته کوههای البرز جای دارد.

تالَقان خراسان شهری است که مرکز استان تَخار در شمال شرقی افقانستان می باشد.

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، فرمود:

... پس، هر گاه قیامگر که از چین و مُلْتان آمده است، در خراسان به پا خیزد، سفیانی سربازانش(20) را سوی  او می فرستد، پس، بر وی چیره نمی شوند. سپس قیامگری از ما در گیلان به پا می خیزد، و مشرقی او را برای دورکردن پیروان عثمان یاری می کند، و  آبُر و دَیْلَم به وی پاسخ می دهند، و از وی بخشش و خُشی می یابند...(21).

مقصود از «مشرقی» در این روایت، همان هاشمی چینی است که جنبش خیش را از استان سِین کِیانْگ در چین می آغازد، و با سپاهش به ملتان و خراسان می آید، سپس سوی ری می رود و گروهی از نیروهایش را با فرماندهی شعیب تمیمی خراسانی برای یاری حسنی گیلانی درون این شهر می فرستد، و «پیروان عثمان»، گروهی از لشکریان عثمان سفیانی پسر عَنْبَسَه اند که بر برخی بخشهای ایران یورش می برند.

شایان یادآوری است، پاسخ دادن سجستانیها به بانگ حسنی گیلانی که خیش را نزد مردم ستمدیدۀ فریادگر و یاریخاه می شناساند، برخاسته از ویژگی فریادرسی ستمدیده در درون این گروه است، و یاقوت حموی، در یادآوری برخی ویژگیهای ستوده برای سجستانیها، سوی همین اشاره می کند: «محمّد رُهْنی پسر بَحْر گفته است: سیستان یکی از سرزمینهای مشرق می باشد، و همواره ... تک است با زیباییها و یکتاست با کارهای نیکویی که برای سرزمینهایی جز خُدَش شناخته شده نیستند ... شتاب ورزیشان سوی فریادرسی ستمدیدۀ یاریخاه  و رسیدگی به ناتوان...(22).
 
آمدن سیستانیها با خراسانیها به قم 

از محمّد پسر خالد، از برخی همراهانش، از ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) روایت شده است، گفت: نزد وی نشسته بودیم که ناگهان چنین آغاز فرمود:

خراسان خراسان، سجستان سجستان! گویا زیندگان آن دو جا را می نگرم در حالی که بر شتران نر سوار و سوی قم شتابان اند(23).

بدان که مراد از «شتران نر» در این حدیث و همانندهایش، برخی خدروهای جا به جاگر به کار رونده در آخرالزّمان اند که سوارانشان را بر پشتشان می کشند؛ مانند خدروهای نیروبر زرهی و خدروهای باری.

رسیدن سپاه سفیانی به سیستان

اَرْطَاَه گفته است: سفیانی، شش ماه، همۀ کسانی را که نافرمانی اش کنند، می کشد، و آنان را با اره ها اره می کند، و در دیگها می پزدشان. گفت:

و با دو مشرق و مغرب رو به رو می شود(24).

چنین می نماید که این روایت از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه اَرْطَاَه تابعی پسر مُنْذِر آن را به وی نسبت نداده است.

مراد از «دو مشرق» در این جا، همان سیستان در جنوب و خراسان در شمال است، و مقصود از «دو مغرب» همان مصر در جنوب و جزیره در شمال می باشد.

از جابر جُعْفِی روایت شده است که ابو جعفر [باقر(علیه السّلام)](25) فرمود:

سفیانی، پس از درون کوفه و بغداد رفتنش، سپاهیانش را در دوردستها می پراکند. از فرارود از خراسانیان ترسی(26) به او می رسد. مشرقیها با کشتار بر آنان روی می آورند و سپاهشان را نابود می کنند(27). پس، هر گاه خبر آن رویداد به وی برسد، سپاه بزرگی را سوی اِسْتَخْر می فرستد که بر ایشان مردی از بنی اُمیّه است. برای آنان نبردی در کُومِش، نبردی در دُولابِ(28) ری و نبردی در مرزهای زَرَنْگ خاهد بود...(29).

«زَرَنْگ» در روزگاران کهن پایتخت کشور سیستان بود که اکنون نشانه ها و آوارهایی از آن پیرامون دریاچۀ هامون مانده اند، و امروزه شهری با نام زرنگ یافت می شود که مرکز استان نیمروزِ افقانستان است و در شرق با شهر زابُل در استان سیستان و بلوچستانِ ایران همسایه می باشد(30).

کمک رسانی نیروهای قریشی سیستانی به نیروهای هاشمی چینی

از جابر جُعْفِی روایت شده است که ابو جعفر [باقر(علیه السّلام)](31) فرمود:

سفیانی، پس از درون کوفه و بغداد رفتنش، سپاهیانش را در دوردستها می پراکند. از فرارود(32) از خراسانیان ترسی(33) به او می رسد. مشرقیها با کشتار بر آنان روی می آورند و سپاهشان را نابود می کنند(34). پس، هر گاه خبر آن رویداد به وی برسد، سپاه بزرگی را سوی اِسْتَخْر(35) می فرستد که بر ایشان مردی از بنی اُمیّه است. برای آنان نبردی در کُومِش(36)، نبردی در دُولابِ(37) ری و نبردی در مرزهای زَرَنْگ خاهد بود. هنگام آن رویداد، سفیانی فرمان کشتار کوفیها و مدنیها را می دهد، و آن گاه، پرچمهای سیاه از خراسان روی می آورند که بر همۀ مردم جوانی از بنی هاشم است که در کف (پنجه) راستش خالی می باشد و خداوند کارش و راهش را آسان می کند. سپس برای وی نبردی در مرزهای خراسان می باشد، و هاشمی در راه ری می رود، و مردی(38) از بنی تمیم از همپیمانان را که به وی شعیب پسر صالح گفته می شود، به استخر سوی اَمَوی می فرستد. پس، وی و تمیمی(39) و هاشمی در بیضای(40) استخر رویاروی می شوند و میان آن دو نبرد پرکشتار بزرگی خاهد بود، [به گونه ای که اسبان تا مچهایشان خونها را لگدمال کنند. سپس لشکرهای بزرگی از سیستان نزد وی می آیند](41) که بر ایشان مردی از بنی عَدِی است، و خداوند یارانش و لشکریانش را پیروز می کند. سپس، در پی دو نبرد ری(42)، نبردی در مَدائِن(43) خاهد بود، و در عاقِرْقَوْفا(44) نبردی نابودگر و ریشه برانداز است که هر رهایی یافته ای از آن خبر می دهد. سپس، در پی آن، سربریدنی بزرگ در بابل می باشد، و در زمینی از سرزمین نَصِیبِین(45) نبردی است. سپس گروهی از سرزمین سیاه عراق(46) بر اَخْوَص می شورند، و آنان، بهترینان(47) می باشند که بیشترینشان از کوفه و بصره اند، تا آن که آن چه را از در بند افتادگان کوفه در دستان وی است، رها سازند(48).

مقصود از لگدمال کردن اسبان خونها را تا مچ دستها و پاها در این حدیث و همانندهایش، فرورفتن چرخهای خدروهای ارتشیِ به کار رونده در آخرالزّمان در خونهای کشته های نبرد است.

بنو عَدِی پسر کَعْب، شاخه ای از قریش، از خانواده های عرب عدنانی شناخته شده اند(49).

بدان که «اَخْوَص» (چشم فرورفته) از ویژگیهای عُثْمان سُفْیانی پسر عَنْبَسَه، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخرالزّمان می باشد.
—---------------------------------------------------—  

1. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
2. قرآن کریم، سورۀ اسراء، آیۀ 58 (ترجمۀ نویسنده).
3. البدء و التاریخ، جزء 4، ص 3-102، ف 13 (ترجمۀ نویسنده).
4. میان دو کروشه از افزوده های ما است.
5. الفتوح، جزء 2، ص 79-78 (ترجمۀ نویسنده).
6. بحار الأنوار، ج 57، ص 217، ب 36، ح 47، با نقل از: تاریخ قم (ترجمۀ نویسنده). گفتنی است، این روایت در البلدان چاپی نزد ما با دگرگونی ای در برخی واژه ها و گزاره ها یافت می شود، و آن چه ما آورده ایم، بهتر و کاملتر است.
7. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
8. الخصال، ص 7-506، أبواب ستّه عشر، ح 4 (ترجمۀ نویسنده).
9. خَوارِج (شورشیان) همان گروه گمراهی از مسلمانان اند که بر امام علی(علیه السّلام) شوریدند، و میان آنان و سپاه امام نبرد مشهوری در بخش نَهْرَوان -بین واسِط و بغداد-، در سال 38 هـ.ق، روی داده است (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
10. معجم البلدان، ج 3، ص 190، درگاه «سجستان» (ترجمۀ نویسنده).
11. معجم البلدان، ج 3، ص 191، درگاه «سجستان» (ترجمۀ نویسنده). 
12. کمال الدین، ص 3-281، جزء 2، ب 23، ح 1 (ترجمۀ نویسنده).
13. الغیبة، نعمانی، ص 282، ب 14، ح 51 (ترجمۀ نویسنده).
14. بحار الأنوار، ج 53، ص 15، ب 28، با نقل از: الهدایة الکبری (ترجمۀ نویسنده).
15. یاقوت حَمَوی گفته است: «کُوفان: ... آبادی ای در هرات است (معجم البلدان، ج 2، ص 139، درگاه «کوفان»، ترجمۀ نویسنده). مقصود از «کوفان» در سخن امام علی(علیه السّلام)، آبادی ای در استان هَرات در افقانستان است.
16. مُلْتان سرزمینی در جنوب استان پَنْجاب در پاکستان است، و مرکزش شهر باستانی ملتان می باشد (بهره گرفته شده از: دانشنامۀ آزاد «ویکی پدیا»، درگاه «مولتان»).
17. یاقوت حَمَوی گفته است: جزیرۀ کاوان، و جزیرۀ بنی کاوان گفته می شود: جزیره ای بزرگ است، و آن همان جزیرۀ لافِت و از دریای فارس، میان عُمان و بحرین، می باشد (معجم البلدان، ج 2، ص 139، درگاه «جزیرة کاوان»، ترجمۀ نویسنده).
شایان یادآوری است، جزیرۀ بنی کاوان یا اَبَرْکاوان همان جزیرۀ لافِت است که در روزگار ما نزد پارسیان جزیرۀ قِشْم و نزد عربها جزیرۀ جِسْم نامیده می شود، و لافت اکنون نام روستا و بندری در این جزیره است، و قشم جزیره ای ایرانی و بزرگترین جزیرۀ خلیج فارس می باشد که بر تنگۀ راهبردی هرمز جای دارد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
18. الغیبة، نعمانی، ص 283، ب 14، ح 55 (ترجمۀ نویسنده).
19. بنگرید: معجم البلدان، ج 1، ص 49، درگاه «آبر».
20. در نسخۀ خطّی منتخب کفایة المهتدی پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «فی الجنود» یافت می شود که به «الجنود» اصلاح و ترجمه گردید.
21. منتخب کفایة المهتدی، نسخۀ خطّی، ص 4، ح 3 (ترجمۀ نویسنده)، و از همین منبع در: إلزام‏ الناصب، ج 2، ص 133، نیز نقل شده است.
22. معجم البلدان، ج 3، ص 1-190، درگاه «سجستان» (ترجمۀ نویسنده).
23. بحار الأنوار، ج 57، ص 215، ب 36، ح 34، با نقل از: تاریخ قم (ترجمۀ نویسنده).
24. الفتن، ص 59، جزء 1، ح 219 (ترجمۀ نویسنده).
25. میان دو کروشه از افزوده های ما است.
26. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «فرعه» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی «العرف الوردیّ» آمده است، به «فزعة» اصلاح و ترجمه گردید.
27. در نسخۀ چاپی الفتن پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «فتقبل أهل المشرق علیهم قتلاً و یذهب نجیهم» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی این کتاب در مصر آمده است، به «فیُقبِل أهل المشرق علیهم قتلاً و یُذهِب بجیشهم» اصلاح و ترجمه گردید.
28. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «بدولات» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی «العرف الوردیّ» آمده است، به «بدولاب» اصلاح و ترجمه گردید.
29. الفتن، ص 218، جزء 4، ح 869 (ترجمۀ نویسنده).
30. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
31. میان دو کروشه از افزوده های ما است.
32. «فرارود» سرزمینهای جای گرفته در شمال رود جیحون است، و بخشی از خراسان می باشد، و شهر سمرقند، جایگاه قیام شعیب تمیمی خراسانی، از آن جاست، و هاشمی چینی در آن جا به پا می خیزد.
33. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «فرعه» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی «العرف الوردیّ» آمده است، به «فزعة» اصلاح و ترجمه گردید.

34. در نسخۀ چاپی الفتن پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «فتقبل أهل المشرق علیهم قتلاً و یذهب نجیهم» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی این کتاب در مصر آمده است، به «فیُقبِل أهل المشرق علیهم قتلاً و یُذهِب بجیشهم» اصلاح و ترجمه گردید.
35. «اِسْتَخْر» در روزگاران کهن شهری بزرگ در 60 کیلومتری شمال شرقی شهر کنونی شیراز (7 کیلومتری شمال تخت جمشید) بود که پس از سدۀ چهارم هجری قمری، با گسترش شیراز، از رونق آن کاسته شد، و رو به ویرانی نهاد، و اکنون نشانه ها و ویرانه هایی از آن در بخش مَرْوْدَشت در استان فارس مانده اند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
36. بنا بر آن چه دانشمندان تاریخ و جغرافیا نوشته اند، کُومِش در روزگاران کهن استانی بزرگ و گسترده میان نیشابور و ری بود که شهرها و آبادیها و کشتزارهایی را در بر می گرفته است، و بَسْتام، دامْقان و سِمْنان از شهرهای مشهورش بوده اند، ولی چنین می نماید که مراد از «کومش» در روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان، سرزمینی در خراسان باشد که میان نیشابور و بستام، در شمال کوه کومش جای دارد، و جایگاهش با شهر کنونی سَبْزِوار (بَیْهَق) و پیرامونش، برابر است (نویسنده). 
37. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «بدولات» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی «العرف الوردیّ» آمده است، به «بدولاب» اصلاح و ترجمه گردید. «دُولاب» در روزگاران کهن روستایی از روستاهای شهر ری در شمال شرقی آن بود، و اکنون بخشی در جنوب شرقی شهر تهران می باشد، و بر کنارۀ چپ راه خراسان جای دارد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
38. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «رجل» یافت می شود که به «رجلاً» اصلاح و ترجمه گردید.
39. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «المهدیّ» یافت می شود که به «التمیمیّ» اصلاح و ترجمه گردید.
40. «بَیْضاء» یا «نَسا» در روزگاران کهن شهری بزرگ در بخش استخر بود، و اکنون نشانه ها و ویرانه هایی از آن با نام «تلّ بیضاء» نزدیک شهر سَپِیْدان در استان فارس مانده اند (با بهره گیری از: برخی منابع).
41. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، از نوشتار عربی حدیث، میان دو کروشه [حتّى تطأ الخیل الدماء إلى أرساغها. ثمّ تأتیه جنود من سجستان عظیمة] افتاده است، و ما آن را از «العرف الوردیّ» گرفته و ترجمه کرده ایم.
42. از روایات اسلامی بهره گرفته می شود که برای سپاه سفیانی دو نبرد در ری خاهد بود: یکی از آن دو، نبردشان با نیروهای رهبر سوم انقلاب ایران، و دیگری، نبردشان با نیروهای هاشمی چینی که شعیب تمیمی خراسانی آنان را فرماندهی می کند.
43. «مَدائِن» شهری کهن است که بر کنارۀ دجله جای دارد، و در 32 کیلومتری جنوب شرقی بغداد می باشد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
44. «عاقِرْقَوْفا» یا «عَقْرَقَوْف» آبادی ای از آبادیهای کهن بغداد بود، و اکنون در 30 کیلومتری شمال غربی بغداد جای دارد، و در آن جا تپه هایی باستانی یافت می شوند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
45. «نَصِیبِین» شهری کهن است که در شمال سرزمینهای جزیره در استان مارْدِین ترکیه جای دارد، و در جنوب همسایۀ شهر قامِشْلِی سوریه می باشد، و میان آن دو چیزی مگر مرز نیست، و یکی از شاخه های رود خابور از آن دو شهر می گذرد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
46. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «سوادهم» یافت می شود که به «سواد العراق» اصلاح و ترجمه گردید. «سرزمین سیاه عراق» همان سرزمینهای سرسبز و پُردرخت و کِشته از روستاها و کشتزارهای جای گرفته در جنوب سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات و پیرامون آن دو می باشند، و این سرزمینها، برای بسیاریِ سرسبزی رو به سیاهیِ باغهایش، به این نام نامیده شدند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
47. بی گمان، در روایات اسلامی آمده است که برخی همراهان و یاوران امام مهدی(علیه السّلام) از بهترینانِ عراقی اند.
48. الفتن، ص 9-218، جزء 4، ح 869 (ترجمۀ نویسنده).
49. با بهره گیری از: برخی منابع.

سیّد سلیمان مدنی تنکابنی-ایران- قم https://telegram.me/joinchatakheruzzaman

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۸ ، ۱۵:۲۱
خادم گمنام