پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی
تاریخچه زندگانی شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی، روز دوشنبه، چهاردهم ربیع الاوّل 731، در شهر حَلَب، از شهرهای شام، زاده شد. پدرش، میر عبداللّه، از بزرگان عرب، و مادرش بانویی باشخصیّت از ایل شبانکارۀ فارس بود. نسبت وی با 19 واسطه، به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) می رسد.
سیّد نعمت الله که از شاعران و دانشمندان برجستۀ عصر مغول است، نزدیک 100 سال زیست، و سرانجام در روز پنج شنبه، 23 رجب 832، و بنا بر قولی 834، در کرمان خرقه تهی کرد. شاگردان، خادمان، درویشان و بزرگان شهر، جنازهاش را تا ماهان بر دوش حمل کردند و در آن جا به خاک سپردند.(1)
پیشگو نبودن شاه نعمت الله ولی و کم ارزش بودن پیشگوییهایش
نویسنده با بررسی های چندین ساله ای که در پیشگوییهای گوناگون در بارۀ رویدادهای آخر الزّمان کرده است، هیچ چون و چرایی در بارۀ زمانی که شاه نعمت الله ولی در پیشگوییهایش برای پدیدارشدن نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) تعیین کرده، نیافته است، جز آن که بگوید وی از عالمان هزاره گرا بوده و بی آن که دارای علم پیشگویی باشد، تیری در تاریکی انداخته و سال 970 را که نزدیک پایانه های نخستین هزارۀ اسلامی می باشد، برگزیده، و با رمزی نه چندان پنهان -«عین و را ذال»-، بیان کرده است.
گفتنی است، برخی نویسندگان و پژوهشگران کم بهره از دانش چنین پنداشته اند که دو بیت مشهور شاه نعمت الله ولی: «نائب مهدی آشکار شود = بلکه من آشکار می بینم» «تا چهل سال ای برادرْ من = دور آن شهریار می بینم» به بنیادگذار انقلاب ایران، سیّد روح الله خمینی، و 40 ساله بودن عمر انقلاب و حکومت «جمهوری اسلامی» در ایران اشاره دارد، در حالی که بنا بر پژوهش نویسنده، میان درون مایۀ اشعار یادشده و انقلاب ایران پیوندی دیده نمی شود، و مقصود شاعر رهبر و حکومت دیگری بوده است!!!
شنیدنی است اگر بدانید که مقصود شاه نعمت الله ولی از «نائب مهدی» که پس از روی دادن 7 سال فتنه و کارزار در خراسان و مصر و شام و عراق، در پی زمستان ششم، یعنی سال 977 هـ.ق، آشکار می شود، و در یک دورۀ 40 سالۀ پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) زمامداری می کند، همان یمانی ای است که بر پایۀ بخشی ساختگی و دروغین در دنبالۀ روایتی درست از امام صادق(علیه السّلام)، 30 سال زمامداری می کند و دنبالۀ زمامداری اش تا نزدیک 40 سال را پسرش سعید بر دوش می کشد، و چنین می نماید که شاه نعمت الله ولی نه تنها به ساختگی و دروغ بودن روایت بیانگر زمامداری چهل سالۀ یمانی و پسرش سعید و ناسازگاری اش با دیگر روایات اسلامی پی نبرده است، از دقّت کافی و حافظۀ نیرومند در گزارش متن حدیث نیز برخُردار نبوده است.
از زُرارَة پسر اَعْیَن روایت شده است که ابو عبدالله -امام صادق-(علیه السّلام) فرمود:
... یمانی ... سپس آسوده از دشمنان سی سال در زمامداری اش زندگانی می کند، سپس پادشاهی را به پسرش می سپرد و به مکّه پناه می برد و چشم به راه ظهور قائم ما(علیه السّلام) می ماند تا آن که می میرد. پس، پسرش در پی درگذشت پدرش، در پادشاهی و زمامداری اش نزدیک چهل سال می ماند، و آن دو با دعای قائم ما(علیه السّلام) به این جهان باز می گردند...(2).
در بخشهایی از سروده های اصلی شاه نعمت الله ولی آمده است:
«عین و را ذال» چون گذشت از سال
بوالعجب کار و بار میبینم
در خراسان و مصر و شام و عراق
فتنه و کارزار میبینم
بعد امسال و چند سال دگر
عالمی چون نِگار میبینم (....)
چون زمستان پنجمین بگذشت
ششمش خوش بهار میبینم
نایب مهدی آشکار شود
بلکه من آشکار میبینم
تا چهل سال ای برادرْ من
دور آن شهریار میبینم
دور او چون شود تمام به کام
پسرش یادگار میبینم
بعد از آن خود امام خواهد بود
که جهان را مدار میبینم
با پژوهشی که پیشکش خانندگان گرامی کرده ایم، و پس از گذشت 6 سده، پرده از راز نهان در پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی برداشته ایم، کم ارزش بودن اشعار وی و نیز نادرست و بیهوده بودن سخنان برخی نویسندگان روزگار ما که گفته اند: «آن چه اکنون همه شاه نعمت الله را به آن می شناسند، پیشگوییهای بسیار دقیقی است که تمام آن چه تا کنون بر ما گذشته محقّق گشته؛ از ظهور صفویّه تا سقوط پهلوی و وقوع انقلاب اسلامی که به گفته وی بعد از چهل سال متّصل به ظهور حضرت ولی عصر(عج) خاهد شد»، برای همگان آشکار شده است!!!
—---------------------------------------------------------
1 . کلّیّات اشعار شاه نعمت الله ولی، ص 9-3، مقدّمه، با حذف و تصرّف.
2. . مختصر إثبات الرجعة، ح 16، نشریافته در مجلّۀ: تراثنا، سال 2، ش 4، ص 5-454 (ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی).
نسخه های اشعار پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی
شاه نعمتالله ولی اشعار فراوانی سروده است، و مشهورترین آنها قصیده ای در پیشگویی حوادث آخر الزّمان و نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) می باشد که در زمانهای پسین، دیگران بر اشعار آن قصیده ابیاتی افزوده یا دستکاریهای کرده و دگرگونی هایی پدید آورده اند. تلاش ما در نوشتار کنونی، ارائۀ اصل اشعار یادشده بر پایۀ نسخه های کهن بر جای مانده از روزگار شاعر است، و چهار نسخۀ دیگر را نیز که ناسازگاریهایی با هم و با نسخۀ اصلی دارند، از دید خانندگان گرامی می گذرانیم:
1. نسخۀ اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمتالله ولی در «کلّیات اشعار شاه نعمتالله ولی» - چاپ هشتم، تیر 1383- که با سعی دکتر جواد نوربخش گردآوردی شده است، و کاملترین و درست ترین چاپ دیوان به شمار میرود، و با بهره گیری از نسخه های کهن معتبر، مانند نسخۀ زمان زندگانی شاعر، فراهم شده است.
2 و 3 و 4. نسخه های اشعار پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی در کتاب «علائم الظهور» -چاپ سنگی، رجب 1329، تهران- که با دست میرزا محمّد کرمانی (ناظم الإسلام) گردآوری شده اند، و پُر از کاستیها، لغزشها و افزوده های برخی شاعران دوران قاجار می باشند، و در آنها به صفویها، نادر شاه، کریمخان زند و برخی پادشاهان قاجار اشاره شده است!
5. نسخۀ اشعار پیشگوییهای شاه نعمتالله ولی فراهم شده پس از پیروزی انقلاب و برپایی «حکومت جمهوری اسلامی» در ایران که در آن، دستکاریها و افزایشهایی در بخشهایی از اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمتالله ولی و نیز در اشعار نسبت داده شده به وی انجام داده اند تا چنین جلوه دهند که سرایندۀ آن اشعار، حکومت خاندان پهلوی و سقوطش و حکومت روحانیّون در ایران را پیشگویی کرده است.
نسخۀ 1؛ اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی:
قدرت کردگار میبینم
حالت روزگار میبینم
حکم امسال صورتی دگر است
نه چو پیرار(1) و پار (2) میبینم
از نجوم این سخن نمیگویم
بلکه از کردگار میبینم
«عین و را ذال»(3) چون گذشت از سال
بوالعجب کار و بار میبینم
در خراسان و مصر و شام و عراق
فتنه و کارزار میبینم
گِرد آئینۀ ضمیر جهان
گَرد و زنگ و غبار میبینم
همه را حال میشود دیگر
گر یکی ور هزار میبینم
ظلمتِ ظلمِ ظالمانِ دیار
بیحد و بیشمار میبینم
قصّهای بس غریب میشنوم
غصّهای در دیار میبینم
جنگ و آشوب و فتنه و بیداد
از یمین و یسار میبینم
غارت و قتل و لشکر بسیار
در میان و کنار میبینم
بنده را خواجهوَش(4) همی یابم
خواجه را بندهوار میبینم
بس فرومایگان بیحاصل
عامل(5) و خواندگار(6) میبینم
هر که او پار یار بود، امسال
خاطرش زیر بار میبینم
مذهب و دین ضعیف مییابم
مُبتَدِع افتخار میبینم
سکّۀ نو زنند بر رخ زر
درهمش کمعیار میبینم
دوستان عزیز هر قومی
گشته غمخوار و خوار میبینم
هر یک از حاکمان هفت اقلیم
دیگری را دچار میبینم
نصب و عزل بِتَکْچی(7) و عُمّال
هر یکی را دو بار میبینم
ماه را روسیاه مییابم
مهر را دلفَگار(8) میبینم
ترک و تاجیک را به همدیگر
خصمی(9) و گیر و دار میبینم
تاجر از دست دزد بیهمراه
مانده در رهگذار میبینم
مکر و تزویر و حیله در هر جا
از صغار و کبار میبینم
حال هندو خراب مییابم
جور تُرک و تَتار میبینم
بقعۀ خیر سخت گشته خراب
جای جمع شرار میبینم
بعض اشجار بوستان جهان
بیبهار و ثمار میبینم
اندکی امن اگر بود آن روز
در حد کوهسار میبینم
همدمی و قناعت و کنجی
حالیا اختیار میبینم
گرچه میبینم این همه غمها
شادیای غمگسار میبینم
غم مخور زانکه من در این تشویش
خرّمی وصل یار میبینم
بعد امسال و چند سال دگر
عالمی چون نِگار(10) میبینم
چون زمستان پنجمین بگذشت
ششمش خوشبهار میبینم
نایب مهدی آشکار شود
بلکه من آشکار میبینم
پادشاهی تمامدانایی
سروری باوقار میبینم
بندگان جناب حضرت او
سربهسر تاجدار میبینم
تا چهل سال ای برادرْ من
دور آن شهریار میبینم
دور او چون شود تمام به کام
پسرش یادگار میبینم
پادشاه و امام هفت اقلیم
شاه عالیتبار میبینم
بعد از آن خود امام خواهد بود
که جهان را مدار میبینم
«میم و حا، میم و دال» میخوانم
نام آن نامدار میبینم
صورت و سیرتش چو پیغمبر
علم و حلمش شعار میبینم
دین و دنیا از او شود معمور
خلق از او بختیار میبینم
ید بیضا که باد پاینده
باز با ذوالفقار میبینم
مهدی وقت و عیسی دوران
هر دو را شهسوار میبینم
گلشن شرع را همی بویم
گل دین را به بار میبینم
این جهان را چو مصر مینگرم
عدل او را حصار میبینم
هفت باشد وزیر سلطانم
همه را کامکار میبینم
عاصیان از امام معصومم
خجل و شرمسار میبینم
بر کف دست ساقی وحدت
بادۀ خوشگوار میبینم
غازی(11) دوستدار دشمنکش
همدم و یار غار میبینم
تیغ آهندلان زنگزده
کنْد و بیاعتبار میبینم
زینت شرع و رونق اسلام
محکم و استوار میبینم
گرگ با میش و شیر با آهو
در چرا برقرار میبینم
گنج کسرا و نقد اسکندر
همه بر روی کار میبینم
تُرکِ عیّارْ مست مینگرم
خصم او در خمار میبینم
نعمتالله نشسته در کنجی
از همه برکنار میبینم(12)
—------------------------------------------------------------------
1. پیرار: کوچک شدۀ پیرارسال، به معنای سالِ پیش از سالِ گذشته است.
2. پار: کوچک شدۀ پارسال، به معنای سالِ گذشته است.
3. از مادّه تاریخ «عین و را ذال»، بنا بر حساب ابجد، سال 970 هـ.ق به دست می آید. گردآورندۀ کلّیّات اشعار شاه نعمتالله ولی، در این جا، در پاورقی، از نسخۀ نخست مورد استنادش که در کتابخانۀ مَلِک تهران نگهداری می شود و تاریخ نگارش آن اوّل ذی حجّۀ 860 (حدود 30 سال پس از درگذشت شاه نعمتالله ولی) می باشد، مادّهتاریخِ «فا و را ذال» را به عنوان نسخۀ جایگزین آورده است که آن نیز، بنا بر حساب ابجد، به سال 980 هـ.ق اشاره دارد.
4. خواجهوَش: مانند آقا و سرور.
5. عامل: کارگزار دولتی.
6. خواندگار: کوچک شدۀ «خداوندگار»، به معنای والی، رئیس و سرور است (بهره گرفته شده از: لغت نامه، درگاه «خواندگار» و «خداوندگار»).
7. بِتَکْچی یا بِیتَکْچی: ترکی مغولی، به معنای مأمور مالیّات است (بهره گرفته شده از: لغت نامه، درگاه «بیتکچی»).
8. فگار: کوچک شدۀ افگار، به معنای آزرده و خسته است (بهره گرفته شده از: فرهنگ فارسی، درگاه «فگار» و «افگار»).
9. خصمی: دشمن.
10. نگار: کوچک شدۀ «نگارستان»، به معنای جای پُرنقش و نگار و زینت داده شده است.
11. غازی: رزمنده و جنگجو.
12. کلّیّات اشعار شاه نعمتالله ولی، ص60-657، قصیده ها.
نسخۀ 2؛ اشعار دستکاری شدۀ پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی در دوران قاجار:
قدرت کردگار میبینم
حالت روزگار میبینم
از نجوم این سخن نمیگویم
بلکه از سرّ یار میبینم
از سلاطین گردش دوران
یکبهیک را سوار میبینم
هر یکی را به مثل ذرّۀ نور
پرتوی آشکار میبینم
سال تاریخ را چنین گویم
قدرت هشت و چار میبینم
بعد از آل ائمّۀ اطـهار
دیگری را سوار میبینم
از پسِ شاهی همه اینها
چند سلطان به کار میبینم
از بزرگی و رفعت ایشان
صفوی برقرار میبینم
چند سلطان ز نسل او پیدا
همه را برقرار میبینم
آخر پادشاهی صفوی
یک حسینی به کار میبینم
از بُخارا، هَرات و بَلْخ و سَرَخْس
لشکری بیشمار میبینم
باز بعد از خرابی ایشان
ساربانی به کار میبینم
نادری در جهان شود پیدا
قامتش استوار میبینم
بیست و شش سال پادشاهی او
تا به گردون(1) غبار میبینم
آخر عهد نوجوانی او
قتل او آشکار میبینم
بعد از آن، دیگری فنا گردد
شاه دیگر به کار میبینم
پادشاهی ز نو شود پیدا
تیغ او آبدار میبینم
بیست و پنج است پادشاهی او
سکّهاش پُرعیار میبینم
چون ز نسلش بسی وَلَد مانَد
سربهسر روزگار میبینم
پادشاهی بود چو کوهِ وقار
که محمّد به نام میبینم
ده و هفت است پادشاهی او
اوّلش باوقار میبینم
لیک آن شاه را زیانی هست
محرم هر نگار(2) میبینم
لشکرش سی سه صف برای جدال
جنگ او آشکار میبینم
عهد آن شاه کشور دوران
دو بلا آشکار میبینم
یک تزلزل، یکی بود طاعون
حال مردم فگار میبینم
غارت و قتلِ شیعیان علی
دست ایشان به کار میبینم
«غین و شین»(3) چون که بگذرد از سال
این اساس آشکار میبینم
شهر تبریز را چو کوفه کند
شهر تهران خراب میبینم
جنگ او در میان افغان است
فتح او آشکار میبینم
در سفاهان چو او پیاده شود
در اَبَرْقو(4) سوار میبینم
چون به هم میرسند شاه و سوار
قتل او آشکار میبینم
قتل آن شاه کشور دوران
در صف کارزار میبینم
بعد از آن، آن دگر فنا گردد
شاه دیگر به کار میبینم
پادشاهی ز سمت ترکستان
دفع اشرار زار میبینم
اربعین است پادشاهی او
دولتش کامکار میبینم
دائم او را ز کثرت لیل
لیل او بینهار میبینم
لیک آن شاه را زیانی هست
محرم او نگار میبینم
چون فریدون به تخت بنشیند
دولتش برقرار میبینم
مُلْک تبریز و مُلْک تبرِستان
پسرانش به کار میبینم
صَرصَرِ(5) دیگرش شود پیدا
پای او در رکاب میبینم
مسکن فوت او در اسفاهان
بر سر مَرغْزار(6) میبینم
حاکم قَنْدَهار مثل شتر
بر دماغش مهار میبینم
حکم در بارهاش صدور دهند
سر او را به دار میبینم
بعد از آن، دیگری فنا گردد
شاه دیگر به کار میبینم
که محمّد به نامْ او باشد
تیغ او آبدار میبینم
چارده سال پادشاهی او
دولتش کامکار میبینم
سال کز مرغ میشود پیدا
فوت او آشکار میبینم
بعد از او، آن دگر فنا گردد
شاه دیگر به کار میبینم
ناصرالدّین به نصرت دوران
چار ده هشت سال میبینم
کوکب روشنی شود پیدا
بلکه دنبالهدار میبینم
از خراسان و ری، هم اسفاهان
چه عَلَمها به کار میبینم
روز جمعه ز شهر ذیقعده
تن او در مزار میبینم
شاه دیگر به کار میآید
شاهیاش ناگوار میبینم
یازده سال پادشاهی او
حالتش را فگار میبینم
چارشنبه ز شهر ذیقعده
مرگ او آشکار میبینم
بعد از آن، دیگری فنا گردد
پسرش یادگار میبینم
«غین و ده دال» چون گذشت از سال
بوالعجب روزگار میبینم
گرد آیینه هست سیر چهار
گرچه زنگ و غبار میبینم
جنگ و آشوب و فتنۀ بسیار
از یمین و یسار میبینم
غارت و قتل و لشکر بسیار
از میان و کنار میبینم
مرگ جُهّال را به یکدیگر
خصم در گیر و دار میبینم
اندکی امن اگر بود آن روز
در حد کوهسار میبینم
دولتش میرود به باد فنا
حال مردم فگار میبینم
بعد از آن، چند سال دگر
عالمی چون نگار میبینم
چون زمستان پنجمین بگذشت
ششمین خوشبهار میبینم
نایب مهدی آشکار شود
نوع عالیتبار میبینم
پادشاهی تمام دارنده
سروری باوقار میبینم
بندگان جناب حضرت او
سربهسر تاجدار میبینم
تا چهل سال ای برادر جان
دور آن شهریار میبینم
دور ایشان تمام خواهد شد
لشکری را سوار میبینم
سیّدی را ز نسل آل حسن
سروری را سوار میبینم
قائم شرع آل پیغمبر
به جهان آشکار میبینم
«میم حا، میم دال» میخوانند
نام او نامدار میبینم
صورت و سیرتش چو پیغمبر
حلم و علمش شعار میبینم
از کمربند آن سپهروقار
تیغ چون ذوالفقار میبینم
سمت مشرقزمین طلوع کند
کوردجّالِ زار میبینم
رنگ یک چشم او به رنگ کبود
خری بر خر سوار میبینم
لشکر او بود ز اسفاهان
هم یهود جُمار(7) میبینم
هر قدم از خرش بود فرسنگ
دور گردون غبار میبینم
صورتی پیش چشمۀ خورشید
به نظر آشکار میبینم
آل سفیان همه طلوع کنند
همه کس را فگار میبینم
سروری را که هست پاینده
باز با ذوالفقار میبینم
هم مسیح از سما فرود آید
پسِ کوفه غبار میبینم
آل سفیان تمام کشته شوند
با هزاران سوار میبینم
از دم تیغ عیسیِ مریم
قتل دجّال زار میبینم
مسکنش شهر کوفه خواهد بود
دولتش پایدار میبینم
زینت شرع و دین از اسلام
محکم و استوار میبینم
کارداران نقد اسکندر
همه در راه کار میبینم
ترک اغیار صید خواهد بود
خصم او در مهار میبینم
نه درودی به خود همی گویم
بلکه از سرّ یار میبینم
نعمةالله نشسته در کنجی
همه را در کنار میبینم(8)
—------------------------------------------------------—
1. گردون: آسمان.
2. نگار: معشوق و محبوب.
3. مادّه تاریخ «غین و شین»، طبق حساب ابجد، به سال 1300 هـ.ق اشاره دارد.
4. ابرقو یا ابرکوه، شهرستان و بخشی در جنوب غربی استان یزد، و نزدیک استانهای اسفهان و فارس است.
5. صرصر: بانگ، آواز.
6. مرغزار: سبزهزار و چمنزار.
7. یهود جمار: گروه هماهنگ یهود.
8. علائم الظهور، ص 90-86، مقالۀ 5.
نسخۀ 3؛ اشعار دستکاری شدۀ پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی در دوران قاجار:
بقعۀ خیر و خیر را ویران
گلْسِتان پر ز خار میبینم
ناگهان شخصی از توابع لُر
حاکم و کامکار میبینم
هست شاه و وکیل خوانندش
کمترین هوشیار میبینم
پادشاهی کند چو بیست و دو سال
کارش آخر به زار میبینم
بعد از آن لُر، لُرِ دگر آید
ظالم و نابکار میبینم
سکّه از نو زند چو بر رخ زر
درهمش کمعیار میبینم
هشت سال است پادشاهی او
دولتش بیمدار میبینم
چون زمستان پنجمین گذرد
ششمش خوشبهار میبینم
حال امسال صورت دگر است
نه چو پیرار و پار میبینم
پادشاهی به تخت بنشسته
دولتش پایدار میبینم
آن حَسَنخُلق و آن حَسَننیّت
باب عالیتبار میبینم
فرد مردانۀ اولوالعزمی
محرم هر نگار میبینم
میم از اوّل و دال از آخر
نام آن نامدار میبینم
پادشاه تمامدانایی
در همه کار و بار میبینم
گرگ با میش و شیر با آهو
در چرا برقرار میبینم
ناگهان کشته میشود در خواب
قاتلِ آن چهار میبینم
این جهان را چو او کند بدرود
بِنْ اَخَش(1) یادگار میبینم
نوجوانی مثال سرو بلند
رستمش بندهوار میبینم
در امورِ شهی است بیتدبیر
لکنش بخت یار میبینم
احتساب و حساب در عهدش
سست و بیاعتبار میبینم
ظلم پنهان، خیانت و خوبی
بر اعاظم شعار میبینم
دولتش بیحساب میبینم
خفتنش بیشمار میبینم
در حقیقت شهی بود مظلم
عاری از گیر و دار میبینم
علمای زمان او ز غرور
همه چون شهریار میبینم
دایم اسبش به زیر زین تلا
کمتران را سوار میبینم
چون فریدون به تخت بنشیند
پسرانش قطـار میبینم
نیست فصلالخطاب در عهدش
فصل را ماتوار میبینم
کار و بار زمانه وارونه
قحط، هم ننگ و عار میبینم
قسط و انصاف در زمانۀ او
همچو هیمه به نار میبینم
در زمانش وفا و عهدِ دُرُست
همچو یخ در بهار میبینم
بس فرومایگان بیحاصل
حاصل کار و بار میبینم
کهنهرندی به کار برهمنی(2)
اندر این روزگار میبینم
بِخْردی خوار و دانش و بینش
سرّ ناموسوار میبینم
متّصف بر صفات سلطان است
لیک درویشوار میبینم
بلکه ویرانۀ پر از گنج است
کش سعادتشعار میبینم
یار غار بِه است در اوّل
شاه خوشروزگار میبینم
دویُمَش شیخ و زاهد ثانی
هم جُنَیداعتبار میبینم
همچو مولا جلالِ دین مولا
شمسِ تبریزوار میبینم
گوهر شبچراغ بهر کمال
آن دُرِ شاهوار میبینم
باکرامات و جامع آداب
آصف روزگار میبینم
از قماش و متاع چین و فرنگ
عالمی چون نگار میبینم
بر فلک رفته معنی قرآن
صورتش زرنگار میبینم(3)
—----------------------------------------------------------
1. بن اخش: برادرزادهاش.
2. بَرَهْمَن: پیشوای روحانی آیین برهمایی (فرهنگ فارسی).
3. علائم الظهور، ص 92-90، مقالۀ 5.
سخۀ 4؛ اشعار دستکاری شدۀ پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی در دوران قاجار:
قدرت کردگار میبینم
حالت روزگار میبینم
از نجوم این سخن نمیگویم
بلکه از کردگار میبینم
«غین و شین دال»(1) چون گذشت از سال
بوالعجب کار و بار میبینم
از شهنشاه ناصرالدّین را
شیونی بیمدار میبینم
در شبِ شنبه ماهِ ذیقعده
تن او بر کنار میبینم
بعدِ آن شه مظفّر دین را
تو بدان برقرار میبینم
از الف تا به دال میگویم
شهیاش را مدار میبینم
چون گذشت از سریر دولت او
تو ببین من دو بار میبینم
در خراسان و شام و مصر و عراق
فتنه و کارزار میبینم
گِرد آیینۀ ضمیر جهان
گَرد و زنگ و غبار میبینم
جنگ و آشوب و فتنه و بیداد
در یمین و یسار میبینم
غارت و قتل و لشکر بسیار
در میان و کنار میبینم
بعد از این شه چو رفت، از پی آن
سیّدی تاجدار میبینم
نایب مهدی آشکار شود
بلکه من آشکار میبینم
جنگ او در میان افغان است
لشکرش بیشمار میبینم
بندگان جناب حضرت او
سربهسر تاجدار میبینم
قلعۀ قندهار میگیرد
در گرفتن دو بار میبینم
حاکم قندهار را چو شتر
بر دماغش مهار میبینم
شور و غوغای زن شود پیدا
بوالعجب کار و بار میبینم
اندکی دین اگر بُوَد آن روز
در حد کوهسار میبینم
چون زمستان پنجمین بگذشت
ششمش را بهار میبینم
گرگ با میش و شیر با آهو
به چرا سبزهوار میبینم
دور آن چون شود تمام به کام
پسرش یادگار میبینم
بعد از این خودْ امام خواهد بود
صاحب ذوالفقار میبینم
پادشاه تمام دانایی
سروری باوقار میبینم
ید بیضا چو باد پاینده
یار با ذوالفقار میبینم
تُرکِ عَیّارْ مست مینگرم
ختم روز خمار میبینم
زینت شرع و رونق اسلام
محکم و استوار میبینم
گنج کسرا و نقد اسکندر
همه بر روی کار میبینم
صورت و سیرتش چو پیغمبر
علم و حلمش شعار میبینم
نعمةالله نشسته در کنجی
همه را برکنار میبینم(2)
—------------------------------------------------------------
1. مادّه تاریخ «غین و شین دال»، بنا بر حساب ابجد، به سال 1304 هـ.ق اشاره دارد.
2. علائم الظهور، ص 94-93، مقالۀ 5.
.
نسخۀ 5؛ اشعار دستکاری شدۀ پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی در پس از پیروزی انقلاب ایران:
قدرت کردگار میبینم
حالت روزگار میبینم
از نجوم این سخن نمیگویم
بلکه از کردگار یار میبینم
از سلاطین گردش دوران
یکبهیک را سوار میبینم(...)
شه چو بیرون رود زجایگهش(1)
شاه دیگر(2) به کار میبینم
چون فریدون به تخت بنشیند
پسرانش قطار میبینم
متّصف بر صفات سلطان است
لیک من گرگوار میبینم
دائم اسبش به زیر زین طلا
کمتران را سوار میبینم
عدل و انصاف در زمانۀ او
همچو هیمه به نار میبینم
علمای زمان او دائم
همه را تار و مار میبینم
هست فصل حجاب در عهدش(3)
فصل را بیاعتبار میبینم
جنگ سختی شود تمام جهان(4)
کوه و صحرا فگار میبینم
کار و بار زمانه وارونه
قحط و هم ننگ و عار میبینم(5)
چون دو ده سال پادشاهی کرد
شهیش برکنار میبینم
پسرش چون به تخت بنشیند(6)
بوالعجب روزگار میبینم
نوجوانی به سان سرو بلند
رستمش بندهوار میبینم
در امور شهی است بیتدبیر
لیکنش بخت یار میبینم
بس فرومایگان بی حاصل
حامل کار و بار میبینم
مذهب و دین ضعیف مییابم
مُبتَدِع افتخار میبینم
ظلم پنهان، خیانت و تزویر
بر اعاظـم شعار میبینم
ظلمت ظلم ظالمان دیار
بیحد و بیشمار میبینم
ماه را روسیاه مییابم
مهر را دلفَگار میبینم
دولت مرد و زن رود به فنا
حال مردم فگار میبینم
غارت و قتل مردم ایران
دست خارج به کار میبینم
کهنه رندی به کار اهرمنی(7)
اندر این روزگار میبینم
دور او هم تمام خواهد شد
لشکری را سوار میبینم
شور و غوغای دین شود پیدا
سربهسر کارزار میبینم(8)
قصّه ای بس غریب میشنوم
غصّه ای در دیار میبینم
جنگ و آشوب و فتنۀ بسیار
نام او زشت و خوار میبینم
کم ز چل چون که پادشاهی کرد
سلطهاش تار و مار میبینم
غم مخور زان که من در این تشویش
خرّمی وصل یار میبینم
بعد از او شاهی از میان برود
عالمی چون نگار میبینم
سیّدی را ز نسل آل رسول
نام «او برقرار»(9) میبینم
نایب مهدی آشکار شود
سروری را سوار میبینم
پیشوای تمام دانایی
رهبری باوقار میبینم
متّصف بر صفات سلطانیست
لیک درویشوار میبینم
رهنما و امام هفت اقلیم
نام او را شعار میبینم
همچو مولا جلالِ دین مولا
شمس تبریزوار میبینم
بندگان جناب حضرت او
سربهسر تاجدار(10) میبینم
گوهر شب چراغ بهر کمال
آن دُرِ شاهوار میبینم
هر کجا رو نهد به فضل اله
دشمنش خاکسار میبینم
باکرامات و جامع آداب
آصف روزگار میبینم
تا چهل سال ای برادر من
دورۀ شهریار میبینم
بعد از آن خود امام خواهد بود
که جهان را مدار میبینم(...)(11)
—---------------------------------------------------------------------------
1. احمد شاه قاجار و بیرون رفتن وی از کشور.
2. رضا شاه پهلوی.
3. پیاده کردن قانون کشف حجاب در ایران با دست رضا شاه پهلوی.
4. جنگ جهانی دوم.
5. نابسامانی اقتصادی و حضور نیروهای اشغالگر متّفقین در ایران.
6. پادشاهی محمّدرضا پهلوی.
7. کشور استعمارگر انگلستان.
8. آشکارشدن مبارزات انقلابی مذهبیها در ایران.
9. مجموع اعداد حروف «او برقرار»، طبق حساب ابجد، «710» می باشد که برابر است با مجموع اعداد حروف «خمینی».
10. روحانیّون انقلابیِ عمامه بر سر.
11. نشریافته پس از پیروزی انقلاب ایران در 1357 هـ.ش در برخی جزوه ها، مجلّات و پایگاههای مجازی نامعتبر.
گردآوری، پژوهش و نوشته: سیّد سلیمان مدنی تنکابنی ایران- قم
:large_blue_circle