آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرالزمان (بررسی نشانه های ظهور)

این وبلاگ برای ارائۀ پیشگوییهای گوناگون در بارۀ نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) و رویدادهای آخرالزّمان است که بیشتر آنها برگرفته از کتابهای زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان، به ویژه آیات قرآن کریم و روایات اسلامی می باشند، و خوانندگان گرامی را از رویدادهایِ پیشِ رویِ جهان آگاه می سازند.

بایگانی

زمینۀ ظهور امام مهدی(علیه السّلام) در روزگار ما و در زمانی بسیار نزدیک فراهم نیست؛ زیرا:

1. از روزگاران گذشته تا کنون تطبیقات زیادی در بارۀ نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) شده اند که هیچ کدام درست نبوده اند، حتّی تطبیق نشانه هایی که می گویند الآن در حال وقوع اند.

2. هنگامی که ظهور امام مهدی(علیه السّلام) فرا می رسد، مردم جهان به گونه ای گسترده به وی روی می آورند و پذیرایش می شوند، در حالی که مردم این عصر پذیرای امام نیستند.

پیش از هر سخن، بهتر است یادآور شویم که شبهۀ نزدیک نبودن زمان ظهور امام مهدی(علیه السّلام) به زمان ما را بیشتر کسانی پیش می کشند که کارشناس در مباحث مهدویّت و آخر الزّمان نمی باشند، ولی در این باره قلم فرسایی می کنند!

در نقد بخش نخست شبهۀ یادشده می گوییم: این که در روزگاران گذشته و حتّی در زمان ما برخی تطبیقات نادرست از سوی برخی کسان انجام شده است را نمی توان دلیل بر نادرستی تطبیقات موشکافانه و دقیق برخی پژوهشگران روزگار ما دانست، به ویژه آن که در طول تاریخ اسلامی هیچ زمانی مانند روزگار ما شرایط برای روی دادن نشانه های ظهور فراهم نبوده است، و اگر نگاهی به تحقیقات و تطبیقات دقیق ما در کانال آخر الزّمان بیندازید، خاهید دید که نشانه های بسیاری از ظهور در حال انجامند و یا در آستانۀ روی دادن می باشند. به عنوان نمونه، بحران پیش آمده در یمن و ویرانی این سرزمین با دست پادشاهش و نیز برپایی حکومت رُوَیْبَضه یا روحانیّون در ایران و لشکرکشی ایران به سوریه از نشانه هایی اند که روی داده اند، و نشانه های دیگری نیز می باشند که می توان گفت به زودی روی خاهند داد، و برای آگاه شدن از همۀ آنها می توانید به گفتارهای کانال آخر الزّمان بنگرید.

در نقد بخش دوم شبهۀ یادشده می گوییم: بنا بر روایات اسلامی، سالهای پایانی آخر الزّمان و ظهور امام مهدی(علیه السّلام) هنگامی خاهد بود که مردم جهان به کفر و بی دینی می گرایند و منکر وجود امام می شوند، و اگر نگاهی به مردم جهان در جوامع گوناگون کنونی و حتّی جوامع مذهبی بیندازید، می بینید که مردم از خدا و پیامبر و امام روز به روز رویگردانتر می شوند.

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان نشانه های قیام قائم(علیه السّلام)، فرمود:

... مردم به کفر باز می گردند. پس، در آن هنگام، خداوند ویران کردن شهرها و سرزمینها را می آغازد...(1).

امام محمّد تقی(علیه السّلام) در بارۀ امام مهدی(علیه السّلام) فرمود:

... برمی خیزد پس از مردن یاد وی و برگشتن بیشتر باورمندان به امامتش...(2).

منصور پسر حازِم از ابو عبدالله -امام صادق-(علیه السّلام) روایت کرده است که وی فرمود:

هر گاه پرچم حق برافراشته شود، مشرقیها و مغربیها به آن ناسزا خاهند گفت! به او گفتم: سرچشمۀ آن واکنش چیست؟ فرمود: آن چه از بنی هاشم می بینند(3).

-------------------------------------------------------------

1. إلزام الناصب، ج 2، ص 3-172، خطبۀ بیان 1 (ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی).

2. کمال الدین، ج 2، ص 378، ب 36، ح 3 (ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی).

3. الغیبة، نعمانی، ص 309، ب 17، ح 5 (ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۵۷
خادم گمنام

پرهیز از فرزنددارشدن در آخر الزّمان

شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۳۴ ب.ظ

از ابو موسی اَشْعَری روایت شده است که رسول خدا(صلّى الله علیه و سلّم) فرمود:

ساعت (زمان قیام قائم) بر پا نمی شود ...، مگر آن که فرزندداران ناشادمان و نازایان خُشحال شوند...(1).

بدان که مراد از «ساعت» در برخی آیات قرآنی و بسیاری از روایات اسلامی، همان زمان قیام قائم(علیه السّلام) می باشد.

در آخر الزّمان، هزینه های سنگین اقتصادی و آسیبهای بسیار اجتماعی کار نگهداری، پرورش و آموزش فرزندان را بسی دشوار می کند. روی دادن جنگها، خشکسالیها، گرسنگیها و بیماریها نیز بر دشواریهای فرزندداری می افزایند. بی گمان، در چنین روزگاری، بی فرزند‏ها در برابر فرزندداران به خُد خاهند بالید.

هرچند سفارش پرهیز از فرزنددارشدن، کوتاه مدّت و برای دوران جنگ و گرسنگی در جهان است، پرفرزندی نیز چندان خُشایند و کار آسانی نیست، و شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» بهره گرفته شده از سخن امام علی(علیه السّلام) می باشد که فرموده است:

کمی روزیخُران (همسر و فرزندان و ...) یکی از دو آسایش(2) است(3).

 

 گفتنی است، با توجّه به آن که کشور ما ایران در آینده ای نزدیک دچار خشکسالی و گرسنگی و جنگ و دیگر گرفتاریها خاهد شد، کسانی که دو فرزند یا بیشتر دارند، به آن بسنده کنند، ولی تک فرزندان یا بی فرزندها بهترین موقع برای فرزنددار شدنشان امسال (1397) به ویژه بهار و تابستان است.

نیز شایان یادآوری است، کسانی که پیش یا پس از دیدن این پیش آگاهی باردار شدند یا شوند، بدانند که سقط جنین حرام و مایۀ غضب پروردگار است، و با توکّل بر خدا و امیدوارانه، چشم به راه تولّد فرزند دلبند خِیش باشند.

----------------------------------------------------

1. تاریخ مدینة دمشق، ج 21، ص 274 (ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی).

2. آسایش دیگر دارابودن است.

3. شرح نهج البلاغة، ج 9، جزء 18، ص 339، ب حکم و مواعظ، ش 137 (ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۳۴
خادم گمنام

دوران فرمانروایی یهودیان در آخر الزّمان

دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۳۰ ب.ظ

در تاریخ پنج هزار سالۀ اُورْشَلِیم یا قدس،‌ دو پیامبر بنی اسرائیلی 73 سال نیرومندانه و دادورزانه بر این شهر و پیرامونش فرمانروایی کردند. داوود پیامبر(علیه السّلام) که از نوجوانی اندامی نیرومند داشت و از دلیری و دانشی خداداده برخُردار بود، پس از جانشینی شائول و پیروزی بر گولیات رهبر فلسطینیانِ ستیزه جویی که از جزایر یونان در دریای اژه به کناره های جنوبی اسرائیل کنونی آمده بودند و می خاستند سرزمین بنی اسرائیل را بگیرند، در 1002 پیش از میلاد مسیح(علیه السّلام) این شهر را پایتخت خیش برگزید و در آن جا کاخ و برج و بارویی بزرگ ساخت. پادشاهی داوود بر قدس 33 سال به درازا کشید. پس از وی، پسرش سلیمان پیامبر(علیه السّلام) در 970 پیش از میلاد، پادشاه شد و کشور بنی اسرائیل را گستراند و برای آنان پرستش گاهی باشکوه و زیبا ساخت و 40 سال بر قدس و پیرامونش فرمانروایی کرد(1)، و زمامداری اش آرامش و رفاه را برای مردم آن سرزمین ارمغان آورد. پس از مرگ سلیمان، در دوران پسرش «رَحَبْعام»، میان بنی اسرائیل ناسازگاری افتاد و کشور یک پارچۀ سلیمان به بخشی شمالی با نام اسرائیل و بخشی جنوبی با نام یهودا جدا شد(2).

شنیدنی است اگر بدانید، بنا بر سخنان نقل شده از دانیال پیامبر(علیه السّلام) و رازگشایی نوسترادموس از آن، دوران پایداری دولت یهود در آخر الزّمان نیز نزدیک 73 سال خاهد بود.

در کتاب تورات سخنانی رازآلود در بارۀ دوران استواری، انبوهی و توانایی یهودیان(3) در سرزمین فلسطین در آخر الزّمان آمده است:

امّا تو ای دانیال! کلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مُهر کن. بسیاری به سرعت تردّد خاهند نمود و علم افزوده خاهد گردید*. پس منِ دانیال نظر کردم، و اینک دو نفر دیگر، یکی به این طرف نهر و دیگری به آن طرف نهر ایستاده بودند* و یکی از ایشان به آن مرد مُلَبَّس به کتان که بالای آبهای نهر ایستاده بود، گفت: انتهای این عجایب تا به کی خاهد بود؟* و آن مرد ملبّس به کتان را که بالای آبهای نهر ایستاده بوده، شنیدم که دست راست و دست چپ خُد را به سوی آسمان برافراشته، به حیِّ ابدی قسم خُرد که برای زمانی و دو زمان و نصف زمان خاهد بود، و چون پراکندگی قوّت قوم مقدّس به انجام رسد، آن گاه همۀ این امور به اتمام خاهد رسید*(4).

نُوسْتْرْاَدَمُوس، دانشمند، پیشگو و ستاره شناس مشهور فرانسوی (1566ـ1503م)، با بهره گیری از آگاهیهای تاریخی و چیره دستی در پرده برداری از رازها، از نوشتارهای کتاب مقدّس در بارۀ دوران فرمانروایی یهودیان و زمان به سر رسیدن دولت آنان در آخر الزّمان این گونه رازگشایی کرده است:

دورۀ این تغییرات برای زمانی و دو زمان و نیم زمان خواهد بود. اگر زمان اشاره به هفته، یعنی هفت سال باشد، پس دو زمان: 49=7×7 سال می شود، و نیم زمان مساوی است با: نصف 49 سال، یعنی 24 سال و 6 ماه و 15 روز، و مجموع آن: 49+24 سال 6 ماه 15 روز یعنی 73 سال و 7 ماه(5).

نوسترادموس، در بخشی از نامه اش به هانری دوم، پادشاه فرانسه، یافته های خُد از گفتارهای کتاب مقدّس را چنین گزارش می کند:

بابل(6) جدید رو به رشد می نهد، دختر تیره بخت به خاطر رجاست(7) که از اوّلین قربانی افزون می دارد، فقط تا هفتاد و سه سال و هفت ماه حکومتش دوام خاهد آورد(8).

در سخنان نوسترادموس، «بابل جدید» همان کشور اسرائیل کنونی، و «دختر تیره بخت» نماد قوم آواره و بدبخت یهود است که برای پلیدیها و کارهای زشتی که پس از پدیداری دولت نوبنیادش در آخر الزّمان انجام می دهد، زمامداری ای 73 سال و 7 ماهه خاهد داشت.
بر پایۀ پیشگوییهای کتاب مقدّس و رمزگشایی و پرده برداری نوسترادموس از نوشتارهای این کتاب، و با نگاه به آن که در 14 می سال 1948 م، با انبوه شدن و نیرومندی یهودیان در سرزمین فلسطین، دولت اسرائیل با پایتختی قدس شریف بنیادگذاری شد، دسامبر سال 2021 م زمان پایان زمامداری 73 سال و 7 ماهۀ یهودیان در آخر الزّمان خاهد بود، و برخی پژوهشگران یهودی، مسیحی و عرب نیز با بهره گیری از همین پیشگویی و رمزگشایی سال 2022 م را زمان نابودی دولت اسرائیل دانسته اند.(9)

گفتنی است، در پایانۀ قرن نوزدهم میلادی، یهودیان صهیونیست، با نگرشی نژادپرستانه و برتری جویی قومی، فلسطین را «سرزمین موعود» شناساندند و خاستار بازگشت یهودیان از سراسر جهان به این سرزمین و پیدایش ملّت یهود و دولت بنی اسرائیل در آن جا شدند.
از سال 1881 م به این سو کوچیدن یهودیان و نایهودیان، به ویژه روسها، به فلسطین آغاز شد، و با گذشت زمان، شمار کوچیدنهای یهودیان و انبوهی آنان در این سرزمین، چنان رو به فزونی نهاد و چشمگیر گردید که مایۀ آن شد تا یهودیان خُد را توانمند و چیره ببینند و در سال 1936 م برنامۀ جداسازی فلسطین به دو بخش یهودی و عربی را پیشنهاد دهند.

سرانجام، در 14 می 1948 م، یهودیان صهیونیست با همکاری دولتهای شرقی و غربی، به ویژه آمریکا و بریتانیا، کشور خُدگردان اسرائیل را در سرزمین فلسطین بنیاد نهادند و برپایی دولت اسرائیل با پایتختی بخش غربی شهر قدس را آشکار کردند.
در پی پیدایش دولت اسرائیل، یهودیان صهیونیست، برای دستیابی به هدفهای بدشگون خیش، سخت ترین ستمها را بر مردم فلسطین روا داشتند، و در گرفتن دارایی، ویران ساختن خانه، ریختن خون و آواره ساختن آنان از وطنشان کوشیدند، و به گسترش آشوب و تباهی در سرزمین فلسطین و دیگر سرزمینهای جهان پرداختند.

گفتنی است، پیدایش دولت اسرائیل در 1948 م بروز اختلافهای ریشه دار و جنگهای چهارگانه (جنگهای 1948-1956- 1967-1973 م) میان دولتهای عربی و اسرائیل را در پی داشت که سرانجام، 30 سال پس از برپایی دولت اسرائیل، با پیمان کمپ دیوید، آتش این اختلاف فروکش کرد. این پیمان که با دست انور سادات،رئیس جمهور مصر، و مناخیم بگین، نخست وزیر اسرائیل، و با میانجیگری جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا، در 17 سپتامبر 1978 در کاخ سفید امضا شد، نخستین پیمان صلح میان دو سوی جنگ اعراب و اسرائیل بود که به سازش میان مصر و اسرائیل، بازگرداندن صحرای سینا از سوی اسرائیل به مصر و آغاز گفتگو برای پیدایش کشوری فلسطینی در کرانۀ باختری رود اردن و نوار غزّه انجامید، و پس از این پیمان، مصر اسرائیل را به رسمیّت شناخت و روابط دو کشور عادی شد.

نیز شایان یادآوری است، افزون بر جنگهای یادشده میان دولتهای عرب و اسرائیل و کشتارهای گاه و بیگاه فلسطینیان با دست یهودیان صهیونیست، ارتش اسرائیل در 1982 م بر لبنان یورش برد و جنوب این کشور و اردوگاههای فلسطینیان را گرفت، و پس از سه سال، با کشته شدن 1216 سرباز اسرائیلی و 40 هزار فلسطینی و لبنانی، به جنگ پایان داد، و در سال 2000 م از بخشهایی که گرفته بود، پس نشست. نیز میان ارتش اسرائیل و جنبش حماس در غزّه در ژوئن 2006 و در پی آن، میان ارتش اسرائیل و جنبش حزب الله در لبنان در ژوئیه 2006 نبردی روی داد، و سپس نبردهای دیگری میان ارتش اسرائیل و جنبش حماس در 9-2008 م و در 2012 م و در 2014 م روی دادند که همۀ آنها کشتار و ویرانی را در بر داشتند.(10)
اکنون که نزدیک 70 سال از آغاز پیدایش دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین سپری شده است، و بنا بر پیشبینی تورات، پراکندگی قوّت قوم مقدّس رو به پایان نهاده است، و یهودیان در حال رسیدن به اوج توانایی خیش می باشند، امیدواریم در آینده ای نزدیک بینندۀ فروپاشی دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین و ناتوانی و شکست یهودیان در سراسر جهان باشیم.
—-------------------------------------------------------------------------
1. بنا بر تاریخ مشهور، فرمانروایی داوود(علیه السّلام) بر اورشلیم از 1002 تا 970 و فرمانروایی سلیمان(علیه السّلام) بر این شهر از 970 تا 931 پیش از میلاد مسیح(علیه السّلام) بود.
2. بهره گرفته شده از: منابع گوناگون.
3. نزد مسلمانان، به کافران و سرکشان از بنی اسرائیل «یهودیان» گفته می شود.
4. کتاب مقدّس، عهد عتیق، ص 1309، کتاب دانیال نبی، ب 12، بند 7ـ4 .
5. پیشگویی های نُستراداموس، ص 9-18، پیشگفتار.
6. در کتاب «پیشگویی های نُستراداموس، چاپ نخست، سال 1376 هـ.ش در تهران» در این جا «بابیلون» یافت می شود که به «بابل» اصلاح شد.
7. رجاست: پلیدی و آلودگی.
8. پیشگویی های نُستراداموس، ص 5-144، رساله به هانری دوم پادشاه فرانسه.
9. سخن نویسنده.
10. بهره گرفته شده از: منابع گوناگون.
سیّد سلیمان مدنی تنکابنی-ایران- قم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۳۰
خادم گمنام

پژوهشی در مورد شاه نعمت الله ولی و پیشگوییهایش

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ب.ظ

تاریخچه زندگانی شاه نعمت الله ولی 

شاه نعمت الله ولی، روز دوشنبه، چهاردهم ربیع‏ الاوّل 731، در شهر حَلَب، از شهرهای شام، زاده شد. پدرش، میر عبداللّه، از بزرگان عرب، و مادرش بانویی باشخصیّت از ایل شبانکارۀ فارس بود. نسبت وی با 19 واسطه، به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) می رسد.
 
سیّد نعمت الله که از شاعران و دانشمندان برجستۀ عصر مغول است، نزدیک 100 سال زیست، و سرانجام در روز پنج شنبه، 23 رجب 832، و بنا بر قولی 834، در کرمان خرقه تهی کرد. شاگردان، خادمان، درویشان و بزرگان شهر، جنازه ‏اش را تا ماهان بر دوش حمل کردند و در آن جا به خاک سپردند.(1) 

 

پیشگو نبودن شاه نعمت الله ولی و کم ارزش بودن پیشگوییهایش

نویسنده با بررسی های چندین ساله ای که در پیشگوییهای گوناگون در بارۀ رویدادهای آخر الزّمان کرده است، هیچ چون و چرایی در بارۀ زمانی که شاه نعمت الله ولی در پیشگوییهایش برای پدیدارشدن نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) تعیین کرده، نیافته است، جز آن که بگوید وی از عالمان هزاره گرا بوده و بی آن که دارای علم پیشگویی باشد، تیری در تاریکی انداخته و سال 970 را که نزدیک پایانه های نخستین هزارۀ اسلامی می باشد، برگزیده، و با رمزی نه چندان پنهان -«عین و را ذال»-، بیان کرده است.

گفتنی است، برخی نویسندگان و پژوهشگران کم بهره از دانش چنین پنداشته اند که دو بیت مشهور شاه نعمت الله ولی: «نائب مهدی آشکار شود = بلکه من آشکار می بینم» «تا چهل سال ای برادرْ من = دور آن شهریار می بینم» به بنیادگذار انقلاب ایران، سیّد روح الله خمینی، و 40 ساله بودن عمر انقلاب و حکومت «جمهوری اسلامی» در ایران اشاره دارد، در حالی که بنا بر پژوهش نویسنده، میان درون مایۀ اشعار یادشده و انقلاب ایران پیوندی دیده نمی شود، و مقصود شاعر ، رهبر و حکومت دیگری بوده است!!!

شنیدنی است اگر بدانید که مقصود شاه نعمت الله ولی از «نائب مهدی» که پس از روی دادن 7 سال فتنه و کارزار در خراسان و مصر و شام و عراق، در پی زمستان ششم، یعنی سال 977 هـ.ق، آشکار می شود، و در یک دورۀ 40 سالۀ پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) زمامداری می کند، همان یمانی ای است که بر پایۀ بخشی ساختگی و دروغین در دنبالۀ روایتی درست از امام صادق(علیه السّلام)، 30 سال زمامداری می کند و دنبالۀ زمامداری اش تا نزدیک 40 سال را پسرش سعید بر دوش می کشد، و چنین می نماید که شاه نعمت الله ولی نه تنها به ساختگی و دروغ بودن روایت بیانگر زمامداری چهل سالۀ یمانی و پسرش سعید و ناسازگاری اش با دیگر روایات اسلامی پی نبرده است، از دقّت کافی و حافظۀ نیرومند در گزارش متن حدیث نیز برخُردار نبوده است.

از زُرارَة پسر اَعْیَن روایت شده است که ابو عبدالله -امام صادق-(علیه السّلام) فرمود:

... یمانی ... سپس آسوده از دشمنان سی سال در زمامداری اش زندگانی می کند، سپس پادشاهی را به پسرش می سپرد و به مکّه پناه می برد و چشم به راه ظهور قائم ما(علیه السّلام) می ماند تا آن که می میرد. پس، پسرش در پی درگذشت پدرش، در پادشاهی و زمامداری اش نزدیک چهل سال می ماند، و آن دو با دعای قائم ما(علیه السّلام) به این جهان باز می گردند...(2).

در بخشهایی از سروده های اصلی شاه نعمت الله ولی آمده است:

«عین و را ذال» چون گذشت از سال 
بوالعجب کار و بار می‏ بینم

در خراسان و مصر و شام و عراق 
فتنه و کارزار می‏ بینم

بعد امسال و چند سال دگر
عالمی چون نِگار  می‏ بینم (....)

چون زمستان پنجمین بگذشت 
ششمش خوش ‏بهار می ‏بینم

نایب مهدی آشکار شود 
 بلکه من آشکار می‏ بینم

 تا چهل سال ای برادرْ من  
دور آن شهریار می‏ بینم

 دور او چون شود تمام به کام  
 پسرش یادگار می‏ بینم

  بعد از آن خود امام خواهد بود   
 که جهان را مدار می‏ بینم

با پژوهشی که پیشکش خانندگان گرامی کرده ایم، و پس از گذشت 6 سده، پرده از راز نهان در پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی برداشته ایم، کم ارزش بودن اشعار وی و نیز نادرست و بیهوده بودن سخنان برخی نویسندگان روزگار ما که گفته اند: «آن چه اکنون همه شاه نعمت الله را به آن می شناسند، پیشگوییهای بسیار دقیقی است که تمام آن چه تا کنون بر ما گذشته محقّق گشته؛ از ظهور صفویّه تا سقوط پهلوی و وقوع انقلاب اسلامی که به گفته وی بعد از چهل سال متّصل به ظهور حضرت ولی عصر(عج) خاهد شد»، برای همگان آشکار شده است!!!
 —---------------------------------------------------------
1 . کلّیّات اشعار شاه نعمت ‏الله ولی، ص 9-3، مقدّمه، با حذف و تصرّف.
2. مختصر إثبات الرجعة، ح 16، نشریافته در مجلّۀ: تراثنا، سال 2، ش 4، ص 5-454 (ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی).

نسخه های اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی

شاه نعمت ‏الله ولی اشعار فراوانی سروده است، و مشهورترین آنها قصیده ای در پیشگویی حوادث آخر الزّمان و نشانه‏ های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) می باشد که در زمان های پسین، دیگران بر اشعار آن قصیده ابیاتی افزوده یا دستکاری هایی کرده و دگرگونی هایی پدید آورده اند. تلاش ما در نوشتار کنونی، ارائۀ اصل اشعار یادشده بر‏ پایۀ نسخه های کهن بر جای مانده از روزگار شاعر است، و چهار نسخۀ دیگر را نیز که ناسازگاری هایی با هم و با نسخۀ اصلی دارند، از دید خانندگان گرامی می گذرانیم:

1. نسخۀ اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی در «کلّیات اشعار شاه نعمت‏ الله ولی» - چاپ هشتم، تیر 1383- که با سعی دکتر جواد نوربخش گردآوردی شده است، و کاملترین و درست ترین چاپ دیوان به شمار می‏رود، و با بهره گیری از نسخه های کهن معتبر، مانند نسخۀ زمان زندگانی شاعر، فراهم شده است.

2 و 3 و 4. نسخه های اشعار پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی در کتاب «علائم ‏الظهور» -چاپ سنگی، رجب 1329، تهران- که با دست میرزا محمّد کرمانی (ناظم الإسلام) گرد‏آوری شده اند، و پُر از کاستی ها، لغزش ها و افزوده های برخی شاعران دوران قاجار می باشند، و در آنها به صفویها، نادر شاه، کریم‌خان زند و برخی پادشاهان قاجار اشاره شده است!

5. نسخۀ اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی فراهم شده پس از پیروزی انقلاب و برپایی «حکومت جمهوری اسلامی» در ایران که در آن، دستکاری ها و افزایش هایی در بخشهایی از اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی و نیز در اشعار نسبت داده شده به وی انجام داده اند تا چنین جلوه دهند که سرایندۀ آن اشعار، حکومت خاندان پهلوی و سقوطش و حکومت روحانیّون در ایران را پیشگویی کرده است.

نسخۀ 1؛ اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی:

قدرت کردگار می بینم

حالت روزگار می‏ بینم

حکم امسال صورتی دگر است
نه چو پیر‏ار(1) و پار (2) می‏بینم

از نجوم این سخن نمی‏ گویم
    بلکه از کردگار می‏ بینم

«عین و را ذال»(3) چون گذشت از سال
    بوالعجب کار و بار می‏ بینم 

در خراسان و مصر و شام و عراق
    فتنه و کارزار می‏ بینم

گِرد آئینۀ ضمیر جهان
    گَرد و زنگ و غبار می‏ بینم

همه را حال می‏شود دیگر
گر یکی ور هزار می‏ بینم

ظلمتِ ظلمِ ظالمانِ دیار
بی ‏حد و بی‏ شمار می‏ بینم

قصّه‏ ای بس غریب می‏ شنوم
    غصّه‏ ای در دیار می‏ بینم

جنگ و آشوب و فتنه و بیداد
    از یمین و یسار می ‏بینم

غارت و قتل و لشکر بسیار
    در میان و کنار می ‏بینم

بنده را خواجه ‏وَش(4) همی ‏یابم
    خواجه را بنده ‏وار می‏ بینم

بس فرومایگان بی‏ حاصل
    عامل(5) و خواندگار(6) می‏ بینم

هر که او پار یار بود، امسال
  خاطرش زیر بار می‏ بینم

مذهب و دین ضعیف می‏ یابم
مُبتَدِع افتخار می ‏بینم

سکّۀ نو زنند بر رخ زر
درهمش کم ‏عیار می‏ بینم

دوستان عزیز هر قومی
    گشته غمخوار و خوار می‏ بینم

هر یک از حاکمان هفت اقلیم
دیگری را دچار می‏ بینم

نصب و عزل بِتَکْچی(7) و عُمّال
هر یکی را دو بار می ‏بینم

ماه را روسیاه می ‏یابم
مهر را دل‏فَگار(8) می‏ بینم

ترک و تاجیک را به همدیگر
    خصمی(9) و گیر و دار می ‏بینم

تاجر از دست دزد بی‏ همراه
مانده در رهگذار می ‏بینم

مکر و تزویر و حیله در هر جا
از صغار و کبار می ‏بینم

حال هندو خراب می ‏یابم
جور تُرک و تَتار می‏ بینم

بقعۀ خیر سخت گشته خراب
جای جمع شرار می ‏بینم

بعض اشجار بوستان جهان
بی ‏بهار و ثمار می ‏بینم

اندکی امن اگر بود آن روز
در حد کوهسار می ‏بینم

همدمی و قناعت و کنجی
حالیا اختیار می ‏بینم

گرچه می ‏بینم این همه غمها
شادی‏ای غمگسار می‏ بینم

غم مخور زانکه من در این تشویش
خرّمی وصل یار می ‏بینم

بعد امسال و چند سال دگر
عالمی چون نِگار(10) می‏بینم

چون زمستان پنجمین بگذشت
    ششمش خوش ‏بهار می بینم

نایب مهدی آشکار شود
بلکه من آشکار می‏ بینم

پادشاهی تمام ‏دانایی
سروری باوقار می ‏بینم

بندگان جناب حضرت او
سر به ‏سر تاجدار می‏ بینم

تا چهل سال ای برادرْ من
دور آن شهریار می‏ بینم

دور او چون شود تمام به کام
   پسرش یادگار می ‏بینم

پادشاه و امام هفت اقلیم
شاه عالی‏ تبار می‏ بینم

بعد از آن خود امام خواهد بود
که جهان را مدار می ‏بینم

«میم و حا، میم و دال» می‏ خوانم
نام آن نامدار می‏ بینم

صورت و سیرتش چو پیغمبر
علم و حلمش شعار می‏ بینم

دین و دنیا از او شود معمور
خلق از او بختیار می‏ بینم

ید بیضا که باد پاینده
باز با ذوالفقار می ‏بینم

مهدی وقت و عیسی دوران
هر دو را شهسوار می‏ بینم

گلشن شرع را همی بویم
گل دین را به بار می‏ بینم

این جهان را چو مصر می ‏نگرم
عدل او را حصار می‏ بینم

هفت باشد وزیر سلطانم
همه را کامکار می‏ بینم

عاصیان از امام معصومم
خجل و شرمسار می ‏بینم

بر کف دست ساقی وحدت
بادۀ خوش گوار می ‏بینم

غازی(11) دوست دار دشمن‏ کش
همدم و یار غار می ‏بینم

تیغ آهن ‏دلان زنگ ‏زده
کنْد و بی‏ اعتبار می‏ بینم

زینت شرع و رونق اسلام
محکم و استوار می‏ بینم

گرگ با میش و شیر با آهو
در چرا برقرار می ‏بینم

گنج کسرا و نقد اسکندر
همه بر روی کار می‏ بینم

تُرکِ عیّارْ مست می‏ نگرم
خصم او در خمار می ‏بینم

نعمت ‏الله نشسته در کنجی
از همه بر‏کنار می ‏بینم(12)

—------------------------------------------------------------------ 
 1. پیرار: کوچک شدۀ پیرارسال، به معنای سالِ پیش از سالِ گذشته است.
 2. پار: کوچک شدۀ پارسال، به معنای سالِ گذشته است.
 3. از مادّه تاریخ «عین و را ذال»، بنا بر حساب ابجد، سال 970 هـ.ق به دست می آید. گردآورندۀ کلّیّات اشعار شاه نعمت‏ الله ولی، در این جا، در پاورقی، از نسخۀ نخست مورد استنادش که در کتابخانۀ مَلِک تهران نگهداری می شود و تاریخ نگارش آن اوّل ذی حجّۀ 860 (حدود 30 سال پس از درگذشت شاه نعمت‏الله ولی) می باشد، مادّه ‏تاریخِ «فا و را ذال» را به عنوان نسخۀ جایگزین آورده است که آن نیز، بنا بر حساب ابجد، به سال 980 هـ.ق اشاره دارد.
 4. خواجه ‏وَش: مانند آقا و سرور.
 5. عامل: کارگزار دولتی.
 6. خواندگار: کوچک شدۀ «خداوندگار»، به معنای والی، رئیس و سرور است (بهره گرفته شده از: لغت نامه، درگاه «خواندگار» و «خداوندگار»).
 7. بِتَکْچی یا بِیتَکْچی: ترکی مغولی، به معنای مأمور مالیّات است (بهره گرفته شده از: لغت نامه، درگاه «بیتکچی»).
 8. فگار: کوچک شدۀ افگار، به معنای آزرده و خسته است (بهره گرفته شده از: فرهنگ فارسی، درگاه «فگار» و «افگار»).
 9. خصمی: دشمن.

 10. نگار: کوچک شدۀ «نگارستان»، به معنای جای پُرنقش و نگار و زینت داده شده است. 
 11. غازی: رزمنده و جنگجو.
 12. کلّیّات اشعار شاه نعمت ‏الله ولی، ص60-657، قصیده ها.

 

 

نسخۀ 2؛ اشعار دستکاری شدۀ پیشگوییهای شاه نعمت‏ الله ولی در دوران قاجار:

قدرت کردگار می‏ بینم
حالت روزگار می ‏بینم

از نجوم این سخن نمی ‏گویم
بلکه از سرّ یار می ‏بینم

از سلاطین گردش دوران
یک ‏به ‏یک را سوار می‏ بینم

هر یکی را به مثل ذرّۀ نور
پرتوی آشکار می‏ بینم

سال تاریخ را چنین گویم
قدرت هشت و چار می‏ بینم

بعد از آل ائمّۀ اطـهار
دیگری را سوار می‏ بینم

از پسِ شاهی همه اینها
چند سلطان به کار می‏ بینم

از بزرگی و رفعت ایشان
صفوی برقرار می‏ بینم

چند سلطان ز نسل او پیدا
همه را برقرار می ‏بینم

آخر پادشاهی صفوی
یک حسینی به کار می‏ بینم

از بُخارا، هَرات و بَلْخ و سَرَخْس
لشکری بی‏ شمار می ‏بینم

باز بعد از خرابی ایشان
ساربانی به کار می ‏بینم

نادری در جهان شود پیدا
قامتش استوار می ‏بینم

بیست و شش سال پادشاهی او
تا به گردون(1) غبار می ‏بینم

آخر عهد نوجوانی او
قتل او آشکار می‏ بینم

بعد از آن، دیگری فنا گردد
شاه دیگر به کار می ‏بینم

پادشاهی ز نو شود پیدا
تیغ او آبدار می‏ بینم

بیست و پنج است پادشاهی او
سکّه‏اش پُرعیار می ‏بینم

چون ز نسلش بسی وَلَد مانَد
سر به ‏سر روزگار می‏ بینم

پادشاهی بود چو کوهِ وقار
که محمّد به نام می ‏بینم

ده و هفت است پادشاهی او
اوّلش باوقار می‏ بینم

لیک آن شاه را زیانی هست
محرم هر نگار(2) می‏ بینم

لشکرش سی سه صف برای جدال
جنگ او آشکار می‏ بینم

عهد آن شاه کشور دوران
دو بلا آشکار می‏ بینم

یک تزلزل، یکی بود طاعون
حال مردم فگار می ‏بینم

غارت و قتلِ شیعیان علی
دست ایشان به کار می ‏بینم

«غین و شین»(3) چون ‏که بگذرد از سال
این اساس آشکار می ‏بینم

شهر تبریز را چو کوفه کند
شهر تهران خراب می ‏بینم

جنگ او در میان افغان است
فتح او آشکار می‏ بینم

در سفاهان چو او پیاده شود
در اَبَرْقو(4) سوار می‏ بینم

 

چون به هم می‏ رسند شاه و سوار
قتل او آشکار می‏ بینم

قتل آن شاه کشور دوران
در صف کارزار می ‏بینم

بعد از آن، آن دگر فنا گردد
شاه دیگر به کار می‏ بینم

پادشاهی ز سمت ترکستان
دفع اشرار زار می ‏بینم

اربعین است پادشاهی او
دولتش کامکار می ‏بینم

دائم او را ز کثرت لیل
لیل او بی ‏نهار می‏ بینم

لیک آن شاه را زیانی هست
محرم او نگار می‏ بینم

چون فریدون به تخت بنشیند
دولتش برقرار می ‏بینم

مُلْک تبریز و مُلْک تبرِستان
پسرانش به کار می ‏بینم

صَرصَرِ(5) دیگرش شود پیدا
پای او در رکاب می‏ بینم

مسکن فوت او در اسفاهان
بر سر مَرغْزار(6) می‏ بینم

حاکم قَنْدَهار مثل شتر
بر دماغش مهار می‏ بینم

حکم در باره‏اش صدور دهند
سر او را به دار می ‏بینم

بعد از آن، دیگری فنا گردد
شاه دیگر به کار می ‏بینم

که محمّد به نامْ او باشد
تیغ او آبدار می‏ بینم

چارده سال پادشاهی او
دولتش کامکار می ‏بینم

سال کز مرغ می ‏شود پیدا
فوت او آشکار می ‏بینم

بعد از او، آن دگر فنا گردد
شاه دیگر به کار می ‏بینم

ناصرالدّین به نصرت دوران
چار ده هشت سال می ‏بینم

کوکب روشنی شود پیدا
بلکه دنباله دار می ‏بینم

از خراسان و ری، هم اسفاهان
چه عَلَم ها به کار می‏ بینم

روز جمعه ز شهر ذی‏قعده
تن او در مزار می ‏بینم

شاه دیگر به کار می‏آید
شاهی ‏اش ناگوار می ‏بینم

یازده سال پادشاهی او
حالتش را فگار می‏ بینم

چارشنبه ز شهر ذی‏قعده
مرگ او آشکار می ‏بینم

بعد از آن، دیگری فنا گردد
پسرش یادگار می‏ بینم

«غین و ده دال» چون گذشت از سال
بوالعجب روزگار می‏ بینم

گرد آیینه هست سیر چهار
گرچه زنگ و غبار می ‏بینم

جنگ و آشوب و فتنۀ بسیار
از یمین و یسار می ‏بینم

غارت و قتل و لشکر بسیار
از میان و کنار می‏ بینم

مرگ جُهّال را به یکدیگر
خصم در گیر و دار می‏ بینم

اندکی امن اگر بود آن روز
در حد کوهسار می‏ بینم

دولتش می‏رود به باد فنا
حال مردم فگار می‏ بینم

بعد از آن، چند سال دگر
عالمی چون نگار می ‏بینم

چون زمستان پنجمین بگذشت
ششمین خوش‏ بهار می‏ بینم

نایب مهدی آشکار شود
نوع عالی‏ تبار می‏ بینم

پادشاهی تمام دارنده
سروری باوقار می‏ بینم

بندگان جناب حضرت او
سربه‏سر تاجدار می ‏بینم

تا چهل سال ای برادر جان
دور آن شهریار می‏ بینم

دور ایشان تمام خواهد شد
لشکری را سوار می‏ بینم

سیّدی را ز نسل آل حسن
سروری را سوار می‏ بینم

قائم شرع آل پیغمبر
به جهان آشکار می‏ بینم

«میم حا، میم دال» می‏خوانند
نام او نامدار می ‏بینم

صورت و سیرتش چو پیغمبر
حلم و علمش شعار می ‏بینم

از کمربند آن سپهروقار
تیغ چون ذوالفقار می ‏بینم

سمت مشرق‏زمین طلوع کند
کوردجّالِ زار می‏ بینم

رنگ یک چشم او به رنگ کبود
خری بر خر سوار می ‏بینم

لشکر او بود ز اسفاهان
هم یهود جُمار(7) می ‏بینم

هر قدم از خرش بود فرسنگ
دور گردون غبار می‏ بینم

صورتی پیش چشمۀ خورشید
به نظر آشکار می‏ بینم

آل سفیان همه طلوع کنند
همه کس را فگار می بینم

سروری را که هست پاینده
باز با ذوالفقار می ‏بینم

هم مسیح از سما فرود آید
پسِ کوفه غبار می ‏بینم

آل سفیان تمام کشته شوند
با هزاران سوار می‏ بینم

از دم تیغ عیسیِ مریم
قتل دجّال زار می‏ بینم

مسکنش شهر کوفه خواهد بود
دولتش پایدار می‏ بینم

زینت شرع و دین از اسلام
محکم و استوار می‏ بینم

کارداران نقد اسکندر
همه در راه کار می ‏بینم

ترک اغیار صید خواهد بود
خصم او در مهار می ‏بینم

نه درودی به خود همی گویم
بلکه از سرّ‏ یار می بینم

نعمة‏الله نشسته در کنجی
همه را در کنار می‏ بینم(8)

—------------------------------------------------------—
1. گردون: آسمان.
2. نگار: معشوق و محبوب.
3. مادّه تاریخ «غین و شین»، طبق حساب ابجد، به سال 1300 هـ.ق اشاره دارد.
4. ابرقو یا ابرکوه، شهرستان و بخشی در جنوب غربی استان یزد، و نزدیک استانهای اسفهان و فارس است.
5. صرصر: بانگ، آواز.
6. مرغزار: سبزه‏زار و چمنزار.
7. یهود جمار: گروه هماهنگ یهود.
8. علائم ‏الظهور، ص 90-86، مقالۀ 5.

نسخۀ 3؛ اشعار دستکاری شدۀ پیشگوییهای شاه نعمت‏ الله ولی در دوران قاجار:

بقعۀ خیر و خیر را ویران
گلْسِتان پر ز خار می‏ بینم

ناگهان شخصی از توابع لُر
حاکم و کامکار می ‏بینم

هست شاه و وکیل خوانندش
کمترین هوشیار می ‏بینم

پادشاهی کند چو بیست و دو سال
کارش آخر به زار می‏ بینم

بعد از آن لُر، لُرِ دگر آید
ظالم و نابکار می‏ بینم

سکّه از نو زند چو بر رخ زر
درهمش کم ‏عیار می ‏بینم

هشت سال است پادشاهی او
دولتش بی ‏مدار می‏ بینم

چون زمستان پنجمین گذرد
ششمش خوش ‏بهار می ‏بینم

حال امسال صورت دگر است
نه چو پیرار و پار می‏ بینم

 

پادشاهی به تخت بنشسته
دولتش پایدار می‏ بینم

آن حسن ‏خُلق و آن حسن‏ نیّت
باب عالی ‏تبار می‏ بینم

فرد مردانۀ اولوالعزمی
محرم هر نگار می‏ بینم

میم از اوّل و دال از آخر
نام آن نامدار می‏ بینم

پادشاه تمام ‏دانایی
در همه کار و بار می‏ بینم

گرگ با میش و شیر با آهو
در چرا برقرار می ‏بینم

ناگهان کشته می‏شود در خواب
قاتلِ آن چهار می ‏بینم

این جهان را چو او کند بدرود
بِنْ اَخَش(1) یادگار می‏ بینم

نوجوانی مثال سرو بلند
رستمش بنده ‏وار می ‏بینم

در امورِ شهی‏ است بی‏ تدبیر
لکنش بخت یار می‏ بینم

احتساب و حساب در عهدش
سست و بی ‏اعتبار می ‏بینم

ظلم پنهان، خیانت و خوبی
بر اعاظم شعار می ‏بینم

دولتش بی‏ حساب می‏ بینم
خفتنش بی‏ شمار می ‏بینم

در حقیقت شهی بود مظلم
عاری از گیر و دار می ‏بینم

علمای زمان او ز غرور
همه چون شهریار می ‏بینم

دایم اسبش به زیر زین تلا
کمتران را سوار می ‏بینم

چون فریدون به تخت بنشیند
پسرانش قطـار می ‏بینم

نیست فصل الخطاب در عهدش
فصل را مات‏وار می‏ بینم

کار و بار زمانه وارونه
قحط، هم ننگ و عار می‏ بینم

قسط و انصاف در زمانۀ او
همچو هیمه به نار می‏ بینم

در زمانش وفا و عهدِ دُرُست
همچو یخ در بهار می‏ بینم

بس فرومایگان بی‏ حاصل
حاصل کار و بار می ‏بینم

کهنه ‏رندی به کار برهمنی(2)
اندر این روزگار می‏ بینم

بِخْردی خوار و دانش و بینش
سرّ ناموس ‏وار می‏ بینم

متّصف بر صفات سلطان است
لیک درویش ‏وار می‏ بینم

بلکه ویرانۀ پر از گنج است
کش سعادت‏ شعار می‏ بینم

یار غار بِه ‏است در اوّل
شاه خوش ‏روزگار می ‏بینم

دویُمَش شیخ و زاهد ثانی
هم جُنَید ‏اعتبار می‏ بینم

همچو مولا جلالِ دین مولا
شمسِ تبریز‏وار می‏ بینم

گوهر شب چراغ بهر کمال
آن دُرِ شاهوار می‏ بینم

باکرامات و جامع آداب
آصف روزگار می‏ بینم

از قماش و متاع چین و فرنگ
عالمی چون نگار می‏ بینم

بر فلک رفته معنی قرآن
صورتش زرنگار می‏ بینم(3)


—----------------------------------------------------------
1. بن اخش: برادرزاده ‏اش.
2. بَرَهْمَن: پیشوای روحانی آیین برهمایی (فرهنگ فارسی).
3. علائم ‏الظهور، ص 92-90، مقالۀ 5.

 سید سلیمان مدنی تنکابنی ایران - قم 

 

 

 
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۱۳
خادم گمنام

پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی

چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۰۸ ق.ظ

تاریخچه زندگانی شاه نعمت الله ولی 

شاه نعمت الله ولی، روز دوشنبه، چهاردهم ربیع‏ الاوّل 731، در شهر حَلَب، از شهرهای شام، زاده شد. پدرش، میر عبداللّه، از بزرگان عرب، و مادرش بانویی باشخصیّت از ایل شبانکارۀ فارس بود. نسبت وی با 19 واسطه، به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) می رسد.
 
سیّد نعمت الله که از شاعران و دانشمندان برجستۀ عصر مغول است، نزدیک 100 سال زیست، و سرانجام در روز پنج شنبه، 23 رجب 832، و بنا بر قولی 834، در کرمان خرقه تهی کرد. شاگردان، خادمان، درویشان و بزرگان شهر، جنازه‏اش را تا ماهان بر دوش حمل کردند و در آن جا به خاک سپردند.(1) 

 

پیشگو نبودن شاه نعمت الله ولی و کم ارزش بودن پیشگوییهایش

نویسنده با بررسی های چندین ساله ای که در پیشگوییهای گوناگون در بارۀ رویدادهای آخر الزّمان کرده است، هیچ چون و چرایی در بارۀ زمانی که شاه نعمت الله ولی در پیشگوییهایش برای پدیدارشدن نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) تعیین کرده، نیافته است، جز آن که بگوید وی از عالمان هزاره گرا بوده و بی آن که دارای علم پیشگویی باشد، تیری در تاریکی انداخته و سال 970 را که نزدیک پایانه های نخستین هزارۀ اسلامی می باشد، برگزیده، و با رمزی نه چندان پنهان -«عین و را ذال»-، بیان کرده است.

گفتنی است، برخی نویسندگان و پژوهشگران کم بهره از دانش چنین پنداشته اند که دو بیت مشهور شاه نعمت الله ولی: «نائب مهدی آشکار شود = بلکه من آشکار می بینم» «تا چهل سال ای برادرْ من = دور آن شهریار می بینم» به بنیادگذار انقلاب ایران، سیّد روح الله خمینی، و 40 ساله بودن عمر انقلاب و حکومت «جمهوری اسلامی» در ایران اشاره دارد، در حالی که بنا بر پژوهش نویسنده، میان درون مایۀ اشعار یادشده و انقلاب ایران پیوندی دیده نمی شود، و مقصود شاعر رهبر و حکومت دیگری بوده است!!!

شنیدنی است اگر بدانید که مقصود شاه نعمت الله ولی از «نائب مهدی» که پس از روی دادن 7 سال فتنه و کارزار در خراسان و مصر و شام و عراق، در پی زمستان ششم، یعنی سال 977 هـ.ق، آشکار می شود، و در یک دورۀ 40 سالۀ پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) زمامداری می کند، همان یمانی ای است که بر پایۀ بخشی ساختگی و دروغین در دنبالۀ روایتی درست از امام صادق(علیه السّلام)، 30 سال زمامداری می کند و دنبالۀ زمامداری اش تا نزدیک 40 سال را پسرش سعید بر دوش می کشد، و چنین می نماید که شاه نعمت الله ولی نه تنها به ساختگی و دروغ بودن روایت بیانگر زمامداری چهل سالۀ یمانی و پسرش سعید و ناسازگاری اش با دیگر روایات اسلامی پی نبرده است، از دقّت کافی و حافظۀ نیرومند در گزارش متن حدیث نیز برخُردار نبوده است.

از زُرارَة پسر اَعْیَن روایت شده است که ابو عبدالله -امام صادق-(علیه السّلام) فرمود:

... یمانی ... سپس آسوده از دشمنان سی سال در زمامداری اش زندگانی می کند، سپس پادشاهی را به پسرش می سپرد و به مکّه پناه می برد و چشم به راه ظهور قائم ما(علیه السّلام) می ماند تا آن که می میرد. پس، پسرش در پی درگذشت پدرش، در پادشاهی و زمامداری اش نزدیک چهل سال می ماند، و آن دو با دعای قائم ما(علیه السّلام) به این جهان باز می گردند...(2).

در بخشهایی از سروده های اصلی شاه نعمت الله ولی آمده است:

«عین و را ذال» چون گذشت از سال 
بوالعجب کار و بار می‏بینم

در خراسان و مصر و شام و عراق 
فتنه و کارزار می‏بینم

بعد امسال و چند سال دگر
عالمی چون نِگار  می‏بینم (....)

چون زمستان پنجمین بگذشت 
ششمش خوش ‏بهار می‏بینم

نایب مهدی آشکار شود 
 بلکه من آشکار می‏بینم

 تا چهل سال ای برادرْ من  
دور آن شهریار می‏بینم

 دور او چون شود تمام به کام  
 پسرش یادگار می‏بینم

  بعد از آن خود امام خواهد بود   
 که جهان را مدار می‏بینم

با پژوهشی که پیشکش خانندگان گرامی کرده ایم، و پس از گذشت 6 سده، پرده از راز نهان در پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی برداشته ایم، کم ارزش بودن اشعار وی و نیز نادرست و بیهوده بودن سخنان برخی نویسندگان روزگار ما که گفته اند: «آن چه اکنون همه شاه نعمت الله را به آن می شناسند، پیشگوییهای بسیار دقیقی است که تمام آن چه تا کنون بر ما گذشته محقّق گشته؛ از ظهور صفویّه تا سقوط پهلوی و وقوع انقلاب اسلامی که به گفته وی بعد از چهل سال متّصل به ظهور حضرت ولی عصر(عج) خاهد شد»، برای همگان آشکار شده است!!!
 —---------------------------------------------------------
1 . کلّیّات اشعار شاه نعمت ‏الله ولی، ص 9-3، مقدّمه، با حذف و تصرّف.
2. . مختصر إثبات الرجعة، ح 16، نشریافته در مجلّۀ: تراثنا، سال 2، ش 4، ص 5-454 (ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی).

 

نسخه های اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی

شاه نعمت‏الله ولی اشعار فراوانی سروده است، و مشهورترین آنها قصیده ای در پیشگویی حوادث آخر الزّمان و نشانه‏ های ظهور امام مهدی(علیه السّلام) می باشد که در زمانهای پسین، دیگران بر اشعار آن قصیده ابیاتی افزوده یا دستکاریهای کرده و دگرگونی هایی پدید آورده اند. تلاش ما در نوشتار کنونی، ارائۀ اصل اشعار یادشده بر‏ پایۀ نسخه های کهن بر جای مانده از روزگار شاعر است، و چهار نسخۀ دیگر را نیز که ناسازگاریهایی با هم و با نسخۀ اصلی دارند، از دید خانندگان گرامی می گذرانیم:

1. نسخۀ اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمت‏الله ولی در «کلّیات اشعار شاه نعمت‏الله ولی» - چاپ هشتم، تیر 1383- که با سعی دکتر جواد نوربخش گردآوردی شده است، و کاملترین و درست ترین چاپ دیوان به شمار می‏رود، و با بهره گیری از نسخه های کهن معتبر، مانند نسخۀ زمان زندگانی شاعر، فراهم شده است.

2 و 3 و 4. نسخه های اشعار پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی در کتاب «علائم ‏الظهور» -چاپ سنگی، رجب 1329، تهران- که با دست میرزا محمّد کرمانی (ناظم الإسلام) گرد‏آوری شده اند، و پُر از کاستیها، لغزشها و افزوده های برخی شاعران دوران قاجار می باشند، و در آنها به صفویها، نادر شاه، کریم‌خان زند و برخی پادشاهان قاجار اشاره شده است!

5. نسخۀ اشعار پیشگوییهای شاه نعمت‏الله ولی فراهم شده پس از پیروزی انقلاب و برپایی «حکومت جمهوری اسلامی» در ایران که در آن، دستکاریها و افزایشهایی در بخشهایی از اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمت‏الله ولی و نیز در اشعار نسبت داده شده به وی انجام داده اند تا چنین جلوه دهند که سرایندۀ آن اشعار، حکومت خاندان پهلوی و سقوطش و حکومت روحانیّون در ایران را پیشگویی کرده است.

نسخۀ 1؛ اصل اشعار پیشگوییهای شاه نعمت ‏الله ولی:

قدرت کردگار می‏بینم
    حالت روزگار می‏بینم

حکم امسال صورتی دگر است
    نه چو پیر‏ار(1) و پار (2) می‏بینم

از نجوم این سخن نمی‏گویم
    بلکه از کردگار می‏بینم

«عین و را ذال»(3) چون گذشت از سال
    بوالعجب کار و بار می‏بینم 

در خراسان و مصر و شام و عراق
    فتنه و کارزار می‏بینم

گِرد آئینۀ ضمیر جهان
    گَرد و زنگ و غبار می‏بینم

همه را حال می‏شود دیگر
    گر یکی ور هزار می‏بینم

ظلمتِ ظلمِ ظالمانِ دیار
    بی‏حد و بی‏شمار می‏بینم

قصّه‏ای بس غریب می‏شنوم
    غصّه‏ای در دیار می‏بینم

جنگ و آشوب و فتنه و بیداد
    از یمین و یسار می‏بینم

غارت و قتل و لشکر بسیار
    در میان و کنار می‏بینم

بنده را خواجه‏وَش(4) همی ‏یابم
    خواجه را بنده‏وار می‏بینم

بس فرومایگان بی‏حاصل
    عامل(5) و خواندگار(6) می‏بینم

هر که او پار یار بود، امسال
  خاطرش زیر بار می‏بینم

مذهب و دین ضعیف می‏یابم
    مُبتَدِع افتخار می‏بینم

سکّۀ نو زنند بر رخ زر
    درهمش کم‏عیار می‏بینم

دوستان عزیز هر قومی
    گشته غمخوار و خوار می‏بینم

هر یک از حاکمان هفت اقلیم
    دیگری را دچار می‏بینم

نصب و عزل بِتَکْچی(7) و عُمّال
    هر یکی را دو بار می‏بینم

ماه را روسیاه می‏یابم
    مهر را دل‏فَگار(8) می‏بینم

ترک و تاجیک را به همدیگر
    خصمی(9) و گیر و دار می‏بینم

تاجر از دست دزد بی‏همراه
    مانده در رهگذار می‏بینم

مکر و تزویر و حیله در هر جا
    از صغار و کبار می‏بینم

حال هندو خراب می‏یابم
    جور تُرک و تَتار می‏بینم

بقعۀ خیر سخت گشته خراب
    جای جمع شرار می‏بینم

بعض اشجار بوستان جهان
    بی‏بهار و ثمار می‏بینم

اندکی امن اگر بود آن روز
    در حد کوهسار می‏بینم

همدمی و قناعت و کنجی
    حالیا اختیار می‏بینم

گرچه می‏بینم این همه غمها
    شادی‏ای غمگسار می‏بینم

غم مخور زانکه من در این تشویش
    خرّمی وصل یار می‏بینم

بعد امسال و چند سال دگر
    عالمی چون نِگار(10) می‏بینم

چون زمستان پنجمین بگذشت
    ششمش خوش‏بهار می‏بینم

نایب مهدی آشکار شود
    بلکه من آشکار می‏بینم

پادشاهی تمام‏دانایی
    سروری باوقار می‏بینم

بندگان جناب حضرت او
    سربه‏سر تاجدار می‏بینم

تا چهل سال ای برادرْ من
    دور آن شهریار می‏بینم

دور او چون شود تمام به کام
   پسرش یادگار می‏بینم

پادشاه و امام هفت اقلیم
    شاه عالی‏تبار می‏بینم

بعد از آن خود امام خواهد بود
    که جهان را مدار می‏بینم

«میم و حا، میم و دال» می‏خوانم
    نام آن نامدار می‏بینم

صورت و سیرتش چو پیغمبر
    علم و حلمش شعار می‏بینم

دین و دنیا از او شود معمور
    خلق از او بختیار می‏بینم

ید بیضا که باد پاینده
    باز با ذوالفقار می‏بینم

مهدی وقت و عیسی دوران
    هر دو را شهسوار می‏بینم

گلشن شرع را همی بویم
    گل دین را به بار می‏بینم

این جهان را چو مصر می‏نگرم
    عدل او را حصار می‏بینم

هفت باشد وزیر سلطانم
    همه را کامکار می‏بینم

عاصیان از امام معصومم
    خجل و شرمسار می‏بینم

بر کف دست ساقی وحدت
    بادۀ خوشگوار می‏بینم

غازی(11) دوستدار دشمن‏کش
    همدم و یار غار می‏بینم

تیغ آهن‏دلان زنگ‏زده
    کنْد و بی‏اعتبار می‏بینم

زینت شرع و رونق اسلام
    محکم و استوار می‏بینم

گرگ با میش و شیر با آهو
    در چرا برقرار می‏بینم

گنج کسرا و نقد اسکندر
    همه بر روی کار می‏بینم

تُرکِ عیّارْ مست می‏نگرم
    خصم او در خمار می‏بینم

نعمت‏الله نشسته در کنجی
    از همه بر‏کنار می‏بینم(12)


—------------------------------------------------------------------ 
 1. پیرار: کوچک شدۀ پیرارسال، به معنای سالِ پیش از سالِ گذشته است.
 2. پار: کوچک شدۀ پارسال، به معنای سالِ گذشته است.
 3. از مادّه تاریخ «عین و را ذال»، بنا بر حساب ابجد، سال 970 هـ.ق به دست می آید. گردآورندۀ کلّیّات اشعار شاه نعمت‏الله ولی، در این جا، در پاورقی، از نسخۀ نخست مورد استنادش که در کتابخانۀ مَلِک تهران نگهداری می شود و تاریخ نگارش آن اوّل ذی حجّۀ 860 (حدود 30 سال پس از درگذشت شاه نعمت‏الله ولی) می باشد، مادّه‏تاریخِ «فا و را ذال» را به عنوان نسخۀ جایگزین آورده است که آن نیز، بنا بر حساب ابجد، به سال 980 هـ.ق اشاره دارد.
 4. خواجه‏وَش: مانند آقا و سرور.
 5. عامل: کارگزار دولتی.
 6. خواندگار: کوچک شدۀ «خداوندگار»، به معنای والی، رئیس و سرور است (بهره گرفته شده از: لغت نامه، درگاه «خواندگار» و «خداوندگار»).
 7. بِتَکْچی یا بِیتَکْچی: ترکی مغولی، به معنای مأمور مالیّات است (بهره گرفته شده از: لغت نامه، درگاه «بیتکچی»).
 8. فگار: کوچک شدۀ افگار، به معنای آزرده و خسته است (بهره گرفته شده از: فرهنگ فارسی، درگاه «فگار» و «افگار»).
 9. خصمی: دشمن.

 10. نگار: کوچک شدۀ «نگارستان»، به معنای جای پُرنقش و نگار و زینت داده شده است. 
 11. غازی: رزمنده و جنگجو.
 12. کلّیّات اشعار شاه نعمت‏الله ولی، ص60-65
7، قصیده ها.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۰۸
خادم گمنام

1. امیرالمؤمنین (علیه السلام): پشت ها سنگین شود و حوادث پیاپی واقع شود.

2. امیرالمؤمنین (علیه السلام) : او (حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگامی ظاهر می شود که حقیقت ها کم اجر و دنباله روها از نابخردان پیروی کنند.

3. امیرالمؤمنین (علیه السلام): عرب ها دچار اختلاف شوند اشتیاق به ظهور افزون شود.

4. امیرالمؤمنین (علیه السلام): عفاف و خویشتن داری از جامعه رخت بربندد و شیطان بر همگان چیره شود.

5. امیرالمؤمنین (علیه السلام): زن ها فرمانروایی کنند، حوادث جانکاه و کمرشکنی روی می دهد.

6. امیرالمؤمنین (علیه السلام): شکافنده ها بشکافند و پیش بتازند ،تیز پروازان حمله کنند.

7. امیرالمؤمنین (علیه السلام): عراق را فتح کنند و هر نوع اختلافی را با خونریزی پاسخ دهند.

8. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): برای مردم روزگاری می رسد که تنها همّ وغمّشان شکم آن ها و شرف آن ها تجمّلات زندگی و قبلۀ آن ها زن هایشان می گردد.

9. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): دین و آیین آن ها درهم ودینارشان می باشد، آن ها بدترین خلایق هستند برای آن ها نزد خدا ارج و مقامی نیست.

10. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): هنگامی که روابط نامشروع شیوع پیدا می کند زلزله زیاد می شود.

11. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): هنگامی که برای کارهای ناشایست تعاون و همکاری کنند و در احکام دین از یکدیگر دوری کنند.

12. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): انسان به پدر و مادرش جفا می کند ولی با دوستانش از راه وفا و صفا وارد می شود.

13. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): هنگامی که تکبّر و خودپرستی در اعماق دل ها نفوذ کرد آن طور که سم ها در بدن ها نفوذ می کند.

14. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): گناهان علنی شوند و محرّمات الهی سبک شمرده شوند.

15. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): زمانی می آید که مردم گرگ درنده می شوند، هر کس گرگ نباشد او را می خورند.

16. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): مردم به انجام منکرات تظاهر می کنند و اموال فراوان برای غنا و موسیقی خرج می شود.

17. امیرالمؤمنین (علیه السلام): کسی که امر به معروف کند، خوار شود و کسی که مرتکب گناه شود، مورد ستایش قرار گیرد.

18. امیرالمؤمنین (علیه السلام): هنگامی که نیازها وگرفتاری ها فراوان شود مردم همدیگر را نشناسند.

19. امیرالمؤمنین (علیه السلام): انسان برای استمداد به نزد برادرش برود، او را در قیافه ای دیگر غیر آن چه بود می بیند.

20. امیرالمؤمنین (علیه السلام): هنگامی که مردها با مردها در می آمیزند و زن ها با یکدیگر.

21. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): هنگامی که امت من نماز را ضایع کنند و از شهوات پیروی کنند.

22. امیرالمؤمنین (علیه السلام): مرد را برای پوشیده نگه داشتن همسرش سرزنش می کنند.

23. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): مردها خود را شبیه زن ها و زن ها خود را شبیه مردها می کنند.

24. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): هنگامی که زن ها جامه مردان را بپوشند و پوشش حیا از آن ها گرفته شود.

25. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): سپس زمانی می آید که قاریان قرآن را می خوانند ولی از حلقومشان تجاوز نمی کند (عمل نمی شود).

26. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): قرآن را طبق خواسته های خود توجیه می کنند و آیین خدا را با آرای خود تفسیر و تحلیل می کنند.

27. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): ثروتمندان امت برای سیاحت به مکه می روند ومتوسطین آن ها برای تجارت و فقرا برای ریا و تظاهر (افراد خالص کم هستند).

28. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): قرآن با نی و لحن غنا خوانده می شود، بدون این که به هنگام تلاوت با خوف و خشیت از پروردگار همراه باشد.

29. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): پس می بینی که گوش دادن به قرآن برای مردم بسیار سنگین است و گوش دادن به صداهای باطل آسان و فرح بخش شده است.

30. امیرالمؤمنین (علیه السلام): آلات لهو و لعب در رهگذر مردم آشکارا به کار گرفته می شود ، مردم عبور می کنند و کسی جرأت نمی کند از آن جلوگیری کند.

31. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): (در آخرالزمان یعنی نزدیکی ظهور) زمین لرزه بسیار می شود.

32. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): انتظار می رودکه حتی یک قفیزگندم و یک درهم پول به مردم عراق نرسد.

33. امام صادق (علیه السلام): رودخانه ها خشک می شود و قحطی و گرانی پیش می آید.

34. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): سه پرچم در یک سال و یک ماه و یک روز خروج می کنند (1ـ سفیانی 2ـ خراسانی 3ـ یمانی )

35. امام صادق (علیه السلام): مردی از اولاد عمویم زید در یمن خروج می کند.


36. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): یمانی از شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) است خروج یمانی و سفیانی مانند دو اسب مسابقه هم زمان به دنبال یکدیگر است.

37. امام صادق (علیه السلام): در آن میان پرچم های هدایت از خراسان بیرون آمده با شتابی هر چه تمام تر منازل را طی کرده و پیش می تازند و تعدادی از یاران حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در میان آن ها خواهند بود.

38. امام صادق (علیه السلام): هنگامی که پرچم های سیاه از خراسان به راه افتاد به سویش بشتابید ولو با سینه خیز رفتن از روی برف ها باشد.

39. امام صادق (علیه السلام): آگاه باشید که آن ها (سپاه خراسانی) یاران حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند و زمینۀ سلطنت جهانی او را فراهم می سازند.

40. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): اگر سفیانی را ببینی او را پلید ترین می یابی.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۶ ، ۲۱:۴۸
خادم گمنام

شورش مردانی سیاه مندیل و سفیدجامه در خراسان

يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۳۷ ب.ظ

از محمّد پسر حنفیّه روایت شده است که گفت:

پرچمی سیاه برای بنی عبّاس بیرون خاهد آمد. سپس پرچم دیگری سیاه از خراسان بیرون می آید که سربندهایشان سیاه و تن پوشهایشان سفید است، پیشاپیش آنان مردی از تمیم است که به او شعیب پسر صالح پسر شعیب گفته می شود. همراهان سفیانی را در هم می شکنند تا آن که در بیت المقدس فرود آید و برای مهدی چیرگی اش را آماده کند و سیسد تن را از شام سوی وی بکشاند. میان شورش او تا آن که کار را به مهدی بسپارد، هفتاد دو ماه خاهد بود(1).

چنین می نماید که این حدیث سخن پیامبر(صلّى الله علیه و آله) یا امام علی(علیه السّلام) باشد، اگرچه محمّد تابعی پسر خَوْلَۀ حَنَفِیَّه آن را به یکی از آن دو نسبت نداده است.

مراد از «بنی عبّاس» در این جا، بنی عبّاسی اند که در بخشی از سرزمینهای مشرق در آخر الزّمان فرمانروایی می کنند، و مقصود از «خراسان» در این جا، بخشی از سرزمینهای خراسان است که تالقان در افقانستان و سمرقند در ازبکستان را در بر می گیرد، و چنان که می دانید، گذاشتن دستار سیاه بر سر و پوشیدن جامۀ سفید میان مردمان افغانی فراگیر است.
 
شایان یادآوری است، از همۀ روایات اسلامی، مگر این روایت، بهره گرفته می شود، دوری زمانی میان شورش شعیب تمیمی پسر صالح در خراسان در ماه رجب و میان قیام امام مهدی(علیه السّلام) در مکّه و سپردن کار به وی در ماه محرّم بیش از هفت ماه نمی باشد

 

محدوده ی خراسان

بنا بر پژوهش ها در دهها کتاب جغرافیایی قدیم، «خراسان» سرزمینهایی پهناور در آسیای میانه است که از شمال شرقی ایران آغاز و تا مرزهای غربی چین و هند کشیده می شود، و اکنون بیشتر افقانستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و بخشی از ایران و قرقیزستان را در بر می گیرد.



 

در دانشنامۀ ویکی پدیا آمده است: گسترهٔ تاریخی خراسان شامل استان خراسان در ایران کنونی و بخش‌های زیادی از افغانستان و ترکمنستان امروزی بوده‌است. در مفهوم گسترده‌تر ازبکستان و تاجیکستان و بخش‌هایی از قرقیزستان و قزاقستان را هم می‌توان در قلمرو خراسان بزرگ تاریخی به حساب آورد. برخی نویسندگان همچون علی شریعتی خراسان بزرگ را مهد سیاسی ایران و برخی دیگر آن را حتی سرزمین مادری زبان و فرهنگ فارسی دانسته‌اند.

خراسان سرزمینی است که از غرب از دامغان و سبزوار آغاز می‌شود، و در شرق تا بلخ و رود جیحون کشیده شده‌است. از جنوب، تا شمال سیستان و غزنی و از شمال، به بخارا می‌رسد.

خراسان بزرگ شامل چهار بخش بوده‌است و هر بخش به نام فرمانروای آنجا مشهور بوده‌است. هر کدام از این چهار بخش را یک رب یا ربع می‌نامیده‌اند و دربردارنده رب‌های زیر بوده‌است:
1. ربع ابرشهر با مرکزیت شهر نیشاپور
2. ربع مرو
3. ربع هرات (دربرگیرندهٔ بادغیس و غور)، بلخ (بشمول شبرغان، جوزجان و اندخوی و فاریاب و و بامیان). مرکز فرماندهی نواحی یادشده نیشابور و زمانی هم بلخ بود.
4. ربع بلخ که شامل کهندژ (قندوز)، سمنگان، بغلان (بغولانگو)، تخارستان و بدخشان می‌شده‌است.

—-----------------------------------------------------------------------
1. الفتن، ص 213، جزء 4، ح 851 (ترجمۀ نویسنده).

سیّد سلیمان مدنی تنکابنی-ایران- قم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۶ ، ۲۰:۳۷
خادم گمنام

از برنامه های خداوندی در این دنیا آن است که پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام)، هر گروهی از گروههای بشری به فرمانروایی می رسند، تا برای آنان روشن شود که بر برپایی راستی و برابری توانا نیستند، و از شگفتیهای این کار آن است که بنی عبّاس و بنی اُمیّه در آخرالزّمان برای بار دوم بر مردم فرمانروا می شوند.

از هِشام پسر سالم روایت شده است که ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) فرمود:

این کار (قیام مهدی علیه السّلام) نمی شود تا آن که دسته ای از مردم نماند مگر آن که بر مردم فرمانروا گردیده است، تا گوینده ای نگوید: بی گمان، اگر ما فرمانروا شویم، برابری می ورزیم. سپس برپاکنندۀ راستی و برابری برمی خیزد(1).

از ابو صادق روایت شده است که ابو جعفر -باقر-(علیه السّلام) فرمود:

دولت ما واپسین دولتهاست، و خاندانی که برای آنان دولتی باشد، نخواهند ماند، مگر آن که پیش از ما پادشاهی کنند؛ تا هنگامی که روش ما را ببینند نگویند: هر گاه پادشاهی کنیم، مانند روش اینان رفتار می کنیم، و آن، سخن خداوند(ﻋﺰّ ﻭ ﺟﻞّ) است: «و سرانجام از آنِ پرهیزکاران است»(2)(3).

از ابو خدیجه روایت شده است که ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) فرمود:

قائم برنمی شورد، مگر آن که دوازده تن از بنی هاشم برشورند که هر کدام آنان سوی خدش فرا می خواند(4).

«بنی هاشم» بخشی از قریشیان اند که تبارشان به هاشم پسر عبد مَناف نیای پیامبر(صلّی الله علیه و آله) می رسد، و به طالبیان از نژاد ابو طالب(علیه السّلام) و علویان و فاطمیان از تبار علی و فاطمه(علیهم ا السّلام) و عبّاسیان از نژاد عبّاس و جز آنان جدا می شوند.

شایان یادآوری است، بنی هاشمی که پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام) برمی شورند و مردم را سوی خودشان فرا می خانند و خواستار رهبری می باشند، همان بسیارسرکشانی اند که جای خداوند پرستیده می شوند.

عبدالله پسر عبدالعزیز گفته است که علی پسر ابو طالب(علیهما السّلام) در کوفه سخنرانی کرد و فرمود:

ای مردم، پس از من بر زمین بچسبید و از تکروان از خاندان محمّد بپرهیزید؛ زیرا بی گمان، تکروانِ از خاندان محمّد برمی شورند، و برای سرپیچی کردن آنان از فرمان من و شکستن ایشان پیمانم را، آن چه را که دوست دارند، نمی بینند(5)، و پرچمی از فرزندان حسین بیرون می آید که در کوفه با فراخوانِ [بنی](6) اُمیّه آشکار می شود، و مردم را گرفتاری فرا می گیرد، و خداوند بهترین آفریدگانش را می آزماید، تا پلید را از پاکیزه جدا کند، و برخی مردم از دیگری بیزاری می جویند، و آن رویدادها به درازا می کشند، تا آن که خداوند با دست مردی از خاندان محمّد برای آنان گشایش کند، و هر کس از فرزندانم برشورد و کار و روشی جز کار و روش من انجام دهد، من از او بیزارم، و هر کس از فرزندانم پیش از مهدی برشورد، بی گمان، وی شتر گردن زده و تکه تکه شده است، و از دجّالهای از فرزندان فاطمه بپرهیزید؛ زیرا بی گمان، برخی فرزندان فاطمه دجّال اند، و دجّالی از [کنارۀ](7) دجلۀ بصره برمی شورد، در حالی که از من نیست، و او پیش درآمد همۀ دجّالهاست(8).

تکروان از خاندان محمّد(صلّی الله علیه و آله) گروهی از آنان اند که با روش امامان دوازده گانۀ پس از رسول خدا(صلوات الله علیهم) ناسازگاری می کنند، و باور دارند که شوریدن بر پادشاهان ستمگر و برافراشتن پرچم برای برپایی فرمانروایی ای نو برای نامعصومانِ(9) از پسرانِ فاطمه(علیها السّلام) نیز در هر روزگاری رواست، و زیدیها از این گروه اند، در حالی که شیعیان دوازده امامی باور دارند که شورش با شمشیر و بنیادگذاری زمامداری ای نو تنها برای امام مهدیِ قائم(علیه السّلام) در آخرالزّمان رواست(10).

گواه روا بودن قیام حسینی یمانی در یمن و قیام حسنی گیلانی در دیلم، که هر دو از فرزندان علی و فاطمه(علیهما السّلام) می باشند، و قیام شعیب تمیمی خراسانی در سمرقند و قیام هاشمی چینی در خراسان و قیام مردی قریشی از بنی عَدِی در سیستان همان چیزی است که از برخی احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان آشکار می شود که این قیامگران پنج گانه هدف بنیادینشان از قیام همان فراخواندن مردم به خشنودی خاندان محمّد(صلوات الله علیهم) و فرمانبرداری از امام مهدی(علیه السّلام) می باشد، و آنان پس از قیام قائم(علیه السّلام) با او پیمان می بندند و پرچم را به وی واگذار می کنند، و بر کسی پوشیده نیست که حسینی یمانی و حسنی گیلانی از فراگیری قانونِ فراگیری که از برخی روایات اسلامی بهره گرفته می شود، بیرون می روند، و آن قانونِ فراگیر این است که پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام)، کسی از فرزندان علی و فاطمه(علیهما السّلام) بر کسی از فرمانروایان ستمگر با شمشیر برنمی شورد، مگر آن که وی کشته می شود و به هدفش نمی رسد.
 مراد از «پرچمی از فرزندان حسین» در این حدیث، همان پرچم هاشمی شیصبانی، و مقصود از «بنی اُمیّه» در این جا، همان اصهب مروانی و همراهانش می باشند که از سرزمینهای جزیره بر زمامداران عراق می شورند و در این کشور فرمانروا می شوند.
 
چنین می نماید، دجّالی که آغازگاه قیامش شهر بصره بر کنارۀ دجله است، همان دجّال نخستین از دجّالهای سه گانه در آخرالزّمان باشد که دجّال زیرکتر نامیده شده است، و این دجّال سالهای بسیار پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) برمی شورد، و از زیندگان بصره نیست، و مردم او را از تبار امام علی(علیه السّلام) می پندارند، در حالی که وی از نژاد بنی عبّاس است.

--------------------------------------------------------------------------------

1. الغیبة، نعمانی، ص 282، ب 14، ح 53 (ترجمۀ نویسنده).
2. قرآن کریم، سورۀ اعراف، آیۀ 128 (ترجمۀ نویسنده).
3. الغیبة، توسی، ص 3-472، ف 8، ح 493 (ترجمۀ نویسنده).
4. الغیبة، توسی، ص 437، ف 7، ح 428 (ترجمۀ نویسنده).
5. مرادش آن است: گشایشی را که دوست دارند آن را ببینند، نمی بینند.
6. میان دو کروشه از افزوده های ما است.
7. میان دو کروشه از افزوده های ما است.
8. التشریف بالمنن، ص 9-248، فتن ‏سُلَیْلی، ب 36، ح 362 (ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر).
9. بر پایۀ باور شیعیان دوازده امامی، معصوم همان کسی است که خداوند وی را، برای چنگ زدن به قرآن کریم، از همۀ حرامهایش باز می دارد، و معصومان همان پیامبر و دخترش فاطمۀ زهرا و امامان دوازه گانۀ پس از وی(صلوات الله علیهم) می باشند (بهره گرفته شده از: برخی روایات اسلامی).
10. شیعیان دوازده امامی بر این باورند که یزید و پیروانش بر امام حسین(علیه السّلام) شوریدند، و او بر آنان نشورید، بلکه ایشان را به کارهای پسندیده فرمان داد و از کارهای ناپسند باز داشت و از خیش، خانواده و یارانش در کربلا پشتیبانی کرد.

نویسنده مقاله سیّد سلیمان مدنی تنکابنی-ایران- قم  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۳۲
خادم گمنام

چنان که آگاهان به تاریخ معاصر می دانند، حکومت خاندان اسد هرچند نظامی خودکامه بوده و همواره با زور سرنیزه بر سوریه حکومت کرده، عامل پایداری در خاورمیانه و دوام و تضمین امنیّت اسرائیل نیز بوده است. حدود هفت سال پیش، در پی بروز جنبشهایی  با نام بهار عربی در برخی کشورهای عربی اسلامی، گروهی از مردم سوریه نیز اعتراضهایی را بر رژیم بشّار اسد کردند که با سرکوب شدید دولت حاکم رو به رو شد و بحران این کشور با دخالت قدرتهای عربی، غربی و ترکیه در حمایت از معارضین داخلی و معارضین ارسالی به سوریه و دخالت ایران، روسیه و حزب الله در پشتیبانی از بشّار اسد، روز به روز رو به فزونی نهاد تا جایی که اکنون سوریه کشوری ویران با میلیونها آواره و گرسنه و سدها هزار کشته و زخمی شده است.

هدف قدرتهای بزرگ غربی و هم پیمان منطقه ای آنان اسرائیل این است که نه بشّار اسد سقوط کند و نه گروههای معارض بر اوضاع سوریه مسلّط شوند. زیرا اگر قدرتهای معارض چیره شوند، سازش با آنان دشوار است و امنیّت اسرائیل در خطر قرار می گیرد. از سوی دیگر، دولت کنونی بشار اسد نیز آن دولت مستقل قبلی نیست که بودنش امنیّت اسرائیل را تأمین می کرد و خطری برای این کشور نداشت. زیرا این بار بشّار پای قدرتهای خارجی مخالف اسرائیل و غرب، به ویژه ایران را به میدان جنگ این کشور کشانده است و ایران از طریق دوستان منطقه ای اش مانند عراق، سوریه، لبنان و به ویژه حزب الله، به مرزهای اسرائیل دسترس پیدا کرده و آن کشور را از دور با موشکهای دوربرد شهاب و از نزدیک با کلاش و خمپاره در تیررس خیش قرار داده است.

بنا بر این، بهترین راه برای تأمین منافع دولتهای غربی و حفظ امنیّت اسرائیل، تداوم آشوب و جنگ در سوریه است تا هم سلاحهای انبارشده خود را به کشورهای عربی بفروشند و هم مسلمانان را همواره در حال ستیزه و جنگ نگه دارند تا با دستان خیش همدیگر را نابود کنند. برای همین است که می بینیم هر وقت یکی از دو طرف دعوا و تخاصم پیشرویهایی می کند و احتمال پیروزی اش می رود، بر سر وی در حدّی می کوبند که توانش کاهش یابد، ولی نابود نشود، و این گونه است که تغییرات بنیادین در سوریه روی نمی دهد و توازن قوا حفظ می شود. 

اکنون که می بینیم ایران و عراق و سوریه و حزب الله در جنگ با گروههای معارض موفقیّتهای زیادی کسب کرده و پیشرفتهای زیادی داشته اند، و روسیه نیز که رقیب همیشگی امریکاست، در این عرصه در موضع قدرت و اعتبار قرار گرفته است، می بایست منتظر اقدامات ویژۀ امریکا همسو با هم پیمانان منطقه ای اش مانند اسرائیل، ترکیه و عربستان سعودی، در برقراری توازن قوا با کاهش توان دولت سوریه، عراق، ایران و حزب الله و روسیه باشیم. 

البتّه سرانجام با لشکرکشی داعش افریقایی از لیبی به سوریه و قدرت یافتن سفیانی در این کشور، حکومت بشّار اسد فرو می پاشد و توازن قوا بر هم خواهد خورد!

سیّد سلیمان مدنی تنکابنی-ایران- قم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۶ ، ۲۲:۴۳
خادم گمنام

برکنارکردن دو تن از سران و پادشاهان بنی عبّاس و برخی دولتمردانشان از نشانه های نزدیک شدن زمان قیام امام مهدی(علیه السّلام) است.

امام علی پسر ابو طالب(علیهما السّلام)، در بیان نشانه های قیام قائم(علیه السّلام)، فرمود:

با برکنارکردنهای فرزندان عبّاس شادمان نشوید ... پس، بی گمان، آن نخستین نشانۀ دگرگون کردن است. بهوش که من می شناسم پادشاهانشان را از این هنگام تا آن زمان(1).

 

از کعب نقل شده است:

هر گاه دو مرد از بنی عبّاس که بلندپایه اند، برکنار شوند، نخستین ناسازگاری میانشان می افتد. سپس در پیِ آن، ناسازگاری دیگری است که در آن، نابودی خواهد بود، و شورش سفیانی هنگام ناسازگاری دوم آنان است(2).

 

چنین می نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه کعب الأحبار تابعی آن را به وی نسبت نداده است.

از جابر روایت شده است که ابو جعفر -باقر(علیه السّلام)- فرمود:

هر گاه سفیانی بر اَبْقَع، منصور، کِنْدی، ترکها و رومیان چیره شود، بیرون می آید و به عراق می رسد. سپس گیسوی سختی آور(3) می درخشد. پس، هنگام آن رویداد، نابودی عبدالله خواهد بود، و کسی که در آستانۀ برکنارشدن است، برکنار می گردد، و این برکناری، نادانسته، به گروههایی در زَوْراء نسبت داده می شود. پس، اَخْوَص(4) با زور بر شهری چیره می شود و در آن جا کشتاری بزرگ می کند و شش تن سرانِ از خاندان عبّاس را می کشد و کسی را در آن جا دست و پا بسته سر می بُرَد، و سپس سوی کوفه می رود(5).

 

اَبْقَع (گندمگون) مردی مصری است که نیروهای قیسی، بربر و سیاه افریقاییِ پیرو اَعْرَج کِنْدِی را از مصر سوی فلسطین، اردن و سوریه فرماندهی می کند، منصور همان منصور قحطانی ای است که پیش از قیام منصور حسینی یمانی، با ستم در یمن فرمانروایی می کند، و چنین می نماید که این مرد همان عبدربّه منصور هادی رئیس جمهوری کنونی یمن باشد، کندی همان اَعْرَج کِنْدِی رهبر قیسیان، بربرها و سیاهان افریقایی است، و «ترکها» همان ترکهای ترکیه اند، و «رومیان»، اروپاییان و بسیاری از امریکاییان و استرالیاییها می باشند که به سرزمینهای شام و  جزیره می آیند.

مراد از «عبدالله» در این حدیث، همان عبدالله ذو العین -پولدار-(6)، دومین پادشاهان سه گانۀ بنی عبّاس در آخرالزّمان است که چند ماه پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) می میرد، و پس از او مردی ناتوان جانشینش می شود که دو ماه پس از پیمان بسته شدن با وی برکنار می گردد. 

«گیسوی سختی آور»، همان بزرگ ستارۀ دنباله داری است که در سال پیش از قیام امام مهدی(علیه السلام) از مشرق می درخشد، و مایۀ سختیها و ناخوشیهایی برای مردم می شود.

بدان که اَخْوَص (چشم فرورفته) از ویژگیهای عثمان سفیانی، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخرالزّمان می باشد.

حُذَیْفَه پسر یَمان گفته است:

پادشاهی کشته می شود که برای او در آسمان بهانه پذیر و در زمین یاوری نخواهد بود،‌ و پادشاهی برکنار می شود، به گونه ای که بر روی زمین گام بردارد، در حالی که چیزی از زمین(7) برای وی نیست، و پسر بانوی در بند شده پادشاه می گردد(8).

 

چنین می نماید که این روایت از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه حذیفه صحابی آن را به وی نسبت نداده است.

بنا بر پژوهش نویسنده، در این حدیث، مراد از «پادشاهی که کشته می شود»، واپسین زمامداران حجاز و سرزمینهای پیرامونش پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام) می باشد، و مقصود از «پادشاهی که برکنار می شود»، همان واپسین پادشاهان سه گانۀ بنی عبّاسی است که در آخرالزّمان بر بخشی از سرزمینهای مشرق چیره می شوند، و گمانی نیست در این که «پسر بانوی در بند شده که پادشاه می گردد»، همان امام مهدی(علیه السّلام) می باشد؛ زیرا وی از ملیکه زاده شد که دختر یَشُوعا پسر قیصر امپراتور روم شرقی و از زیندگان قُسْطَنْطَنِیَّه -اِسْتانْبُول کنونی- بود، و مسلمانان در درگیریهایشان با رومیان بر مرزهای روم شرقی وی را در بند کردند و در عراق فروختند، و امام علی هادی(علیه السّلام) او را از میان بردگانی که برای فروش به عراق آورده بودند، خرید و آزاد کرد و به عقد فرزندش امام حسن عسکری(علیه السّلام) در آورد.


شایان یادآوری است، کشتن واپسین پادشاهان حجاز و سرزمینهای پیرامونش، در ماه ذی حجّۀ سال پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) روی می دهد، و گمان می کنم که برکناری واپسین زمامداران بنی عبّاس، در ماه ذی قعده همان سال خواهد بود، و می توان از این حدیث بهره گرفت که این پادشاه از کسانی است که زمین را دوست می دارد و در روزگار زندگی اش پاره های بسیاری از آن را برای خیش می خرد و دارندۀ آنها می شود، و خداوند داناتر است.
—---------------------------------------------- 
1. إلزام الناصب، ج 2، ص 158، خطبۀ بیان 1 (ترجمۀ نویسنده).
2. الفتن، ص 142، جزء 3، ح 581 (ترجمۀ نویسنده).
3. در همۀ نسخه های چاپی الفتن نزد ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در این جا «ذو الشفاء» یا «ذو الشفا» یافت می شود که به «ذو الشَّقاء» اصلاح و ترجمه گردید.
4. در نسخۀ چاپی الفتن پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «الأخوض» یافت می شود که سازگار با آن چه در نسخۀ چاپی این کتاب در مصر آمده است، به «الأخوص» اصلاح و ترجمه گردید.
5. الفتن، ص 209، جزء 4، ح 841 (ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر).
6. «ذو العین» در کتابهای زبان عربی به دارندۀ دارایی آماده و نقد و دارندۀ سیم و زر گفته می شود که ما آن را به «پولدار» ترجمه کرده ایم.
7. در نسخۀ چاپی الغیبة پشتوانۀ ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در این جا «الآخر» یافت می شود که سازگار با آن چه در دیگر نسخه های چاپی این کتاب آمده است، به «الأرض» اصلاح و ترجمه گردید.
8. الغیبة، نعمانی، ص 276، ب 14، ح 39 (ترجمۀ نویسنده).

نویسنده مقاله سیّد سلیمان مدنی تنکابنی-ایران- قم  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۶ ، ۲۲:۱۵
خادم گمنام

وای بر مردم بحرین از حوادث ناگوار در آخرالزمان

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ

یکی ازمناطقی که در روایات آخرالزمان دیده می شود و بستر حوادث فراوان می باشد منطقه بحرین است که نکات قابل توجهی دیده می شود ازجمله آنها که خیلی جالب ومهم به نظر می رسد حضور لشکرسفیانی در این منطقه است و فرمانده و سرلشکر .یاور اصلی سفیانی در این منطقه شخصی است که اول نامش حرف شین میباشد.
حوادث کلی و مهم در این منطقه جزیره شمالی بحرین به نام سماهیج است و یک حادثه دیگر دردبیره که از مناطق بحرین است که حتی قیام و وقایع آن بین وقایع مغرب و مصر و شام است که در روایات آن را مشاهده می کنید.

حضورلشکرسفیانی دربحرین

ای وای بر کوفه شما! این شهر و آنچه که بر آن وارد شود از سفیانی، در آن زمان که او از ناحیه هجر [که یکی از شهرهای بحرین است] بیابد. سفیانی از آن ناحیه با اسب های قوی می تازد که بر آن اسب ها مردانی همچون شیران دلاور و کرکسهای شکاری سوار هستند و سر کرده آنها شخصی است که اول نامش با حرف شین آغاز می شود.(۱)

 

کشته شدن مردم وزندانی شدن نوجوانان

الا یا ویل! لاهل البحرین من وقعات ترادف علیها من کل ناحیه و مکان، فتوخذ کبارها، و تسبی صغارها، و انی لاعرف بها سبع وقعات عظام: فاول وقعه منها فی الجزیره المنفرده عنها من قرنها الشمالی تسمی سماهیج(۲)

وای بر اهل بحرین از رخدادهایی که از هر سو و هر مکانی یکی پس از دیگری در آن پدید می‏ آید و در نتیجه، بزرگان و مردان آن کشته می‏شوند و کودکانش اسیر می‏ گردند.

حادثه‏ ای در جزیره‏ ای از آن که در شاخ شمالی آن قرار دارد و «سماهیچ» [نام بلادی دربحرین] نام دارد.

حادثه‏ ی دوم در «دبیره» [نام روستایی دربحرین -مراصد اطلاع ج۲]

 

ازنشانه های خروج سفیانی

علامه خروج السفیانی: اختلاف ثلاث رایات:
رایه من المغرب، فیا ویل لمصر و ما یحل بها منهم.و رایه من البحرین من جزیره أوال من أرض فارس.و رایه من الشام.

البته امکان دارد منظور از بحرین در این روایت منطقه غربی خاورمیانه باشد یعنی اطراف دریای مدیترانه

 

طوفان های شدید در بحرین

تخرب الهجر بالریاح و الرمل، و تخرب جزیره اوال(۳) من البحرین(۴)

مجمع‌الجزایر در عصر ساسانی به نام جزیره‌ی اصلی و بزرگتر این مجموعه « مشماهیگ» خوانده می‌شد. عرب این نام را معرب ساخته « مسماهیج» می‌گفت و « سماهیج» مخفف آن است. (۵)
——————————————————–
۱-ترجمه خطبه البیان امیرالمومنین علیه السلام
۲-الزام الناصب ج۲ ص۱۹۰
۳-استاد محیط طباطبایی، « اوال» را مشتق از دو ریشه‌ی پارسی « آو» یا آب و « ال» نسبت می‌داند، مانند « آن» در آبان که معنای « آبی» را افاده می‌کند(سرزمین بحرین ـ ص ۲۶۸)
۴-الزام الناصب ج۲ ص۲۱۲
۵- سرزمین بحرین ـ ص ۲۶۸

نویسنده مقاله سیّد سلیمان مدنی تنکابنی-ایران- قم  

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۵۹
خادم گمنام

از احادیث اسلامی بهره گرفته می شود که برای بنی اُمیّه با دو شاخه شان دو دولت خواهد بود: دولت نخستین همان است که پس از زمامداری چهار خلیفۀ مسلمانان در سال 41 هـ.ق با دست معاویه پسر ابو سفیان بنیادگذاری شد و در سال 132 هـ.ق با کشته شدن مروان حمار با دست عبّاسیان پایان یافت، و دولت دوم آن است که در آخرالزّمان بر پا می شود، و در این دولت واپسین، بنی مروان با رهبری اصهب مروانی در جزیره و عراق چند ماهی زمامداری می کنند، و بنی سفیان با رهبری عثمان سفیانی نه ماهی در بیشتر سرزمینهای شام فرمانروایی می کنند.


از احمد پسر محمّد پسر ابو نصر نقل شده است که ابو حسن رضا(علیه السّلام) فرمود:


پیش از این کار (زمامداری امام مهدی-علیه السّلام-)، سفیانی و یمانی و مروانی و شعیب پسر صالح خواهند بود...(1).
 

نیز از روایات اسلامی بهره گرفته می شود که بنی عبّاس (سیاه نشانان) دارای دو دولت می باشند: دولت نخستین همان است که پس از فروپاشی زمامداری اَمَویها در سرزمینهای اسلامی در سال 132 هـ.ق با دست عبدالله سفّاح بنیادگذاری شد و در سال 656 هـ.ق با کشته شدن عبدالله مستعصم با دست مغولها نابود شد، و دولت دوم آن است که در آخرالزّمان در بخشی از سرزمینهای مشرق برپا می شود، و آن اندازه که خداوند بخواهد زمامداری خواهند کرد.

عبدالله لَیْثِی پسر ابو اَشْعَث گفته است:

برای بنی عبّاس دو پرچم پدیدار خواهد شد که نخستینِ آن دو آغازش یاری (آسانی) و انجامش سنگینی (سختی) است؛ یاری اش نکنید(2) و خدا آن را یاری نکند، و دیگری آغازش سنگینی و پایانش کفر است؛ یاری اش نکنید(3) و خدا آن را یاری نکند(4).
 

چنین می نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه عبدالله لَیْثِی تابعی پسر ابو اَشْعَث آن را به وی نسبت نداده است.

امام موسی کاظم(علیه السّلام) که هم روزگار با چهار خلیفۀ عبّاسی بود، فرمود:

پادشاهی بنی عبّاس فریب و پنهانکاری است. از میان می رود، به گونه ای که گفته شود: چیزی از آن بر جای نمانده است، سپس نوسازی می شود، به گونه ای که گفته شود: چیزی بر آن نگذشته است(5).

ابو جعفر -باقر-(علیه السّلام) فرمود:

دولت ما واپسین دولتهاست، و خانواده ای که برای آنان دولتی باشد، نخواهد ماند، مگر آنکه پیش از ما به زمامداری می رسد، تا هنگامی که روش ما را دیدند نگویند: اگر زمامدار شویم، مانند روش اینان رفتار می کنیم، و آن، سخن خدای عزیز و جلیل است: «و سرانجام از آنِ پرهیزکاران است(6)»(7).

........................................................................................................................
1. الغیبة، نعمانی، ص 262، ب 14، ح 12 (ترجمۀ نویسنده).
2. در نسخۀ چاپی الفتن پشتوانۀ ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در این جا «لاینصرونها» یافت می شود که به «لاتنصروها» اصلاح و ترجمه گردید.
3. در نسخۀ چاپی الفتن پشتوانۀ ما، در نوشتار عربی حدیث، در این جا «لاینصروها» یافت می شود که سازگار با آنچه در نسخۀ چاپی این کتاب در مصر آمده است، به «لاتنصروها» اصلاح و ترجمه گردید.
4. الفتن، ص 135، جزء 3، ح 556 (ترجمۀ نویسنده).
5. الغیبة، نعمانی، ص 314، ب 18، ح 9 (ترجمۀ نویسنده).
6. قرآن کریم، سورۀ اعراف، آیۀ 128 (ترجمۀ نویسنده).
7. الغیبة، توسی، ص 3-472، ف 8، ح 493 (ترجمۀ نویسنده).

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۲۷
خادم گمنام

جنگ دوگروه نظامی شام رحمتی است برای مومنین

يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۵۸ ب.ظ

حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: هنگامى که دو گروه با نبرد نظامی  در شام باهم درگیرشدند نشانه ای از نشانه های الهی میباشد. سپس مردم را امر بسکوت و آرامش میکنند. آنگاه شام چنان دچار اضطراب و ناامنى میگردد که در آن گیر و دار صد هزار نفر بهلاکت برسند. خداوند آن شورش و اضطراب را رحمتى براى مومنین و کیفرى براى بی دینان قرار میدهد. وقتى آن روز فرا رسید، خواهى دید که سواران ترک با نیروى کافى و پرچم هاى زرد از سمت مغرب می آیند تا بشام میرسند. در این موقع منتظر باشید که در یکى از دهات شام بنام «حرستا» زمین فرو رود، و چون این نیز عملى شد منتظر آمدن فرزند هند جگر- خوار (سفیانى)دروادی یابس یا همان سرزمین خشک باشید.

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع‏ إِذَا اخْتَلَفَ رُمْحَانِ بِالشَّامِ فَهُوَ آیَهٌ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ تَعَالَى قِیلَ ثُمَّ مَهْ قَالَ ثُمَّ رَجْفَهٌ تَکُونُ بِالشَّامِ یَهْلِکُ فِیهَا مِائَهُ أَلْفٍ یَجْعَلُهَا اللَّهُ رَحْمَهً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ عَذَاباً عَلَى الْکَافِرِینَ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْظُرُوا إِلَى أَصْحَابِ الْبَرَاذِینِ‏ الشُّهْبِ وَ الرَّایَاتِ الصُّفْرِ تُقْبِلُ مِنَ الْمَغْرِبِ حَتَّى تَحُلَّ بِالشَّامِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْتَظِرُوا خَسْفاً بِقَرْیَهٍ مِنْ قُرَى الشَّامِ یُقَالُ لَهَا حَرَسْتَا فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْتَظِرُوا ابْنَ آکِلَهِ الْأَکْبَادِ بِوَادِی الْیَابِسِ‏

غیبت شیخ طوسی ص۴۳۱ وبحارالانوارج۵۲ص۲۱۶

محل وقوع خسف منطقه حرستا واقع درنزدیکی دمشق

نکاتی که از این روایت نورانی میتوان برداشت کرد:

۱-اختلاف دوگروه درشام حتمی است

۲-این اختلاف نظامی وبا اسلحه می باشد

۳-این اختلاف از آیات الهی ونشانه های خداوند است

۴-این درگیری آنقدرادامه داردتا۱۰۰هزارنفردرشام کشته شوند

۵-واین جنگ وکشته هارحمت برای مومنین وعذاب برای کافران است

۶-از هیچ گروه درگیر نباید حمایتی از سوی شیعه صورت بگیردوآرام وبی طرف بود

۷-بعدازاین جنگ و۱۰۰هزارگشته دوگروه دیگروارد این نبرد می شوند وشاید یکی برای کمک یکی از گروههای درگیر ودیگری برا کمک به طرف دیگر درگیری

۸-اولین گروه واردشوندباتوجه به براذین که کنایه از مرکبهای ترک است به احتمال قوی ترک ها هستند

۹-دومین گروه واردشونده صاحبان پرچمهای زردمی باشندکه از غرب دمشق وشام واردمیشوند

۱۰-بعداز وروداین دوگروه خسف (فرورفتگی بواسطه زلزله یا بمب جنگی یا ازاینگونه وقایع)درحرستاصورت می گیرد

۱۱-بازهم شیعه منتظر می ماند از هیچ گروهی حمایت نمی کند

۱۲-دراین هنگام فرزند هند جگرخواریعنی سفیانی خروج خواهد کرد وشرایط برای خروجش درحال آمادگی می باشد(با توجه به روایات تمام گروههای درگیردر شام را سفیانی تارومار می کند)

۱۳-خروج سفیانی دروادی یابس یعنی سرزمین خشک است

https://t.me/joinchatakheruzzaman

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۵۸
خادم گمنام

قدرت گرفتن زنان در آخرالزمان

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۰۳ ب.ظ

یکی ازمباحثی که درآخرالزمان توسط ائمه معصومین و رسول گرامی اسلام به عنوان نشانه های  مهم برای ظهور حضرت بیان شده مبحث زنان قبل از ظهور است که یعنی زنان درجایگاه خود به کارگرفته نمی شوند و با آنان در زمینه های سیاسی مشورت شده و حتی کارهای اجرایی بسیاری به آنان داده میشود و مردان از زنان اطاعت کرده طوری که قدرت زنان در چامعه و سیاست بیشتر می شود این در حالی است که از نظر اسلام وظیفه اصلی زن خانه داری و تربیت فرزندان می باشد و جهاد زن خوب شوهرداری کردن است نه به تجارت و سیاست و اجتماع گرایش داشته باشند و متاسفانه این عوامل دست به دست هم داده و باعث فسادهای متعددی درجامعه میشود .

این مقاله اگرچه نوعی نقد عملکرد زنان می باشد ولی سوی توجه به مردان و مسئولین می باشد که مراقب باشند تا در این دام بزرگ شیطان نیافتند.شاید برخی گویند این روایات برای زنان غربی وخارجی است درحالی که مامی گوییم دربسیاری از روایات واژه امت من نقل شده و زمانی که در کشور های مسلمان اینگونه باشد به طریق اولی در کشور های غیر مسلمان است.

زنان قبله مردان می شود

 

یأتی على الناس زمان إذا سمعت باسم رجل خیر من أن تلقاه ، فإذا رأیته لقیته خیرا من أن تجربه ، ولو جربته أظهر لک أحوالا ، دینهم دراهمهم ، وهمهم بطونهم ، وقبلتهم نساؤهم ، یرکعون للرغیف ، ویسجدون للدرهم ، حیارى سکارى ، لا مسلمین ولا نصارى(۰)

برای مردم روزگاری فرا می‏رسد که… دین و آئین آن‏ها درهم‏ هایشان است و همت آن‏ها شکم‏ هایشان و قبله آن‏ها زنانشان می‏باشد. رکوع و سجودشان برای مال دنیاست، در حیرت و مستی خواهند بود و نه مسلمانند و نه نصرانی.

اطاعت مردان اززنان

در حدیثی که جامع الاخبار از سخنان پیغمبر‌(صلی الله علیه و آله و سلم) در حجه الوداع روایت می‌کند؛ آن حضرت فرمود: ای مردم! آنچه را که بعد از من روی می‌دهد هم اکنون به شما می‌گویم. از من بشنوید و حاضران شما به غائبان برسانند…

و اطاع الرجل زوجته …(۱)

مرد از زنش فرمانبرداری می‌کند

 

تشکلیل مجالس زنانه مانندمردان

رأیت النساء یتخذن المجالس کما یتخذها الرجال(۲)

زنان بسان مردان جلساتی تشکیل می دهند

مجلس زنان جهان در ایران تشکیل می‌شود

 

قدرتمندگشتن زنان( تسلط زنان بر مردان و اجتماع)

یأتی علی الناس زمان ، لا یعز فیه إلا الماحل ، ولا یستظرف إلا الفاجر ، ولا یضعف إلا المنصف ، یتخذون الفیء مغنما ، والصدقه مغرما ، والعباده استطاله علی الناس ، وصله الرحم منا والعلم متجرا ، فعند ذلک یکون سلطان النساءومشوره الإماء ، وإماره الصبیان “(۳)

زمانی بر مردم خواهد آمد که جز اشخاص پست ومنافق و حقه باز کسی احترام نشده وجز اشخاص فاجر وفاسق کسی مورد لطف قرار نگیرد افراد باانصاف ضعیف شده واموال عمومی غنیمت و صدقه ( زکات و حقوق واجبه ) خسارت و زیان محسوب شده و برای منت صله رحم انجام شود و علم و دانش برای تجارت بکار رود ، آن زمان است که زنان قدرتمند گشته و با کنیزکان مشورت میشود و بچه ها به حکومت خواهند رسید .

البته این حدیث با کمی تغییر درکافی آمده که امام علی علیه السلام از واژه تسلطن یعنی قدرت می  یابند اسیتفاده کرده است:

قال أمیر المؤمنین علیه السلام ( لیأتین علی الناس زمان یظرف فیه الفاجر ، ویقرب فیه الماجن ، ویضعف فیه المنصف ، قال : فقیل له : متی ذاک یا أمیر المؤمنین ؟ فقال : إذا اتخذت الأمانه مغنما ، والزکاه مغرما ، والعباده استطاله ، والصله منا ، قال : فقیل : متی ذلک یا أمیر المؤمنین ؟ فقال إذا تسلطن النساء ، وسلطن الإماء ، وأمر الصبیان ) .(۴)

 

قدرتمندی زنان به مشورت با آنان

فعند ذلک یکون السلطان بمشوره النساء(۵)

ودرآن زمان قدرت وسلطنت با مشورت با زنان است یعنی مدیریت وکشورداری با مشورت زنان انجام میشود.

 

مرکب سواری زنان

إذا تشبه الرجال بالنساء ، والنساء بالرجال ، واکتفی الرجال بالرجال ، والنساء بالنساء ، ورکبت ذوات الفروج السروج فعلیهن من أمتی لعنه الله  (۶۶)

زمانیکه مردها شبیه زنها و زنها شبیه مردها شده ومردها با مردها و زنها با زنها مشغول شده و زنها سوار بر زینها(مرکب) گشته.وبرآن زنان امت من لعنت خداباد

 

امارت زنان بر اجتماع

والذی نفسی بیده یا سلمان ، فعندها تکون إماره النساء(۷)

سوگند به خدایی که جانم در دست اوست در آن هنگام زنان به فرمانروایی در میآیند

وزرای زن کشورهای اسلامی

 

مشارکت زنان با شوهران در تجارت

عندها تشارک المرأه زوجها فی التجاره(۸)

در آن زمان زنها در تجارت و بازرگانی با مردان خود مشارکت میکنند

افزایش فعالیت اقتصادی زنان

جریان امور بر طبق خواسته های زنان

ورأیت النساء وقد غلبن علی الملک وغلبن علی کل أمر لا یؤتی إلا ما لهن فیه هوی(۹)

وزنهارامیبینی  که برامور وملک وحکومت غلبه می کنند وهرچه را که براساس خواسته های خود می خواهند به جامه عمل می پوشانند.

پرداخت مؤنه مردان توسط زنان شان(خرج منزل بازنان است)

ورأیت الرجل یکری امرأته وجاریته ویرضی بالدنی من الطعام والشراب(۱۰)

وزمانی رادیدی که مردان توسط زنان آب وغذای کمی بدست می آورند وراضی هستندبه کمترین چیزی توسط زنانشان ارتزاق کنند. یعنی دیدی که زن شوهر خود را بدبخت می کند وبرخلاف میل او عمل می نماید وخرجی شوهرش را می پردازد ! وهرگاه دیدی که مرد زن و کلفت خود را اجاره میدهد وبه خوردن وخوراکی که از راه رذالت تحصیل میکند راضی میشود

نکته:

شما الان در جامعه می بینیدکه بسیاری از مردان حاضرند زنشان با نامحرمان باشد وسرکاربرود تا اندک قلیلی حقوق زن را بگیرندودرزندگی استفاده کنند واژه الدنی کاملا مشخص می کند که به زنان حقوق کمی می دهند.

 

رفتار زنان بر خلاف میل شوهران

 

ورأیت المرأه تقهر زوجها وتعمل ما لا یشتهی وتنفق علی زوجها(۱۱)

هرگاه دیدی رفتار زنان بر خلاف میل شوهران شده وکاری را که شوهرانشان دوست ندارند انجام میدهند وزن خرج شوهرش را می دهد

نکته:

البته واژه تقهر دلالت برخشونت زن باشوهرهم میکند

 

تانیث در حکومت بنی عباس آخرالزمان

 

رایت التانیث فی ولد العباس قد ظهر(۱۲)

قبلا بحث بنی عباس آخرالزمان را گفته بودیم که می توانید دراینجامشاهده کنید

سه معنی می توان برای این حدیث کرد واژه تانیث را بریکی از این سه معنی می توانید تطبیق کنید:

الف:گرایش به زنان در حکومتشان

ب:فرزند دختر درحکومتشان بیشتر می شود

ج:شباهت ظاهری به زنان مانندبلندکردن موپیدا کردن یعنی خود را شبیه زنان کنند

نکاتی که داین روایت جالبه اینه که زنان طلاق می گیرندسوار مرکب میشوند،حرف شوهرشان را گوش نمی کنندواکثرعلائم بالا در تهران یافت می شود

عن المفضل بن عمر عن الامام الصادق(ع) قال: یا مفضل! أتدری أینما وقعت الزوراء؟ قال: قلت: الله و حجته اعلم.

فقال: إعلم یا مفضل أن فی حوالی الری جبلا أسود یبتنی فی ذیله بلده تسمی بالطهران و هی دار الزوراء التی تکون قصورها کقصور الجنه و نسوانها کحور العین.و اعلم یا مفضل، أنهن یتلبسن بلباس الکفار و یتزین بزی الجبابره، و یرکبن السروج، و  لایتمکن لأزواجهن، و لاتفی مکاسب (مساکن- خ ل) أزواجهن لهن فیطلبهن الطلاق منهم، و یکتفی الرجال بالرجال و النساء بالنساء، و تشبه الرجال بالنساء و النساء  بالرجال. فإنک إن ترید حفظ دینک فلاتسکن فی هذه البلده، و لاتتخذها مسکنا، لأنها محل الفتنه، و فر منها إلی قله الجبال….(۱۳)

” نقل کرده مفضّل بن عمر ازحضرت صادق(ع) که فرمود: ای مفضل! آیا می دانی کجا واقع می شود دار زوراء؟ عرض کردم: خدا و حجت خدا بهتر می داند. فرمود: ای مفضّل! بدان به درستی که در حوالی ری، کوهی است سیاه، بنا می شود در ذیل آن کوه شهری به اسم طهران که دارای قصرهایی است مانند قصرهای بهشت و زن های آن شهر مانند حورالعین می باشند. بدان ای مفضّل! آن زن ها ملبس به لباس کفار و مزین به زینت جبّارین می شوند و سوار می شوند به زین و تمکین از شوهر نکنند و وفا نکند کسب شوهرها بر مخارج آن ها، پس طلاق بخواهند از شوهرها و …  شبیه می شوند مردها به زن ها و زن ها به مردها، پس اگر خواستی دینت را حفظ کنی، در آن شهر سکنی مکن، و منزل و خانه در آن جا اختیار منما. برای خاطر آن که آن جا محل فتنه است و فرار کن  از آن شهر به سوی قله های کوه و از سوراخ کوهی به سوراخ کوهی مثل روباه و بچه های روباه. “

پی نوشتها

۰-محدث نوری، مستدرک الوسایل، مؤسّسه آل البیت، چاپ اول، ج‏۱۱، ص‏۳۷۹، ح‏۲۲

۱- الدر المنثور : ج ۲ ص ۳۲۴- جامع الاخبار از سخنان پیغمبر‌(صلی الله علیه و آله و سلم) در حجه الوداع

۲- وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه ج۱۱ (الجزء الاول من المجلد السادس)- الکافی : ج ۸ ص ۳۷ ح ۷

۳- البحار : ج ۴۱ ص ۳۳۱ ب ۱۱۴ ح ۵۱- منتخب الأثر : ص ۴۳۷ ف ۶ ب ۲ ح ۱۸

۴- الکافی : ج ۸ ص ۶۹ ح ۲۵

۵- نهج البلاغه ، صالح : ص ۴۸۵ خطبه ۱۰۲

۶- مستدرک الوسائل : ج ۱۲ ص ۳۳۵ ب ۳۹ ح ۶- إثبات الهداه : ج ۳ ص ۵۷۰ ب ۳۲ ف ۴۴ ح ۶۸۶

۷- تفسیر علی بن إبراهیم : ج ۲ ص ۳۰۲ – ۳۰۷

۸-همان

۹- البحار : ج ۵۲ ص ۲۵۴ – ۲۶۰ ب ۲۵ ح ۱۴۷- بشاره الاسلام : ص ۱۲۵ – ۱۳۰ – ب ۷

۱۰-همان

۱۱- إثبات الهداه : ج ۳ ص ۸۶ ب ۲۱ ح ۳۱

۱۲-منتخب الاثرج۳ ص ۲۶

۱۳- مستدرک سفینه البحار، ج۴، ص۲۷۰ ـ به نقل از “منتخب التواریخ”، فصل علائم الظهور، از علامه مجلسی

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۰۳
خادم گمنام

اختلاف بنی عباس آخرالزمان

يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۴۳ ب.ظ

اسحاق بن عمار از امام صادق علیه‏ السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:

لا ترون ما تحبون حتی یختلف بنو فلان فیما بینهم، فاذا اختلفوا طمع الناس و تفرقت الکلمه و خرج السفیانی [۱]

آنچه را که شما دوست دارید (که مراد قیام حضرت قائم علیه‏ السلام است) نخواهید دید مگر موقعی که بنی فلان (یعنی بنی‏ عباس) در بین خود اختلاف کنند. و چون آنان اختلاف کردند مردم به طمع می ‏افتند و تفرقه ایجاد می‏ شود و آن وقت است که سفیانی ظاهر می‏شود.

فإذا کان ذلک طمع الناس فیهم واختلفت الکلمه وخرج السفیانی [۲]

قال الصادق(ع):متی فرج شیعتکم فقال اذا اختلف ولد العباس و وهی سلطانهم و طمع فیهم من لم یکن یطمع [۳]

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام گفتم: فَرَج شیعیان شما کی می رسد؟ فرمودند: هنگامی که بنی عباس با هم کشمکش داشته و پایه دولتشان سست گردد و کسی که هیچگاه در خود احساس طمع به دولت انها نمی کرد، چشم به دولتشان بدوزد.

این اختلافی که درروایات بسیار تاکید شده برسر کلمه است که آن کلمه عدل و عدالت میباشد و آن اختلاف که برخی گفته اند برای اینکه آخرین خلیفه از فلانی می میرد و چون فرزندی ندارد برسرجانشینی او دعوا و اختلاف می شود ربطی به بنی عباس  آخرالزمان ندارد.

دقیقادر روایتی دیگر با تعبیرلاترون ماتحبون به کار برده شده است که اشاره امام به اختلاف میان شیعیان است

که این روایت اشاره به اختلافی که خواهد افتاد دارد.

و الذی نفسی بیده ما ترون ما تحبون حتی یتفل بعضکم فی وجوه بعض، و حتی یسمی بعضکم بعضا کذابین [۴]

قسم به کسی که جانم در دست اوست نکند آنچه راکه دوست دارید نخواهید دید مگر اینکه که برخی از شما روی برخی دیگر آب دهان بیندازد و برخی از شما برخی دیگر را به دروغگو خطاب می کنند.

کلمه، اختلافی در اندیشه وگفتار

سبحان الله أما تحبون أن یظهر الله تبارک وتعالی الحق والعدل فی البلاد، ویجمع الله الکلمه ویؤلف الله بین قلوب مختلفه، ولا یعصون الله عز وجل فی أرضه، وتقام حدوده فی خلقه، ویرد الله الحق إلی أهله فیظهر حتی لا یستخفی بشئ من الحق مخافه أحد من الخلق. أما والله یا عمار لا یموت منکم میت علی الحال التی أنتم علیها إلا کان أفضل عند الله من کثیر من شهداء بدر وأحد، فأبشروا[۵]

صاحب کتاب «مجمع‏ النورین» درباره ‏ی برخی از حوادث قبل از ظهور، در حدیثی از عبدالله بشار برادر رضاعی حضرت سیدالشهداء علیه‏ السلام روایت کرده است که وی گفت: حضرت حسین بن علی علیه ‏السلام در ضمن یک حدیث طولانی چنین فرمود:

«اختلاف الصنفین من العجم فی لفظ کلمه، و یسفک فیهم دماء کثیره، و یقتل منهم الوف الوف الوف و خروج الشروسی من بلاد الأرمینیه الی آذربایجان یسمی بالتبریز، یرید وراء الری، الجبل الأحمر المتلاحم بالجبل الأسود، لزیق جبال الطالقان فتکون بین الشروسی و بین المروزی وقعه صیلمانیه، یشیب منه الصغیر و یهرم منه الکبیر فتوقعوا خروجه الی الزوراء، و هی البغداد هی أرض میشومه، هی أرض ملعونه و یبعث جیشه الی الزوراء مأه و ثلاثون الفا الی الزوراء، و یقتل علی جسرها الی مده ثلاثه أیام سبعون الف نفس، و یفتض اثنی‏عشر ألف بکر، و تری ماء الدجله محمرا من الدم و من نتن الأجساد»[۶]

دو دسته از مردم «عجم» درباره ‏ی لفظ کلمه‏ ای (که ظاهرا کلمه‏ عدل و عدالت باشد) دچار اختلاف می‏گردند و در میان آنان خونریزی بسیار می‏شود و هزاران هزار نفر کشته می‏شوند.(برخی باوقایع مشروطه تطبیق کرده اند)

آنگاه فرمود: و شروسی از بلاد (ارمنیه) به سمت آذربایجان که آن را (تبریز) می‏ نامند به قصد کوه سرخ پشت شهر «ری» که متصل به کوه سیاه، و چسبیده به کوهستان «طالقان» است قیام می ‏کند و میان «شروسی» و مروزی  جنگ بسیار سختی روی می‏دهد که کودکان را پیر و بزرگسالان را فرسوده می‏کند.

سپس فرمود: پس در آن موقع منتظر خروج او، (یعنی: آمدن سفیانی) باشید که به سوی «زوراء» خروج خواهد نمود، و «زوراء» (بغداد) است و آن سرزمین شوم، و زمینی لعن شده می‏باشد، لشکری را که متشکل از صد و سی هزار نفر است برای تسخیر (بغداد) می‏فرستد و تا سه روز بر روی جسر بغداد، (یعنی: پل نهر دجله) می‏جنگند و هفتاد هزار نفر از طرفین بر روی جسر کشته می‏شوند بطوری که آب دجله، از خون رنگین و از اجساد متعفن می‏گردد، و دوازده هزار دختر را (از اهالی بغداد) بی‏ عفت می‏نمایند.

…لَنْ یَخْرُجَ الْقَائِمُ وَ لَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّى یَخْتَلِفَ بَنُو فُلَانٍ فِیمَا بَیْنَهُمْ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ‏ طَمَعَ النَّاسُ فِیهِمْ وَ اخْتَلَفَتِ الْکَلِمَهُ وَ خَرَجَ السُّفْیَانِیُّ وَ قَالَ لَا بُدَّ لِبَنِی فُلَانٍ مِنْ أَنْ یَمْلِکُوا فَإِذَا مَلَکُوفقا ثُمَّ اخْتَلَفُوا تَفَرَّقَ مُلْکُهُمْ وَ تَشَتَّتَ أَمْرُهُمْ حَتَّى یَخْرُجَ عَلَیْهِمُ الْخُرَاسَانِیُّ وَ السُّفْیَانِیُّ هَذَا مِنَ الْمَشْرِقِ وَ هَذَا مِنَ الْمَغْرِبِ یَسْتَبِقَانِ إِلَى الْکُوفَهِ کَفَرَسَیْ رِهَانٍ‏ هَذَا مِنْ هُنَا وَ هَذَا مِنْ هُنَا حَتَّى یَکُونَ هَلَاکُ بَنِی فُلَانٍ عَلَى أَیْدِیهِمَا أَمَا إِنَّهُمْ لَا یُبْقُونَ مِنْهُمْ أَحَداً ثُمَّ قَالَ ع خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ وَ الْخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَه..[۷]

قائم هرگزخارج نخواهد شد و آنچه را که دوست می دارید نخواهید دید تا آنگاه که فلان طائفه در میان خودشان اختلاف اندازند و چون چنین شود مردم در باره آنان به طمع افتند و اختلاف کلمه روى دهد و سفیانى خروج کند.
و فرمود: فلان طائفه به ناچار باید به حکومت برسند و همین که به حکومت رسیدند و سپس اختلاف نمودند حکومتشان از یکپارچگى بیفتد و کارشان پراکنده شود تا آنکه خراسانىّ و سفیانىّ بر آنان خروج کنند این یک از خاور و آن یک از باختر همچون دو اسب میدان مسابقه بسوى کوفه پیشتازى کنند این از این سو و آن از آن سو تا آنکه نابودى فلان طائفه بدست آن دو انجام پذیرد آنچنان که یک نفر از آنان را باقى نگذارند.
سپس آن حضرت فرمود: خروج سفیانىّ و یمانىّ و خراسانىّ در یک سال‏ و…است

نکاتی دراین باره

۱-اختلاف بین بنی عباس آخرالزمان حتمی است وعامل نابودی آنها اختلاف است نه قدرت های خارجی

۲-بعد از این اختلاف است که مردم(اهل تسنن)جرأت طمع به بنی عباس را می کنند.

۳-حکومت بنی عباس بسیار قدرتمند است وکسی  جرأت نگاه چپ به این حکومت را نمی کند.

۴-خروج سفیانی هم بعد از اختلاف بنی عباس وضعیف شدن آنها است.

۵-باتوجه به خروج سفیانی کلمه فرج در روایات به معنای ظهور حضرت حجت عج الله تعالی فرجه الشریف است

۶-اختلافات بین بنی عباس آخرالزمان باعث خونریزی های متعددی می شود

۷-حرکت سفیانی به خاطر بنی عباس و دشمنی با بنی عباس است و در روایات بسیاری داریم که او دشمن بنی عباس است وبرای انتقام از بنی عباس آخرالزمان خروج می کند.

۸-هم سفیانی وهم خراسانی برحکومت بنی عباس خروج می کنندیکی از غرب یکی از شرق

کسانی که بنی عباس را حکومت عربستان می دانند  باید مراقب باشند از سفیانی حمایت نکنند چرا که دشمنی سفیانی با حکومت عربستان باعت دوستی آنها با سفیانی نشود درحالی که ما حکومت عربستان را بنی عباس آخر الزمان نمی دانیم بلکه بنی عباس آخرالزمان کسی است که سفیانی با او می جنگد وهمین جنگ سفیانی نیز نباید باعث حمایت از بنی عباس شود چرا که چون فلان کشور مثلا الان دارد باسفیانی می جنگد پس ما باید از او حمایت کنیم این خطایی بس بزرگ است که خیلی ها دچار آن می شوند یا بلعکس در روایات داریم برخی از شیعیان و خوبان درلشکرسفیانی می روند ولی درروز ابدال برمی گردند ولی انهایی که کشته شدندخدا میداند چه عاقبتی در قیامت درانتظارشان است.

شاید درباره مدت حکومت بنی عباس آخرالزمان که از جمله نشانه های اصلی وفراموش شده آخرالزمان است کمتر صحبت شده با شد در این روایت ۳ نفر که بر حکومت بنی عباس آخرالزمان حکومت می کنند را بیان می کند که نام سه حاکم آن هم نام پیامبران است و مدت حکومتشان ۴۰سال می باشد.

با توجه اتصال زوال ملک بنی عباس وظهور حضرت این نشانه اهمیت بسیاری دارد.

برکناری دونفرازبنی عباس آخرالزمان

ازجمله نشانه هایی که در آخر الزمان بسیار مهم است و از ائمه به عنوان کل فرج نام برده شده بنی عباس آخرالزمان است که ما در فرصتهای مناسبتر این را موشکافی کرده وبررسی می کنیم .اما قبل از اینکه به بررسی بنی عباس بپردازیم برخی از روایتها رابرای عزیران قرار می دهیم که باشد راهگشای آنان باشد و یکی از نشانه های بنی عباس در آخر الزمان خلع دونفر که آن دو نفر در حکومت بنی عباس از ارکان اصلی نیستند بلکه از ارکان فرعی می باشندکه شخص اول بدون اختلاف برکنار می شود و از قدرت بنی عباس کاسته نمی شود ولی در هنگام خلع دومین شخص از منصب خود بنی عباس دچار اختلاف شده و باعث طمع سفیانی می شود و سفیانی خروج می کند.

 

قبلا گفتیم امرسفیانی که شخصی جوان و موفرفری وسفید و قد بلند است در حمص جرقه می زند و شعله ورشدن آن دردمشق است و با اختلاف بنی عباس است که هنگام خلع شخص دوم از منصب در حالی که اصلی نیست سفیانی خروج می کند.

پی نوشتها

[۱] – روضه کافی ص۲۰۹

[۲] – بحارج۵۲ص۲۳۲

[۳] – اعیان الشیعه ص۷۳و(تفسیر عیاشی از یعقوب بن سراج)

[۴] – بحارالانوارج۵۲ ص۱۱۶

[۵] – بحارالانوار ج۵۲ص۱۲۷-الکافی ج۱ص۳۳۳-کمال الدین ج۲ص۶۴۵

[۶] – مجمع النورین  ص۲۹۷ چاپ محرم ۱۳۲۷ وبشارهالاسلام ص۸۵

[۷]-الغیبه( للنعمانی) ص: ۲۵۶

https://t.me/joinchatakheruzzaman

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۴۳
خادم گمنام

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، فرمود:


بهوش ای مردم، از من پرسید پیش از آنکه آشوبی شرقی پای خود را بلند و پس از مرگ و زندگی، زمام خویش را لگدمال کند، یا پیش از آنکه در مغرب زمین، آتشی در هیزم بسیار با دامنی گسترده و با فریاد خونخواهی یا مانند آن، برافروخته شود(1).
 

بی گمان، امام علی(علیه السّلام) با این سخن روشن و رسا خبر داده است که پیش از یورش قیسیان، بربرها و سیاهان مغربی از لیبی بر مصر، فلسطین، اردن و سوریه، میان سران بنی عبّاس مشرقی ناسازگاری سختی روی می دهد، به گونه ای که برخی از آنان به دیگری آسیب می زنند، مانند اسبی که بر لگام خویش گام می نهد.

از این روایت و دیگر احادیثی که پیرامون شورش قیسیان، بربرها و سیاهان افریقایی در آخرالزّمان آمده اند، بهره گرفته می شود که بی گمان، هدف بنیادین آنان از شورش همان خونخواهی نیروهای سلفی هم وطن و یا ناهم وطن خود می باشد که در مصر، سوریه و عراق در نبرد با زمامداران این کشورها کشته شده اند.

بر کسی پوشیده نیست، بسیاری از نیروهای مزدوری که اکنون با سپاهیان زمامداران مصر، سوریه، عراق و ایران می جنگند، از افریقاییهای سَلَفی مهاجر از سرزمینهای مغرب، مانند لیبی اند.

...............................................................................

1. بحار الأنوار، ج 53، ص 82، ب 29، ح 86، خطبۀ مخزون، با نقل از: مختصر البصائر (ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۳۰
خادم گمنام

ابو اُمیّه کلبی از شیخی که روزگار نادانی عربها را دیده بود و ابروانش بر دو چشمانش افتاده بود، نقل کرده است که گفت:

همواره دارندگان پرچمهای سیاه گردنهایشان نیرومند است تا آن که در میان خودشان ناسازگاری کنند؛ برخی از آنان با دیگری ناسازگاری می کنند و سه دسته می شوند: گروهی سوی بنی فاطمه و دسته ای سوی بنی عبّاس و گروهی سوی خودشان فرا می خوانند(1).


چنین می نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه شیخ راوی آن را به وی نسبت نداده است.

.................................................................................

1. الفتن، ص 1-140، جزء 3، ح 576 (ترجمۀ نویسنده).


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۳۹
خادم گمنام

از جمله روایاتی که بعد از مطالعه آن آدمی را متعجب می کند روایاتی است که بعد از ظهور امام عصر عج شرق و غرب عالم پرچم وی را لعن می کنند .جواب این سوال مشکل است که چرا اینگونه می شود . بعد از مطالعه روایات نکاتی به دست آمد که می توان جوابی برای این سوال باشد.

۱–عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) ‏ لَا یَخْرُجُ الْقَائِمُ (علیه السلام) حَتَّى یَکُونَ تَکْمِلَهُ الْحَلْقَهِ قُلْتُ وَ کَمْ تَکْمِلَهُ الْحَلْقَهِ قَالَ عَشَرَهُ آلَافٍ جَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِینِهِ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ یَسَارِهِ ثُمَّ یَهُزُّ الرَّایَهَ وَ یَسِیرُ بِهَا فَلَا یَبْقَى أَحَدٌ فِی الْمَشْرِقِ وَ لَا فِی الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ هِیَ رَایَهُ رَسُولِ اللَّه‏

الغیبه( للنعمانی) ص ۳۰۷ / باب ۱۹

ابی بصیر از اصحاب مورد اطمینان امام صادق علیه السلام از امام نقل می کند:

قائم خروج نمی کند مگر اینکه حلقه کامل شود به وی گفتم چه تعداد است مقدار تکمیل کننده عدد حلقه؟ فرمودند ده هزار نفر و جبرئیل از راست و میکائیل از چپ وی .سپس پرچم به اهتزاز در می آید وحرکت می کند بوسیله آن و هیچ کس در شرق وغرب نمی ماند مگر اینکه آن را لعن می کند و آن پرچم رسول خداست

نکات اولین حدیث:

۱-تعداد یاران اولیه حضرت بعد از۳۱۳ نفر ده هزار نفر می باشد

۲-از برخی روایات بدست می آید که این ده هزار نفرملائکه هستند که کشته نمی شوند

۳-البته به خاطر تکمیل حلقه که درروایت آمده می توان گفت مقداری از این یاران از مردم وانسانها هستند

۴-خبر اهتزاز در تمام عالم رسیده می شود

۵-درحالی که مردم می دانند این پرچم رسول خداست آن را لعن می کنند

۶-دلیل لعن پرچم ازاین روایت مشخص نیست

۷-حرکت حضرت با امدادهای غیبی است مانند کمک ملائکه

۸-محافظان اصلی جبرئیل و میکائیل می باشند

۹-ظهور منوط است به تکمیل حلقه بعد از ۳۱۳ نفر

۱۰-روش وحرکت آقامانند حرکت رسول خدا می باشد

۲-عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ سَمِعْتُ‏ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام) یَقُولُ‏ إِذَا ظَهَرَتْ رَایَهُ الْحَقِّ لَعَنَهَا أَهْلُ الْمَشْرِقِ وَ أَهْلُ الْمَغْرِبِ أَ تَدْرِی لِمَ ذَاکَ قُلْتُ لَا قَالَ لِلَّذِی یَلْقَى النَّاسُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ قَبْلَ خُرُوجِهِ.

الغیبه( للنعمانی)، ص ۲۹۹

ابان بن تغلب گفته است:از امام صادق علیه السلام شنیدم که می گفت :هنگامی که پرچم حق برافراشته می شود اهل شرق واهل غرب آن را لعن می کنند آیا میدانی برای چه لعن می کنند؟به خاطر اینکه چیزهایی مردم از اهل بیت امام عصر عج قبل از ظهور دیده اند

نکات حدیث دوم

۱-پرچم آقا امام عصر عج پرچم حق است

۲-قبل از پرچم آقا پرچم حقی برافراشته نشده است

۳- لعن اهل شرق و غرب عالم پرچم حق

۴-قبل از ظهورگروهی از سادات کارهایی در عالم می کنند

۵-کارهای گروههای قبل از ظهور در تمام عالم و شرق و غرب همه می بینند

۶-این کارها باعث انحراف افکار عمومی از مسیر ظهور وحق شده است

۷-علت لعن اهل شرق وغرب اعمالی است که خاندان اهل بیت در آخرالزمان انجام داده اند و عالمیان از آنها دل خوشی ندارند

۸-ازاین روایت مشخص نیست که اعمالی که خاندان اهل بیت انجام داده اند چیست ولی در برخی روایات آمده است

۳-مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: إِذَا رُفِعَتْ رَایَهُ الْحَقِّ لَعَنَهَا أَهْلُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ قُلْتُ لَهُ مِمَّ ذَلِکَ قَالَ مِمَّا یَلْقَوْنَ مِنْ بَنِی هَاشِم‏

الغیبه( للنعمانی)ص ۲۹۹

منصور بن حازم از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:هنگامی که پرچم حق بلند می شود اهل شرق واهل غرب آن را لعن می کنند گفتم به خاطر چه؟فرمودند:به دلیل چیزهایی که از بنی هاشم دیده اند

نکات حدیث سوم

علاوه بر نکات احادیث قبلی می توان گفت که بنی هاشم منظور سادات بنی هاشم اعم از بنی فاطمه،سادات حسنی ،حسینی و…می باشد که در حقیقت در عالم کارهای این گروه به اسم حضرت وقیام امام عصر است که شاید یکی از دلایل اینکه بردن نام امام عصر تا زمان ظهور جایز نیست همین باشد که وقتی کسی غیر معصوم به اسم امام عصر اشاره می کند و نام وی را می برد در حالی که لیاقت نداردباعث می شود که افراد و گروههای مختلف که از وی دل خوشی ندارند به خاطر این حمایت وی از امام عصر از امام عصر هم بدشان آید مثلا:

شما وقتی کسی را می بینید که کارهایش زیاد خوب نیست وخلاف می کند آن شخص بیاید همش اسم کسی راببرد واز وی دفاع کند خواه ناخواه شما هم نسبت به آن شخص مورد تمجید این آقای خلافکار بدبین شده وشاید کمتر سمت ان شخص اگر چه هم خوب باشد بروید وین یک قاعده عرفی می باشد

https://t.me/joinchatakheruzzaman

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۲۲:۵۴
خادم گمنام

حکومت بنی مروان درآخرالزمان

شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۷ ق.ظ

یکی از اقوام تاثیرگذار در تاریخ که انحراف آنها بسیار بود و در مقابل شیعه ایستاده بودند مروانیان می باشند که در زیارت عاشورا بر آنها لعن وارد شده است.

لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّهَ قَاطِبَه

هَذَا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ وَ الْعَذَاب‏

اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ ابْنَ مَرْجَانَهَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه

جواب این سوالات چیست؟

حال نقش بنی مروان در آخرالزمان چگونه است ؟
چگونه حکومتی خواهند داشت؟

اشخاص تاثیرگذار در بین آنها خواهد بود؟

آیا قدرتی خواهند داشت؟

دشمنان وهمدستان آنها چه کسانی هستند؟

 

صحیفه الرضا علیه السلام عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام کَأَنِّی بِالْقُصُورِ وَ قَدْ شُیِّدَتْ حَوْلَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَأَنِّی بِالْأَسْوَاقِ قَدْ حُفَّتْ حَوْلَ قَبْرِهِ فَلَا تَذْهَبُ الْأَیَّامُ وَ اللَّیَالِی حَتَّى یُسَارَ إِلَیْهِ مِنَ الْآفَاقِ وَ ذَلِکَ عِنْدَ انْقِطَاعِ مُلْکِ بَنِی مَرْوَانَ.

 

بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۹۸ ص ۱۱۴

 

مرحوم مجلسی دربحار روایتی را از امام رضا علیهم السلام که آن حضرت از پدرانشان و از حضرت سجاد علیه السلام نقل می فرمایند:

گویا که من قصرهایی را که بلند می باشد را می بینم که اطراف قبر امام حسین علیه السلام بنا شده است و بازارها اطراف قبر او را احاطه کرده است و شب و روز می گذرد که از آفاق به سوی قبر او می آیند و این در زمان از بین رفتن حکومت بنی مروان است.

 

در این روایت حضرت از واقعه ای پیشگویی می کند که در آخرالزمان اتفاق می افتد زیرا ساختمانهای بلند و آپارتمانها درزمانهای گذشته اطراف حرم امام حسین علیه السلام نبوده و تایید آن به نظر نمی رسد ولی اینکه به سوی زیارت قبر حسین علیه السلام می آیند شاید تایید باشد ولی بازهم باید گفت که زیدیه ، اسماعیلیه ، کیسانیه و… همه ارادتمند امام حسین علیه السلامند و تنها حضور در کربلا وزیارت قبر حسین علیه السلام دلیلی بر خوب بودن افراد نیست مگر کسی که امامیه و دوازه امامی باشد ولی در این این روایت شریف بیشتر اشاره به از بین رفتن حکومت بنی مروان دارد که بعد از آن زیارت رونق می گیرد و این خود نشانه ای واضح برای شیعه می باشد.

حال آیا می توان بنی مروان را حکومت صدام و بعثی های عراق عنوان کرد؟ چرا که بعد از نابودی صدام و بعث در عراق این رونق در زیارت کربلا و ساختمانهای بزرگ وهتلهای بلند در اطراف این مرقد نورانی ساخته شده و بازارها و زفت وآمد به این مکان شریف زیاد شد، طوری که هرساله میلیونها زائر از سراسر زمین به زیارت ایشان می روند.

 از ویژگی های بارز بنی مروان طبق روایات تراشیدن ریش وگذاشتن سبیل بوده است که امیرالمومنین از این گروه هم خبر می دهد که :

 

….قَالَ لَهُ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ فَمَا جُنْدُ بَنِی مَرْوَانَ قَالَتْ فَقَالَ لَهُ أَقْوَامٌ حَلَقُوا اللِّحَى وَ فَتَلُوا الشَّوَارِب‏ ….

الکافی (ط – الإسلامیه) ج‏۱ ص ۳۴۶

 

در روایت حباله والبیه بیان شده که راوی به امیرالمومنین علیه السلام می گوید:

جند بنی مروان چه کسانی اند؟ حباله می گوید : حضرت فرمودند: آنها گروهی اند که ریشهای خود را می تراشند و شبیلهای خود را می گذارند…

از ویژگی های اصلی حکومت بعث همین خصلت می باشد که ریشهای خود را می تراشند و سبیل های خود را میگذارند وهمه در تصویر صدام ولشکریانش کاملا دیده اند واین را می رساند که آنها با اهل بیت علیهم السلام خوب نبوده و زیاد نمی گذارند زیارت ائمه رونق بگیرد.

اما این گروه هنوز نابود نابود نشده اندولی حکومت آنها منقطع شده است  و باقی مانده افراد آنها توسط سفیانی نابود خواهند شد که این افراد در شام ودمشق می باشند و در واقع همان امتداد حزب بعث در عراق هستند که ریش های خود را می زنند و سبیل می گذارند.

عن جابر ، عن أبی جعفر علیه السلام  قال : یقتل أربعه نفر بالشام کلهم ولد خلیفه ، رجل من بنی مروان ورجل من آل أبی سفیان .قال : فیظهر السفیانی على المروانیین فیقتلهم ، ثم یتبع بنی مروان ، فیقتلهم ، ثم یقبل على أهل المشرق وبنی العباس حتى یدخل الکوفه .

جابر از امام باقرعلیه السلام نقل می کند که فرمود:

چهار نفر درشام کشته می شوند که همه آنها فرزند خلیفه هستند ، مردی از بنی مروان ومردی از آل ابی سفیان ، پس سفیانی بر مروانیان غلبه کرده و انها را می کشد وبعد از ان نیز طرفداران آبنی مروان را می کشد و سپس رو به سوی اهل مشرق و بنی عباس می کند تا اینکه وارد کوفه می شود.

 

قال أبو جعفرعلیه السلام : ینازع السفیانی بدمشق أحد بنی مروان فیظهر على المروانی فیقتله ثم یقتل بنی مروان ثلاثه أشهر ثم یدخل على أهل المشرق حتى یدخل الکوفه .

 

امام باقرعلیه السلام فرمود:

 سفیانی با یکی از بنی مروان در دمشق منازعه کرده و درگیر می شود و بر مروانی غلبه می کند سپس بنی مروان را در مدت سه ماه می کشد سپس وارد اهل مشرق شده و وارد کوفه می شود.

 

الفتن لابن حماد ص ۱۷۱-۱۷۲

إحقاق الحق للتستری ج ۲۹ ص ۵۱۸

اینجاست که این روایت نورانی امام باقر علیه السلام برای شیعه معنایش واضح تر می شود که سفیانی برای شما برای مقابله وشکنجه با دشمنانتان کافیست

 

…کَفَى بِالسُّفْیَانِیِّ نَقِمَهً لَکُمْ مِنْ عَدُوِّکُم …

سفیانى براى شکنجه کردن دشمن شما براى شما کافى است

الغیبه( للنعمانی) ص: ۳۰۱ – بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۵۲ص ۱۴۱

 

حال ببینیم چه کسانی از از بین رفتن مروانی نیرو می گیرند که آغازی برای ظهور حضرت خواهد بود و وظیفه شیعه عدم حمایت از هیچ کدام جز معصوم است .

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ:

 إِذَا صَعِدَ الْعَبَّاسِیُّ أَعْوَادَ مِنْبَرِ مَرْوَانَ أُدْرِجَ مُلْکُ بَنِی الْعَبَّاسِ وَ قَالَ علیه السلام قَالَ لِی أَبِی یَعْنِی الْبَاقِرَ علیه السلام: لَا بُدَّ لِنَارٍ مِنْ آذَرْبِیجَانَ لَا یَقُومُ لَهَا شَیْ‏ءٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَکُونُوا أَحْلَاسَ بُیُوتِکُمْ وَ أَلْبِدُوا مَا أَلْبَدْنَا فَإِذَا تَحَرَّکَ مُتَحَرِّکُنَا فَاسْعَوْا إِلَیْهِ وَ لَوْ حَبْواً وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یُبَایِعُ النَّاسَ عَلَى کِتَابٍ جَدِیدٍ…

 

ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:

هنگامى که‏ عبّاسىّ از چوبهاى (پله‏هاى چوبین) منبر مروان بالا رود، حکومت بنی عبّاس ترقّى و رونق خواهد یافت و فرمود: پدرم- یعنى امام باقر علیه السّلام- به من فرمود: ناگزیر باید آتشى از آذربایجان برافروزد که چیزى در برابرش نتواند ایستاد، پس چون چنین شود در خانه‏هاى خود بمانید و تا زمانى که ما آرام هستیم شما نیز آرام باشید  وبه زمین بچسبید و چون حرکت‏کننده ما به فعّالیت پرداخت به سوى او بشتابید اگر چه بر سر زانوان، به خدا سوگند گوئى من هم اکنون بدو مى‏نگرم که در میان رکن و مقام از مردم بر کتابی جدید بیعت می گیرد.

الغیبه( للنعمانی) ص ۲۶۴ – بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۵۲ ص ۱۳۵

 

سفیانی اصهب مروانی را در شام که کشت ، هدف بعدی او عراق می باشد.

امام باقر علیه السلام فرمودند:

…أَوَّلُ أَرْضٍ تَخْرَبُ أَرْضُ الشَّامِ ثُمَّ یَخْتَلِفُونَ عِنْدَ ذَلِکَ عَلَى ثَلَاثِ رَایَاتٍ رَایَهِ الْأَصْهَبِ وَ رَایَهِ الْأَبْقَعِ وَ رَایَهِ السُّفْیَانِیِّ فَیَلْتَقِی السُّفْیَانِیُّ بِالْأَبْقَعِ فَیَقْتَتِلُونَ فَیَقْتُلُهُ السُّفْیَانِیُّ وَ مَنْ تَبِعَهُ ثُمَّ یَقْتُلُ الْأَصْهَبَ ثُمَّ لَا یَکُونُ لَهُ هِمَّهٌ إِلَّا الْإِقْبَالَ نَحْوَ الْعِرَاق‏….

اولین زمینی که خراب می شود زمین شام است که در این موقع سه پرچم وحزب (اصلی) در آنجا اختلاف می کنند اصهب وابقع وسفیانی که سفیانی بعد از کشتدن ابقع و یارانش اصهب را می کشد و بعد از ان تنها همتش این است که به سوی عراق حرکت کند….

الغیبه( للنعمانی) ص ۲۸۰ – باب ۱۴

 

البته دربرخی روایات که اصهب را همان ابقع معرفی کرده است را می توان به همین معنا که هردو مروانی هستند تعبیر کرد که وقتی سفیانی این دو را می کشد یکی از ترفندهای بنی عباسیان این است که به مکه می روند و اموال فراوانی را بین مردم تقسیم می کنند ومی خواهند برای جذب نیرو خود را شبیه امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف کنند وشاید از زیدیه هم کمک بگیرند

 

بُرَیْدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام  قَالَ یَا بُرَیْدُ اتَّقِ جَمْعَ الْأَصْهَبِ قُلْتُ وَ مَا الْأَصْهَبُ قَالَ الْأَبْقَعُ قُلْتُ وَ مَا الْأَبْقَعُ قَالَ الْأَبْرَصُ وَ اتَّقِ السُّفْیَانِیَّ وَ اتَّقِ الشَّرِیدَیْنِ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ یَأْتِیَانِ مَکَّهَ یَقْسِمَانِ بِهَا الْأَمْوَالَ یَتَشَبَّهَانِ بِالْقَائِمِ علیه السلام وَ اتَّقِ الشُّذَّاذَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ قُلْتُ وَ یُرِیدُ بِالشُّذَّاذِ الزَّیْدِیَّهَ لِضَعْفِ مَقَالَتِهِمْ وَ أَمَّا کَوْنُهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ لِأَنَّهُمْ‏ مِنْ بَنِی فَاطِمَهَ.

 

از برید روایت شده که امام محمد باقر علیه السّلام به او فرمود: ا

ى برید! از پیوستن بجمعیت اصهب وابقع برحذر باش.  گفتم: اصهب کیست؟ فرمود: همان ابقع است. گفتم: اصهب کیست؟ فرمود: کسى است که پیسى دارد و از سفیانى پرهیز کن و از دو نفر آواره از اولاد فلان که بمکه مى‏آیند و اموال بمردم تقسیم مى‏کنند و خود را شبیه بقائم نشان می دهند نیز بپرهیز. همچنین از گروه کمی از آل محمد که سادات هستند هم دورى کن.

مقصود حضرت زیدیه هستند که عقیده ضعیفى دارند اما اینکه آنها از آل محمدند چون از فرزندان فاطمه می باشند.

بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۵۲ ص ۲۷۰

 

نکاتی درباره آل مروان در آخرالزمان

  1. آل مروان مورد لعن وبرائت ائمه معصوم علیهم السلام واقع شده اند.
  2. آل مروان ابتدا حکومتی درعراق دارند که قبر حسین علیه السلام تحت سلطه آنهاست.
  3. حکومت بنی مروان که از بین برود کربلا رونق پیدا کرده و از همه جای دنیا به زیارت قبر شریف می آیند.(بنی عباس اول بسیاری از حکامشان مخالف زیارت بودند مانند متوکل)
  4. بعد از بنی مروان بنی عباس می آید که باعث رونق زیارت کربلا با بنا و ساخته های بلند وبازار ها می شود.
  5. همه بنی مروان از بین نمی روند بلکه گروهی از آنها در شام قدرت دارند.
  6. سفیانی دشمن مشترک بنی مروان وبنی عباس است
  7. شخصیتهای بزرگ بنی مروان مانند اصهب درشام ودمشق هستند.
  8. سفیانی سراغ یکی از طرفداران بنی مروان رفته او ویارانش را می کشد.
  9. سفیانی بعد از ان سراغ اصهب رفته واورا نیز می کشد.
  10. سفیانی بعد از کشتن مروانیان هدفش عراق است.
  11. بعد از کشته شدن مروانیانِ دمشق وشام، بنی عباس ضعیف می شود.
  12. بنی مروان و بنی عباس و زیدیه ازدشمنان سفیانی هستند که کاری از پیش نمی برند.
  13. لزوم خانه نشینی وعدم حمایت از هیچ گروهی تا خروج سفیانی وندای آسمانی درروایات تصریح شده است.
  14. سفیانی برای مبارزه با دشمنان شیعه کافی است و امام عصر علیه السلام خودشان با سفیانی مبارزه می کنند.
  15. بنی مروانیان یک ویژگی بارز دارند که سبیلها را می گذارند وریشها را می تراشند که این خلاف عمل سفیانی و مکاتب افراطی اهل تسنن است.
  16. اهل مشرق و بنی عباس باهم همدست هستند که سفیانی علیه ایشان حرکت می کند.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۵ ، ۰۰:۲۷
خادم گمنام

ساختن ساختمانهای برافراشته و بازارها پیرامون قبر امام حسین(علیه السّلام) و روی آوردن مردم از سراسر جهان به زیارت آن از نشانه های پایان دوران بنی مروان و نزدیک شدن زمان قیام امام مهدی(علیه السّلام) است.

امام رضا از پدرانش از امیر مؤمنان -علی-(صلوات الله علیهم) نقل کرده است که وی فرمود:

گویا من کاخهایی را می بینم که پیرامون قبر حسین(علیه السّلام) برافراشته شده اند،

و گویا من کجاوه هایی(1) را می بینم که از کوفه سوی قبر حسین می روند،

و شبها و روزها سپری نمی شوند، مگر آنکه از گوشه و کناره ها سوی آنجا برده شوند،

و آن رویداد هنگام پایان زمامداری بنی مروان خواهد بود(2).

امام رضا از پدرانش(علیهم السّلام) نقل کرد و فرمود: علی پسر حسین(علیهما السّلام) فرموده است:

گویا من کاخهایی را می بینم که پیرامون قبر حسین(علیه السّلام) برافراشته

شده اند، و گویا من بازارهایی را می بینم که گرداگرد قبرش را گرفته اند؛

پس، روزها و شبها سپری نمی شوند، مگر آنکه از گوشه و کناره ها سوی آنجا

برده شوند، و آن رویداد هنگام پایان زمامداری بنی مروان(3) خواهد بود(4).

امروزه می بینید، بی گمان، همان گونه که امام علی و نوه اش علی پسر حسین(صلوات الله علیهم) خبر داده اند، پس از فروپاشی زمامداری صدّام در عراق، بازارهایی نو و ساختمانهایی بلند، مانند هتلها، پیرامون حرم حسینی ساخته شده اند، و روی آوردن مردم به زیارت قبر امام حسین(علیه السّلام) افزایشی چشمگیر یافته است، به گونه ای که میلیونها تن از شیعیان حسین(علیه السّلام) و دوستدارانش برای دیدار قبر شریف وی از سراسر جهان سواره و پیاده، روز اربعین حسینی در ماه صفر از هر سال، به کربلا مقدّس می آیند، و چنان که می دانید، بی گمان، مروانیان، مانند بازماندگان حزب بعث و گروه داعش، در این سالهای واپسین، بر بخشهایی از عراق چیره شده اند، و بنا بر برخی پیشگوییهای بیرون آورده شده از روایات اسلامی، آنان به زودی در این کشور به زمامداری می رسند و با شتاب نابود می شوند، و این گونه خدای متعالی زمینه را برای قیام امام مهدی(علیه السّلام) و پیاده کردن فرمانروایی وی بر عراق و همۀ جهان فراهم می کند.

----------------------------------------------------------------

1. مراد از «کجاوه ها» در این حدیث، همان خودروهای جابجاگر مردم در آخرالزّمان اند.

2. بحار الأنوار، ج 41، ص 287، ب 114، ح 9، با نقل از: عیون أخبار الرضا (ترجمۀ نویسنده).

3. برخی یادداشت نویسانِ بر این روایت، در اینجا گفته است: «و در نسخه ای: ملک بنی العبّاس است». بنا بر این، بی گمان، نشانه هایی که در روایت آمده اند، از نشانه های نابودی فرمانروایی بنی عبّاس در آخرالزّمان خواهند بود.

4. بحار الأنوار، ج 98، ص 114، ب 15، ح 36، با نقل از: صحیفة الرضا (ترجمۀ نویسنده).

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۰:۵۹
خادم گمنام

جنگهای خونین و آشوبهای فراگیر از صفر تا صفر

سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۱۱ ق.ظ

صفر دومین ماه از ماههای دوازده گانۀ سال هجری قمری است، و از روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان بهره گرفته می شود که بی گمان، هر گاه خدای متعالی بخواهد امام مهدی(علیه السّلام) را بر جهانیان چیره کند، میان آنان، به ویژه مسلمانان، جنگهایی خونین و آشوبهایی فراگیر را در یک سال پیش می اندازد که از صفر پیش از قیام امام آغازیده، و در محرّم سال قیامش پایان داده می شوند، و چنین می نماید که آغاز جنبشهای اصهب مروانی در عراق و اعرج کندی در لیبی و عثمان سفیانی در سوریه همان آغاز آشوبها و جنگهایی باشند که در این بازۀ زمانی روی می دهند، و خداوند داناتر است.

شایان یادآوری است که بی گمان، ماه صفر در روزگار نادانی عربها به بدشگونی شناخته شده بود، و عربها باور داشتند که صفر ماه فرود آمدن ناشادمانیها و ناخوشایندهاست، و افسوس اینکه آن باور نادرست میان مسلمانان تا روزگار کنونی ما نیز پخش شده است، به گونه ای که بسیاری از ایشان می گویند که صفر ماهی بدشگون است، به ویژه واپسین روز چهار شنبۀ آن. پس، از سفرکردن در صفر یا پیوند زناشویی در آن خودداری می کنند، در حالی که از پیامبر و خاندانش(صلوات الله علیهم) چیزی که نشانگر ناخجستگی این ماه یا برخی روزهایش باشد، به ما نرسیده است.

ابو جعفر -صادق-(علیه السّلام) فرمود:

هر گاه صفر بی کاستی و  آسیب باشد، سال بی کاستی و  آسیب خواهد بود...(1).

از کتاب عبدالله پسر بَشّار، شیرخورده(2) با حسین(علیه السّلام)، نقل شده است:

هر گاه خداوند بخواهد خاندان محمّد را چیره گرداند، جنگ را از صفر تا صفر

پیش می اندازد، و آن رویداد در آستانۀ قیام مهدی(علیه السّلام) است(3).

چنین می نماید که این روایت از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه عبدالله پسر بَشّار، شیرخورده با حسین پسر علی(علیهما السّلام) آن را به وی نسبت نداده است.

ابو هُرَیْرَه از پیامبر(صلّی الله علیه و سلّم) نقل کرده است که فرمود:

مرگی(4) در صفر خواهد بود...(5).

ما به روشنی نمی دانیم مرگی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) از روی دادنش در ماه صفر خبر داده است، برای چه و در کجا روی می دهد، و شاید آن رویداد از درگیریهای خونین در شام برمی خیزد، و خداوند داناتر است.

بنا بر آنچه در احادیث اسلامی آمده است، بزرگ ستارۀ شکنجه ای که «گیسوی شیطان» نامیده می شود، از ماه صفر تا رجب سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، در کرانه های آسمان می گردد تا آنکه میان خورشید و زمین جای می گیرد و در ماه رمضان همان سال به زمین نزدیک می شود و گردش می چرخد و اندک اندک درون هوای فشردۀ پیرامونش می رود و می سوزد و شعله ور می شود و سه یا هفت شبِ پیاپی برای زمینیان نورافشانی می کند، و تندبادی سرخ پدید می آورد و شهابهای بسیاری بر روی زمین فرو می باراند و مایۀ سختیها و ناخوشیهایی برای مردم می شود.

پسر مسعود گفته است: 

در ماه صفر نشانه ای خواهد بود،

و ستاره ای که برای وی دنباله هایی اند، پدیدار(6) می شود(7).

چنین می نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه عبدالله صحابی پسر مسعود آن را به وی نسبت نداده است.

از روایت وَلِید پسر مُسْلِم بهره گرفته می شود که بی گمان، ترکها و رومیان، هنگام گردش ستاره ای دنباله دار در کرانه های آسمان از صفر تا رجب سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، به سرزمینهای عربی می آیند.

ولید گفته است:

... بی گمان، ستاره ای که از نشانه هاست، ستاره ای می باشد که در صفر و در دو ربیع

یا در رجب در کرانه ها می گردد، و هنگام آن رویداد، خاقان با ترکها می رود،

و در پیِ او رومیان اند که با پرچمها و صلیبها آشکار می شوند(8).

«خاقان» واژه ای ترکی است که در روزگاران کهن لقب پادشاه ترکان بود، و بنا بر آنچه هویداست، بی گمان، در این حدیث، مراد از «خاقان» همان رئیس جمهوری کشور ترکیه است که نیروهای ترکش از مرزهای جنوب شرقی این کشور می گذرند و درون بخشی از سرزمینهای جزیره که در شمال و شرق کشور سوریه جای دارد، می روند، و مقصود از «رومیان»، نیروهایی مسیحی اند که از سرزمینهایی مانند اروپا، امریکا و استرالیا به اسکندریّه در شمال مصر، رَمْلَه در شمال فلسطین، حِمْص در غرب سوریه و دشت عُمْق، میان حَلَب و اَنْتاکِیَه، در شمال غربی سوریه و قَرْقِیسِیا در شرق این کشور می آیند.

ذی قَرَبات(9) گفته است:

مردم در صفر ناسازگاری می کنند، و به چهار تن می گرایند: مردی در مکّه پناهنده،

و دو مرد در شام که یکی از آن دو سفیانی و دیگری کبودچشم و زردی آمیخته

با سرخی و سپیدی از فرزندان حَکَم می باشد، و مردی از زیندگان مصر که

[کوتاه قدّی](10) بسیارزورگو است، پس، آنان چهارتای اند. مردی از کِنْدیان خشمگین

می شود و سوی کسانی که در شام اند، می رود و سپاه را به مصر می آورد.

پس، آن بسیارزورگو کشته می شود و مصر چون پاشیده شدن سرگین شتر پاشیده

می شود. سپس [سفیانی سپاهی را](11) سوی کسی که در مکّه است، می فرستد(12).

چنین می نماید که این روایت از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه ذو قَرَبات حِمْیَری صحابی آن را به وی نسبت نداده است.

مراد از «مردی در مکّه پناهنده» در این حدیث، همان امام مهدی(علیه السّلام) است که پس از پنهان شدنی دراززمان، در مدینه آشکار می شود، و هنگامی که سپاه سفیانی به این سرزمین می رسد، و می خواهند وی را دستگیر کنند و بکشند، او بر جان خویش نگران می شود و سوی مکّه می گریزد و در ماه محرّم به کعبه پناه می برد.

بدان که بی گمان، «پناهنده» از ویژگیهای امام مهدی(علیه السّلام) می باشد، و بر کسی که از زبان عربی آگاه است، پوشیده نیست که پناهنده در اینجا معنایش «پناهنده به کعبه در آینده» می باشد، و از این حدیث و دیگر احادیث اسلامی بهره گرفته می شود که پیروان امام مهدی(علیه السّلام) هنگامی که برخی نشانه های ظهورش را در ماه صفر می بینند، با برخی نشانه هایی که پیشتر دیده اند، چشم به راه قیامش در ماه محرّم سال آینده می شوند.

«سفیانی» همان عُثْمان شامی پسر عَنْبَسَه، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخرالزّمان است که در ماه صفر سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) رهبری برخی جنبشهایی را که پیشتر در سوریه آغازیده شده بودند، می پذیرد، و در ماه رجب همان سال در درۀ خشک قیام می کند، و در ماه رمضان بر دمشق و سپس بر بیشتر سرزمینهای شام چیره می شود، و سپاهش بر مصر، عراق، ایران و عربستان سعودی یورش می برد.

و «دیگری کبودچشم و زردی آمیخته با سرخی و سپیدی از فرزندان حَکَم» همان اَصْهَب مَرْوانِی، رهبر زیندگان جزیره(13) و عراق(14) و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد مَرْوان حِمار پسر محمّد پسر مروان پسر حکم پسر ابو عاص پسر اُمیّه در آخرالزّمان است که در ماه صفر سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) رهبری جنبشی را که پیشتر در سرزمینهای جزیره آغازیده شده بود، می پذیرد، و نزدیک ماه رجب همان سال بر بغداد و سپس بر بیشتر سرزمینهای کشور عراق چیره می شود، و با هاشمی شَیْصَبانِی شورشگر در کوفه پیمان می بندد، و سپاهش با فرماندهی عَوْف سُلَمِی با ایران می جنگد، و بر سوریه یورش می برد، و برخی پژوهشگران باور دارند که اصهب مروانی همان عزّت ابراهیم دُورِی صدّام دوم در عراق می باشد.

بنا بر آنچه هویداست، «مردی از زیندگان مصر که کوتاه قدّی بسیارزورگو است» همان عبدالفتّاح سِیسِی رئیس جمهوری کنونی مصر می باشد که نماد زمامداران سکولار(15) ستیزه گر با گروههای تروریستی مانند داعش است، و با دست سپاه قیسیان، بربرها و سیاهان افریقایی یا با دست گروهی از مصریان سَلَفی یا اخوانی ای که به این سپاه می پیوندند، کشته می شود.

«مردی از کِنْدیان» همان اَعْرَج کِنْدِی رهبر قیسیان، بربرها و سیاهان افریقایی است که در آغازه های سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) رهبری برخی جنبشهایی را که پیشتر در لیبی آغازیده شده بودند، می پذیرد، و در ماه رجب همان سال در آنجا قیام می کند، و سپس سپاهش را به مصر می آورد، و آنان را با فرماندهی اَبْقَع فِهْرِی برای نبرد سوی فلسطین، اُردن و سوریه می فرستد.

امیر مؤمنان علی پسر ابو طالب(علیه السّلام) فرمود:

سه پرچم ناسازگاری می کنند: پرچمی در مغرب، وای بر مصر از آنچه(16) در آنجا

فرود می آید از آنان (مغربیها)، و پرچمی در جزیره، و پرچمی در شام؛

آشوب یک سالی میان آنان پایدار می شود...(17).

بی گمان، امام علی(علیه السّلام) در این روایت از روی دادن آشوبهایی یک ساله میان نیروهای اعرج کندی از لیبی و نیروهای اصهب مروانی از جزیره و نیروهای عثمان سفیانی از سوریه خبر داده است، و از برخی احادیث اسلامی بهره گرفته می شود که آشوبها در میان پرچمداران سه گانه از صفر سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) آغازیده می شوند و در محرّم سال قیام وی پایان می یابند.

شَهْر پسر حَوْشَبْ گفته است:

... در صفری از صفرها هر بسیارزورگویی در جایگاه گردآمدن رودها کشته می شود(18).

چنین می نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه شهر تابعی پسر حوشب آن را به وی نسبت نداده است.

مقصود از «صفری از صفرها» در این روایت، همان صفری است که در پیِ محرّمی می آید که امام مهدی(علیه السلام) در آن ماه در مکّه قیام می کند، و مراد از «جایگاه گردآمدن رودها»، سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات و پیرامون آن دو می باشد که کشتارگاه بسیاری از بسیارزورگویان در آخرالزّمان است.

ابو بَصِیر از ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) نقل کرده و گفته است:

از او در بارۀ رجب پرسیدم؟ فرمود: آن ماهِ یادآوری است که عربهای روزگار نادانی آن را بزرگ

می داشته اند، و آن را ماه ناشنوای خدا می نامیده اند(19). گفتم: شعبان؟ فرمود: کارها

در آن شاخه شاخه می شوند. گفتم: رمضان؟ فرمود: ماه خداست، و در آن به نام زمامدارتان

و نام پدرش بانگ زده می شود. گفتم: پس شوّال؟ فرمود: کار گروه در آن پراکنده می شود.

گفتم: پس ذی قعده؟ فرمود: در آن می نشینند(20). گفتم: پس ذی حجّه؟ فرمود: آن ماه خون

است. گفتم: پس محرّم؟ فرمود: در آن حلال حرام، و حرام حلال کرده می شود. گفتم:

صفر و ربیع؟ فرمود: در آن دو رسوایی ای سخت زشت و کاری بزرگ است. گفتم: جمادی؟

فرمود: در آن گشودن است از آغازش تا پایانش(21).

مراد از «زمامدارتان» در این حدیث، همان امام مهدی(علیه السّلام)، و مقصود از «گروه»، فرمانروایان بنی عبّاسی اند که در آخرالزّمان بر بخشی از سرزمینهای مشرق چیره می شوند.

---------------------------------------------------------

1. سرور أهل الإیمان، ص 45 (ترجمۀ نویسنده).

2. در هیچ روایت و تاریخی یافت نمی شود که عبدالله پسر بشّار و امام حسین(علیه السّلام) از یک پستان شیر خورده باشند، مگر در این سخن، و شاید مراد گوینده اش آن باشد که آن دو را یک دایه پرورش داده است.

3. الصراط المستقیم، ج 2، ص 285، ب 11، ف 11 (ترجمۀ نویسنده).

4. در همۀ نسخه های چاپی یافت شده نزد ما از الفتن، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «صوت» یافت می شود که سازگار با آنچه در المستدرک علی الصحیحین آمده است، به «موت» اصلاح و ترجمه گردید.

5. الفتن، ص 149، الجزء 3، ح 611 (ترجمۀ نویسنده).

6. در همۀ نسخه های چاپی یافت شده نزد ما از الفتن، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «یبتدأ» یافت می شود که به «یتبدّی» اصلاح و ترجمه گردید.

7. الفتن، ص 148، جزء 3، ح 609 (ترجمۀ نویسنده).

8. الفتن، ص 152، جزء 3، دنبالۀ ح 620 (ترجمۀ نویسنده).

9. در نسخۀ چاپی الفتن پشتوانۀ ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «ذی قریات» یافت می شود که به «ذی قربات» اصلاح و ترجمه گردید.

10. میان دو کروشه از افزوده های ما هست، و آن را از روایت دیگری همانند این روایت گرفته ایم که در کتاب الفتن آمده است.

11. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.

12. الفتن، ص 198، جزء ۴، ح 806 (ترجمۀ نویسنده).

13. جزیره بخش شمالی سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات از جنوب شرقی ترکیه و شمال و شرق سوریه تا درون عراق است، و مراد از «جَزِیرَه» در اینجا، همان بیشتر سرزمینهای جزیره می باشد که درون کشور عراق جای دارد، و از مَوْصِل در شمال تا تَکْرِیت بر کنارۀ باختری دجله و حَدِیثَه بر کنارۀ خاوری فرات کشیده می شود (بهره گرفته شده از: برخی منابع).

14. مقصود از «عِراق» در اینجا، همان بخش جنوبی سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات و پیرامون آن دو است که از سامَرا بر کنارۀ خاوری دجله و هِیْت بر کنارۀ باختری فرات آغاز می شود و تا آبادان در جنوب غربی ایران و پایانۀ بَصْرَه در شمال کویت کشیده می شود (بهره گرفته شده از: برخی منابع).

15. زمامداران سکولار کسانی اند که نه باورهای دینی را پشتیبانی و نه با آنها ناسازگاری می کنند.

16. در همۀ نسخه های چاپی یافت شده نزد ما از عقد الدرر، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «و ما» یافت می شود که به «ممّا» اصلاح و ترجمه گردید.

17. عقد الدرر، ص 7-126، ب 4، ف 2 (ترجمۀ نویسنده).

18. الملاحم، ص 166، ب 18، ح 97 (ترجمۀ نویسنده).

19. هنگامی که به تاریخ روزگار نادانی عربها می نگریم، می بینیم که آنان واژۀ «الله» را به کار می بردند و او را باور داشتند، ولی ایشان برای «الله» همبازانی می گرفتند و بتها را در کنار «الله»می پرستیدند.

20. در نسخۀ چاپی سرور أهل الإیمان پشتوانۀ ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «یقاعدون» یافت می شود که سازگار با آنچه در بحار الأنوار آمده است، به «یقعدون» اصلاح و ترجمه گردید.

21. سرور أهل الإیمان، ص 46 (ترجمۀ نویسنده).

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۰۹:۱۱
خادم گمنام

پدیدارشدن یمانی دروغین در بصره!!!

پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۸ ق.ظ

سالهاست شخصی در بصرۀ عراق پدیدار شده است که خود را امام احمد الحسن الیمانی و سیّد، فرزند، یاور، نائب و وصیّ امام مهدی(علیه السّلام) و وارث علم و سلاح و پرچم و وصیّت پیامبر(صلّی الله علیه و آله) می داند و می گوید که من همان یمانی موعود، طالع (درخشنده) از مشرق، قیامگر مشرقی و قائم و  مهدی نخستینی می باشم که با وی میان رکن و مقام بیعت می شود! زهی بی شرمی و بی حیایی.

بررسیهای انجام شده آشکار می سازند که وی همان احمد اسماعیل گاطع همبوشی بصری است که به دروغ خود را سیّد می شناساند و نام پدرش را از اسماعیل به حسن تغییر داده است تا نام وی و پدرش همانند نام امام زمان و پدرش(علیهما السّلام) احمد ابن الحسن شود. زیرا احمد از اسامی امام دوازدهم و حسن نام پدر آن بزرگوار است. این شخص که در سال 1968 م در پیرامون بصره زاده شد و مدّتی در نجف به تحصیل علوم دینی پرداخت، از سال 2004 م به این سو دعوت خویش را آغاز کرد و با ادّعاهایی دروغین دیگران را به بیعت خویش فرا خواند و گروهی را فریفت و هوادارانی را فراهم آورد. در سال ۲۰۰۸ م در بصره و ناصریّه میان هواداران احمد الحسن موسوم به «انصار المهدی» و نیروهای دولت عراق درگیری ای مسلّحانه روی داد که در آن بیش از 70 تن کشته شدند. پس از آن وی ناپدید شد و برخی از مرگش و گروهی از گریختنش به کشور امارات خبر دادند، ولی هوادارانش مدّعی شدند که احمد بصری برای مدّت شش سال غایب گردید تا دیگر بار ظاهر شود!

نویسنده پس از چهارده سال پژوهش در مباحث مهدویّت و آخرالزّمان در هیچ روایتی نیافته است که امام زمان(علیه السّلام) فرزندی با نام احمد دارد که پیش از وی با آن ویژگیها آشکار می شود. بلکه قائم و مهدی نخستینی که وارث علم و سلاح و پرچم و وصیّت پیامبر(صلّی الله علیه و آله) می باشد و با وی میان رکن و مقام بیعت می شود، تنها خود امام زمان(علیه السّلام) است.

احمد اسماعیل خود را طالع از مشرق و قیامگر مشرقی می داند، و پُر روشن است که این دو واژه از ویژگیهای هاشمی چینی یا شعیب ابن صالح تمیمی خراسانی می باشند و هیچ پیوندی با احمد اسماعیل بصری ندارند. خراسان کجا و بصره کجا!

بنا بر پژوهش نویسنده در روایات اسلامی، در سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) دو یمانی در یمن برمی شورند که نخستین آنان منصور قحطانی پادشاه ستمگر یمن می باشد که پس از ویران کردن کشورش، سپاهش را برای پاسداری از اسرائیل به فلسطین می آورد و آنان را کنار نیروهای رومی جای گرفته در رمله پیاده می کند، و با نیروهای قیسی، بربر و سیاه افریقایی می جنگد و مردم را چون کشتار دوران جاهلیّت می کشد و سفیانی بر وی می شورد و پس از شکست، به یمن می گریزد، و دومین یمانی جوانی یمنی از نسل زید ابن علیّ ابن الحسین(علیهما السّلام) است که از وی با عنوان منصور یاد می شود و پرچمش هدایتگرترین پرچمها سوی حقیقت می باشد و در ماه رجب سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) در یمن برمی شورد و پس از کشتن منصور قحطانی، به مدینه می رود و به امام می پیوندد و از یاوران وی می شود، و سرانجام به عراق و شام می آید. یمن کجا و بصره کجا! شگفت آن است که برخی هواداران احمد بصری در دروغی آشکار مدّعی شده اند که یمن یکی از نامهای بصره است! تو گویی که می خواهند کودکان را با چنین سخنان بیهوده ای بفریبند.

گفتنی است، احمد اسماعیل بصری خود را از یاران امام مهدی(علیه السّلام) می داند، در حالی که بنا بر برخی روایات اسلامی، امام مهدی(علیه السّلام) از بصره یاوری ندارد. نیز در هیچ روایتی نیامده است که در سال ظهور امام مهدی(علیه السلام) یا پیش از آن قیامگر بر حقِّ با نام و نشانی از عراق، به ویژه بصره، قیام می کند. قیامگران بر حقّ شناخته شده همگی از دیگر سرزمینها می باشند.

نیز شایان یادآوری است، در برخی روایات اسلامی آمده است که دجّالی در کنارۀ دجلۀ بصره شورش خود را می آغازد و برخی نویسندگان هم روزگار ما پنداشته اند که وی همان احمد اسماعیل بصری است، در حالی که نویسنده باور دارد که دجّال یادشده یکی از دجّالهای سه گانه در آخرالزّمان و چهره ای جهانی و شناخته شده است و احمد بصری چنین جایگاهی ندارد.

با توجّه به جا به جایی پولهای انبوه میان افراد حلقه های نخستین هواداران احمد اسماعیل بصری و تبلیغات گسترده در بارۀ دعوت مردم سوی این رهبر گمراه و هواداری کسانی چون «عبدالله هاشم»، فیلمساز مسلمان مصری ساکن امریکا و یکی از سازندگان مستند ۵۲ بخشی ظهور (The Arrivals) از این شخص، بودن دستان قدرتمند خارجی عرب و غربی در پشت این جریان باطل و انحرافی میان شیعیان دور از ذهن نیست.

در اینجا با خواست خدای متعالی، برای افراد فریب خوردۀ هوادار احمد اسماعیل بصری که در جبهۀ باطل می کوشند و نیز برای گروه خوانندگان مقالات تلگرامی خودم که بیشترشان حقجو می باشند، پیشبینی می کنم که گروه شیطانی احمد اسماعیل بصری خیلی زود در سال 1438 هـ.ق نابود و رسوا می شوند. زیرا هنگامی که جنگها و آشوبها سخت می شوند، مدّعیان دروغین و هوادارانشان چون خوشگذران اند و تاب مقاومت در برابر سختیها را ندارند، کنارزده و فراموش می شوند، و تنها شخصیّتهای واقعی زمان ظهور دوام می آورند، چه حق باشند مانند منصور حسینی یمانی و شعیب تمیمی خراسانی، و چه باطل باشند مانند اصهب مروانی و عثمان سفیانی.

نویسنده در پژوهشی که در نوشتارها و دیدگاههای احمد اسماعیل بصری و گروه هواداران و مبلّغینش داشته و نیز در بحثهای اینترنتی ای که با برخی آنان کرده، به چند نکته دست یافته است:

1. عدم تعادل روحی و روانی احمد اسماعیل بصری و نداشتن دانش فراوان حوزوی.

2. هوادران احمد اسماعیل، جز اندکی افراد مرموز و فریبکار، بیشترشان انسانهایی ساده و سطحی نگر و فریب خورده اند که دانش و دانسته های اندکی دارند.

3. در سخنان مبلّغین احمد اسماعیل بصری تضاد وتناقض بسیاری دیده می شود، و برای گیج کردن مخاطبان و آشفته کردن ذهنشان، انبوهی از روایات را به صورت درهم و برهم و گاه دگرگون کرده با ترجمه های غلط و متنهای نادرست ارائه می کنند.

4. برآیند سخنان مبلّغین احمد اسماعیل بصری در حقیقت آن است که احمد اسماعیل بصری همان امام دوازدهم قائم(علیه السّلام) است، امّا به گونه ای مزوّرانه این نکته را از دیگران پنهان می کنند.

5. احمد اسماعیل بصری و هواداران و مبلّغینش چون بر درستی بافته های ذهنی خودشان دلایل درست و استواری ندارند، از خواب و استخاره نیز کمک می گیرند.

در پایان این گفتار از هواداران احمد اسماعیل بصری می خواهیم که از لجاجت و خیره سری دست بکشند و به راه راست بازگردند، و به خوانندگان گرامی و پیروان امام مهدی(علیه السّلام) یادآور می شویم، هشیار باشید و فریب نیرنگهای شیاطین و دشمنان دین را نخورید، و وقت ارزشمند خود را که پدیدآورندۀ عمر گرانبهایتان است، برای خواندن و اندیشیدن در گفتارهای بیهوده و آمیخته با راست و دروغ مدّعیان دروغین از دست ندهید و به بحث و نقد آنان و سخنانشان نپردازید؛ زیرا گفته اند: بی گمان، باطل (نادرست) با یادنکردنش، از میان می رود.

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۰۰:۱۸
خادم گمنام

بالا رفتن آمار طلاق در آخرالزمان

يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۵۷ ق.ظ

 افزایش شمار جداشدن همسران از نشانه های نزدیک شدن زمان قیام امام مهدی(علیه السّلام) است.

عبدالله پسر عبّاس گفت که با رسول خدا(صلّى الله علیه و آله و سلّم) حج گزاردیم، حجّ وداع(1). پس، کوبۀ در کعبه را گرفت و رویش را سوی ما کرد و فرمود: آیا شما را از پیش درآمدهای «ساعت» آگاه نکنم؟ و در آن روز، سلمان از همۀ مردم به او نزدیکتر بود، گفت: بله ای فرستادۀ خدا. فرمود:

... هنگام آن پیش درآمدها، جداشدن همسران فراوان می شود...(2).

بدان که بی گمان، مراد از «ساعت» در برخی آیات قرآنی و بسیاری از روایات اسلامی، همان زمان قیام قائم(علیه السّلام) می باشد.

امروزه می بینید، چنان که پیامبر(صلّی الله علیه و آله) خبر داده است، بی گمان، ناخوشی طلاق میان مردم، به ویژه مسلمانان، افزایش یافته است، و از خدای متعالی می خواهیم که در قیام امام مهدی(علیه السّلام) و پیونددادن دلهای مردمان و بهسازی کارهای جهان شتاب ورزد.

در اینجا سزاوار است روایتی را یادآور شویم که به ناپسندبودن طلاق نزد خدای متعالی اشاره می کند، و گمانی نیست در اینکه خداوند دوست ندارد مرد همسرش را رها کند، مگر هنگامی که همسر سرکش یا خیانتکار باشد.

ابو خَدِیجَه روایت کرده است که ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) فرمود:

بی گمان، خدای عزیز و جلیل خانه ای را که در آن جشن همسرشدن باشد،

دوست می دارد، و از خانه ای که در آن جداشدن همسران است، ناخوشایند می باشد،

و نزد خداوند چیزی ناخوشایندتر از جداشدن همسران نیست(3).

------------------------------------------------------

1. حجّ وداع واپسین حجّی است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله) آن را گزارد.

2. تفسیر القمّیّ، ج 2، ص 81-279، سورۀ محمّد-صلّی الله علیه و آله- (ترجمۀ نویسنده).

3. فروع الکافی، ج 6، ص 58، کتاب طلاق، ب 1، ح 3 (ترجمۀ نویسنده).

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۵۷
خادم گمنام

پیامدهای نزدیکی بهرام و کیوان در آخرالزّمان

يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ب.ظ

دو ستارۀ بهرام (مرّیخ) و کیوان (زحل) هر دو سال یک بار به هم نزدیک می شوند، و گاهی این نزدیکی دقیق می باشد، و نزد منجّمان کهن، نزدیکی دقیق آن است که دو ستاره، در یک برج، با یک درجه و دقیقه گرد آیند، و بنا بر سخن دانشمندان نجوم نوین، نزدیکی دقیق آن است که دوری میان دو ستاره، در دیدگاه بینندۀ زمینی، کمتر از پنج درجۀ نجومی باشد.

بنا بر آنچه امام علی‏(علیه السّلام) از آن خبر داده است و آنچه در دیگر احادیث اسلامی یافت می شود، بی گمان، پس از واپسین نزدیکیِ دقیقی که میان بهرام و کیوان پیش از ظهور امام مهدی‏(علیه السّلام) روی می دهد، تکانها و زمین لرزه ها بسیار و پیاپی می شوند، و سپاه هاشمی چینی با فرماندهی شعیب تمیمی خراسانی، با پرچمهایی سیاه و کوچک، از سمرقند سوی عراق می آیند و بخشهای راهبردیش، مانند بصره، بغداد و سرزمین بابل، بویژه شهر کوفه، را می گیرند، و سپاهیان سفیانی و دیگر دشمنان امام مهدی‏(علیه السّلام) را نابود می کنند، و زمینۀ زمامداری آن بزرگوار در این سرزمین و دیگر جاها را فراهم می سازند.

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان رویدادهای آخرالزّمان، فرمود:

... آگاه باشید، برای شما، پس از زمانی، چیز نو و شگفتی خواهد بود که با آن، برخی گفتارهای

من را خواهید دانست، و برای شما برهانهای گوناگون و  درستی آنها، هنگام درخشیدن

بهرام و کیوان با نزدیکیِ دقیق، آشکار خواهد شد. در این هنگام، تکانها و لرزشها

پیاپی روی خواهند داد، و از کنارۀ جیحون سوی بیابان بابل پرچمهایی روی می آورند...(1).

جَیحُون یا آمُو دَرْیا پرآبترین رود آسیای میانه است که از کوههای هندوکُش و کوههای پامِیر سرچشمه می گیرد، و بخشی از مرزهای طبیعی افقانستان و تاجیکستان را پدید می آورد، و پس از آنکه از افقانستان بیرون می آید، از مشرق ترکمنستان می گذرد، و بخشی از مرزهای‌ طبیعی این کشور و ازبکستان‌ را پدید می آورد،‌ و سپس‌ به ازبکستان‌ می رود و در دریاچۀ آرال می ریزد(2).

مراد از «کنارۀ جیحون»، همان سرزمینهای جای گرفته در شمال رود جیحون اند که به آنها «فرارود» گفته می شود، و بیشتر خراسان را در بر می گیرند، و شهر سمرقند، جایگاه قیام هاشمی چینی و شعیب تمیمی خراسانی، در آن است.

یکی از دانشمندان نجوم ایران زمین، در بارۀ سخن امام علی(علیه السّلام) و رویداد نجومی یادشده، چنین می گوید:

«این سخن کوتاه امام علی(علیهالسّلام) نشانۀ چیرگی گستردۀ آن بزرگوار بر دانش نجوم -مانند دیگر دانشها- می باشد و دنیایی از اسرار در آن نهفته است. بر پایۀ احکام نجومی، مقارنۀ مرّیخ و زحل، بیشتر بر وقوع حوادث آسمانی و زمینی، مانند توفانها و زلزله ها، دلالت دارد. همچنین از تزلزل آرای مردم، پیمان شکنی، دروغ، خیانت و زیادشدن گناه خبر می دهد. نشانۀ اتّحاد دشمنان و اختلاف دوستان نیز هست، که آن خالی از خیانت، و این دور از خونریزی نخواهد بود. سرانجام، از ظاهرشدن آتش در جهان، به صورت عمودهای آتشین از آسمان و برخاستن آتش از روی زمین، حکایت می کند».

نُوسْتْرْاَدَمُوس، پیشگو و ستاره شناس مشهور فرانسوی، نیز با بهره گیری از روایات اسلامی و دانش نجوم، نزدیکی کیوان و بهرام و در پیِ آن شعله ورشدن ستاره ای دنباله دار را نشانۀ بروز دگرگونیهای آب و هوایی نابهنجار و پدید‏اری جنگها و یورشها می داند:

سالی که کیوان و بهرام به یک اندازه آتشین اند،

هوا بسیار خشک، شهاب سنگی دراز

بر اثر آتش سوزی رازآلود یک جایگاه بزرگِ شعله ور از گرمای سوزنده

بارانی کم، بادی گرم، جنگها و یورشها(3).

مراد نوسترادموس از «شهاب سنگی دراز»، همان بزرگ ستارۀ دنباله داری است که «گیسوی شیطان» نامیده می شود، و در ماه صفر سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) از سوی مشرق در آسمان پدیدار می شود، و چند ماه در کرانه ها می گردد تا آنکه میان خورشید و زمین جای می گیرد، و در ماه رمضان همان سال به زمین نزدیک می شود و گرد آن می چرخد و اندک اندک درون هوای فشردۀ پیرامونش می رود و می سوزد و شعله ور می شود و سه یا هفت شبِ پیاپی برای زمینیان نورافشانی می کند، و سختیها و ناخوشیهایی برای مردم پدید می آورد.

چنین می نماید که مراد از نزدیکی دقیق میان بهرام و کیوان در سخن امام علی(علیه السلام) و شعرهای نوسترادموس همان نزدیکی ای باشد که میان دو ستارۀ یادشده در 3 شریور 1395، 21 ذی قعدۀ 1437 برابر 24 اوت 2016 با جدایی زاویه ای 4 درجه و 21 دقیقه در برج قوس روی خواهد داد.

--------------------------------------------------------

1. مشارق أنوار الیقین، ص 266، خطبۀ تَطَنْجِیه (ترجمۀ نویسنده).

2. بهره گرفته شده از: برخی منابع.

3. نوشتارهای نوسترادموس به زبان فرانسوی و برگردان آن به زبان انگلیسی، سانتوری 4، رباعی 67 (ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر).

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۴
خادم گمنام

بحرین در آخرالزّمان(ویرایش شده)

شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۹ ب.ظ

جغرافیای بحرین

بحرین کشوری جزیره ای در جنوب خلیج فارس می باشد که میان قطر در شرق و جنوب و عربستان سعودی در غرب جای دارد، و بخشی از ایران بوده است، ولی در سال 1350 هـ.ش برابر 1971 م از آن جدا و خودمختار شد(1).

درگیری میان فرمانروا و مردم در بحرین

امام علی پسر ابو طالب(علیهما السّلام)، در بیان نشانه های قیام قائم(علیه السّلام)، فرمود:

... مردم به بدترین حال برمی گردند. پس، هنگام آن رویداد، دولتهای شیطانها می گردند، و بر ناتوانترین بیچارگان یورش برده می شود ... پس، هر گاه چنان شود، آشوبهایی بر آنان روی می آورند که توانایی ای برایشان در برابر آنها نیست. بهوش که بی گمان، نخستین آنها هَجَری کوتاه قد، و واپسین آنها سفیانی شامی(2) است ... بهوش ای وای بر زیندگان بحرین از نبردهایی که پی در پی از هر سو و جایی بر آن جا خواهند بود. پس، بزرگانش بازداشت می شوند، و کودکانش در بند می افتند، و بی گمان، من در آن جا هفت نبرد بزرگ را می شناسم: پس، نخستین نبرد در آن جا در جزیرۀ کنار افتاده از آن در شاخ شمالی اش خواهد بود که سَماهِیج نامیده می شود ... سپس [میان](3) دو خلیج کوچک(4) خواهد بود، و آن هفتمین است، ناخوشیِ فراگیر بزرگ، و نشانۀ آن رویداد [این است که](5) کشته شود در آن نبرد یکی از بزرگان عربها در خانه اش که نزدیک دریاست، و سرش با فرمان فرمانروای آن جا جدا می گردد. پس عربها (مردم بحرین) بر وی یورش می برند، و مردان کشته و داراییها تاراج می شوند. پس، در پیِ آن، عجمها (پارسیان) بر عربها (زمامدار بحرین و هوادارانش) می شورند و آنان را تا سرزمینهای خط دنبال می کنند(6)

بی گمان، امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) در این روایت اشاره کرده است به آن که پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، آشوب در میان مسلمانان با دست مردی هَجَری و کوتاه قد آغازیده می شود و با دست سفیانی شامی پایان داده می شود، و از روی دادن برخی آشوبها و درگیریهای پیاپی در شرق سرزمینهای شبه جزیرۀ عربی خبر داده است، و نخستین آنها در بخش سماهیج خواهد بود، و واپسین و بزرگترین آنها درگیریهای سختی اند که در بیشتر کشور بحرین، به ویژه مَنامَه تا دِراز، میان فرمانروا و مردمان شیعه ای که بیشترین زیندگان این کشورند، روی خواهند داد، و به پشتیبانی رهبر انقلاب ایران از مردم بحرینی و یورش سپاهش بر بحرین و بخش قطیف از کناره های عربستان سعودی کشیده می شود، و چنان که می دانید، پس از آغاز زبانه کشیدن شورشهای مردمی عربی از تونس در جمعه 10 محرّم 1432 برابر 17 دسامبر 2010، مردم شیعۀ بحرینی جنبش خود بر زمامداری آل خلیفه را در دوشنبه 10 ربیع اوّل 1432 برابر 14 فوریه 2011 آغازیده اند، و این جنبش چنان که بود، پایدار می باشد و زبانه کشیدنش روز به روز افزایش می یابد، و بی گمان، فرمانروای بحرین تلاش کرد تا ناسازگاران با خود را سرکوب کند و در این کار زشت از دولت عربستان سعودی و دیگر دولتها کمک گرفت، و مردم ستمدیدۀ بحرین در این بازۀ زمانی دشواریهای توانفرسا و زیانهای بسیاری، مانند کشته، زخمی، دستگیر، زندانی شدن و ویرانی مسجدهایشان، از زمامداری ستمگر دیده اند.

با نگاه به آن که هَجَر در روزگاران کهن نام شهر احسای کنونی بود، «هَجَری» مردی از احساء می باشد. بنا بر این، دور نیست که مراد از «هَجَری کوتاه قد» همان حَمَد پسر عیسی آل خلیفه فرمانروای کنونی و کوتاه قد در کشور بحرین باشد، و «بی گمان، در تاریخ آل خلیفه و آل صباح یاد شده است که هر دو از قبیله های عَتُوب اند که از عربهای بیابانی زینده در بیابان نجد بودند، و عتوبیان برای بی بارانی و گرسنگی سوی احسا کوچیدند و از آن جا به قطر آمدند و اندک اندک بر بحرین و کویت چیره شدند(7)».

گمان می کنم که مقصود از سخن وی: «این که کشته شود در آن، یکی از بزرگان عربها در خانه اش که نزدیک دریاست»، همان شیخ عیسی قاسم درازی بحرانی، امام جماعت و خطیب جمعۀ مسجد امام صادق(علیه السّلام) در دراز و رهبر شیعیان بحرین باشد، و چنان که می دانید، این مرد از زیندگان بخش دراز در شمال غربی جزیرۀ بحرین است، و خانه اش نزدیک دریا جای دارد، و پدرش ماهیگیر بود، و بنا بر این، مراد از زمامدار در این حدیث، همان پادشاه کنونی بحرین حَمَد پسر عیسی آل خلیفه باشد که پیش از این به وی اشاره کرده ایم.

بنا بر آن چه هویداست، بی گمان، فرمانروایان کشور عربستان سعودی، برای کینه ورزی در بارۀ شیعیان، به ویژه ایرانیان، به فرمانروایان کشور بحرین دستور کشتن شیخ عیسی قاسم را می دهند و آنان را بر این کار دلیر می کنند، و پادشاه بحرین و دولتمردان وی، پس از یورش ایرانیان بر کشورشان، از پل ملک فَهْد(8) سوی سرزمینهای خط در کناره های عربستان سعودی می گریزند، و خداوند داناتر است.
چنین می نماید که «میان دو خلیج کوچک» همان بیشتر جزیرۀ بحرین باشد که میان دو پیشروی کوچک آب دریا در خشکی جای دارد، و در شمال از منامه -پایتخت- بر خلیج کوچک شرقی تا خود دراز -زادگاه و زیستگاه شیخ عیسی قاسم- بر خلیج کوچک غربی کشیده می شود.

بدان که «عَجَم» نامی است برای همۀ مردمان ناعرب، ولی چه بسیار عجم به کار می رود و با چیزی که همراه سخن است، دانسته می شود که مقصود از آن همان پارسیان یا ایرانیان اند، چنان که در این حدیث آمده است.(9)

بَحْرَیْن نامی برای سرزمینی گسترده در شرق شبه جزیرۀ عربی بود، و از بَصْرَه در شمال تا عُمان در جنوب بر درازای کناره های خلیج فارس کشیده می شد، و کُوَیْت، قَطِیف، قَطَر، اَحْسا (هَجَر)، اِمارات و بخشهایی از بصره و عمان، افزون بر جزیره های اَوال، را در بر می گرفت. سپس این نام بر جزیره های اَوال گذاشته شد که از شرق رو به روی بخشی از این کناره هاست، و آن، کشور کنونی بحرین می باشد.

در شمال شرقی کشور بحرین جزیره ای یافت می شود که سَماهِیج نامیده می شده است، و اکنون به آن جزیرۀ مُحْرَق یا استان محرق گفته می شود، و سماهیج در روزگار ما نام یکی از آبادیهای این جزیره است، و از برجسته ترین پایگاههای شورش مردمی در بحرین به شمار می آید.

خَط همان بخش قَطِیف در کناره های کشور عربستان سعودی است که از صَفْوی در شمال تا خود ظَهْران در جنوب کشیده می شود، و در روزگاران کهن بخشی از سرزمینهای بحرین بوده است.(10)

 

ویران شدن خط و هجر و جزیرۀ اَوال

امام علی پسر ابو طالب(علیهما السّلام)، در بیان نشانه های ظهور قائم(علیه السّلام)، فرمود:

... مردم سوی کفر بازمی گردند. پس، هنگام آن رویداد، خداوند ویران کردن شهرها و سرزمینها را می آغازد ... خَط از کشتن و تاراج کردن ویران می شود ... و هَجَر با بادها و شن ویران می شود، و جزیرۀ اَوال از سوی بحرین ویران می شود...(11).

نیز امام علی پسر ابو طالب(علیهما السّلام)، در بیان نشانه های قیام قائم(علیه السّلام)، فرمود:

... بهوش ای وای بر زیندگان خط از نبردهای گوناگونی که برخی از آنها در پی دیگری اند ... بهوش ای وای بر هَجَر از آن چه در آن جا فرود می آید از نزدیک دیوارش...(13).

خَط همان بخش قطیف از صفوی تا خود ظهران می باشد، و هَجَر نامی کهن برای شهر احسای کنونی، و مرکز سرزمین بحرین بود که از بصره تا عمان کشیده شده است، و جزیرۀ اوال همان مجموعه جزایری می باشد که اکنون کشور بحرین نامیده می شود(14).

---------------------------------------------------------

1. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
2. در همۀ نسخه های چاپی إلزام الناصب نزد ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در این جا «و الشامیّ» یافت می شود که به «الشامیّ» اصلاح و ترجمه گردید.
3. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
4. در همۀ نسخه های چاپی إلزام الناصب نزد ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در این جا «الحورتین» یافت می شود که به «الخورین» اصلاح و ترجمه گردید.
5. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
6. إلزام الناصب، ج 2، ص 7-155، خطبۀ بیان 1 (ترجمۀ نویسنده).
7. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
8. پل ملک فَهْد پلی بر روی دریاست که میان کشور عربستان سعودی و کشور بحرین پیوند می دهد، و درازایش نزدیک به 25 کیلومتر و پهنایش به 23.2 متر می رسد، و پل در نوامبر 1986 به گونه ای رسمی بازگشایی شد (الموسوعة الحرّة «ویکیبیدیا»، درگاه «جسر الملک فهد»، با دگرگونی ای اندک، ترجمۀ نویسنده).
9. سخن نویسنده.
10. بهره گرفته شده از: منابع گوناگون.
11. إلزام الناصب، ج 2، ص 3-172، خطبۀ بیان 2 (ترجمۀ نویسنده).
12. در همۀ نسخه های چاپی إلزام الناصب نزد ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در این جا «و ما» یافت می شود که به «ممّا» اصلاح و ترجمه گردید.
13. إلزام الناصب، ج 2، ص 157، خطبۀ بیان 1 (ترجمۀ نویسنده).
14. بهره گرفته شده از: برخی منابع.


سیّد سلیمان مدنی تنکابنی-ایران- قم

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۹
خادم گمنام

یورش ملخها بر سرزمینها در آخرالزّمان

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۵ ب.ظ

از نشانه های نزدیک شدن زمان قیام امام مهدی(علیه السّلام) پخش شدن ملخها، به ویژه ملخ سرخ، در برخی سرزمینهای اسلامی، مانند مصر، یمن، حجاز و شام، و یورش بردنِ بهنگام و نابهنگامِ آن بر کشتزارها می باشد که مایۀ نابودکردن داده های کشاورزی و نایابی فراورده های خوراکی و روی دادن گرسنگی فراگیر است.
بنا بر آنچه در قرآن کریم آمده است، ملخ از رنجهایی بود که بر فرعون و گروهش فرو فرستاده شدند. خدای متعالی فرمود:

«و بی گمان، فرعونیان را گرفتار خشکسالیها و کاستنِ میوه ها کردیم تا شاید آنان یادآور شوند ...
پس بر ایشان توفان و ملخها و کنِه ها و قورباغه ها و خون را فرستادیم، نشانه هایی جداگانه؛
پس خود را بزرگ شمردند، در حالی که گروهی بَزِهْکار بودند»(1).

از اَعْلَم اَزْدِی نقل شده است که امیر مؤمنان -علی-(علیه السّلام) فرمود:

پیشِ رویِ قائم مرگی سرخ و مرگی سپید و ملخی بهنگام و ملخی نابهنگام که مانند
 خون سرخ است، خواهند بود. مرگ سرخ با شمشیر، و مرگ سپید با طاعون است(2).

شایان یادآوری است، ملخ از بدترین زیان رسانها برای کشتزارها می باشد، و ملخ بیابانی سرخ از بدترین گونه های ملخهاست که در شرق افریقا یافت می شود، و بی گمان، در این سالهای واپسین، یورش این گونه از ملخ، بر کشتزارهای سرزمینهای جای گرفته در شرق افریقا و در شبه جزیرۀ عربی، دیده شده است.
مَعاذ پسر جَبَل گفته است:

از یمن بیرون بروید پیش از پاره شدن رشته -مرادش راه است-، و پیش از آنکه برای
 شما توشه ای مگر ملخ نباشد، و پیش از آنکه آتشی شما را سوی شام براند(3).

چنین می نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه معاذ صحابی پسر جبل آن را به وی نسبت نداده است.
این روایت به روی دادن سه رویداد بزرگ در یمن در آخرالزّمان اشاره می کند: بسته شدن راههای پیوند دهنده میان یمن و دیگر کشورها با روی دادن جنگ و ناآسودگی، نایابی خوراک و پدیدارشدن گرسنگی با یورش ملخها بر کشتزارهای یمن، و کوچانده شدنِ یمنیها سوی شام در پیِ ترکیدن برخی آتش فشانهای یافت شده در یمن و شعله ورشدن آتشهایی بزرگ از آنها سوی آسمان و روان شدن گدازه های بیرون آینده از دهانه ها و شکافهای آن آتش فشانها چون رودی از آتش بر زمین، و گمانی نیست در اینکه کمی پیش از آغاز این جوششهای آتش فشانی یا هنگام روی دادن آنها، صداهایی مانند غرش ابر و لرزشهایی بزرگ پدید می آیند که سرزمین یمن را سخت می لرزانند و زیندگانش را می ترسانند.
از حُذَیْفَه پسر یَمان نقل شده است که پیامبر(صلّی الله علیه و سلّم) فرمود:

... ویرانی یمن از ملخ است...(4).

از وَهْب پسر مُنَبِّه نقل شده است که گفت:

... ویرانی یمن از سوی ملخ و پادشاه است...(5).

چنین می نماید که این روایت از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه وهب صنعانی تابعی پسر منبّه که نژادش هَراتی است، آن را به وی نسبت نداده است.
قَتادَه از سعید پسر مُسَیِّب نقل کرده است که امیر مؤمنان در بارۀ سخن او (خدای) متعالی: «هیچ آبادی ای نیست، مگر آنکه ما پیش از روز قیامت نابودگر یا رنج دهندۀ آن می باشیم»(6)، پرسیده شد؟ فرمود:

ویران می شود ... یمن از ملخ و پادشاه...(7).

بدان که بی گمان، مراد از «روز قیامت» در برخی آیات قرآنی و بسیاری از روایات اسلامی، همان روز قیام قائم(علیه السّلام) می باشد.
چنین می نماید که مقصود از «پادشاه» در دو حدیث یادشده، همان منصور قحطانی ای باشد که پیش از قیام منصور حسینی یمانی، در یمن با ستم فرمانروایی می کند، و میان وی و یمنیها درگیری روی می دهد، و بنا بر آنچه هویداست، بی گمان، منصور قحطانی همان عبدربّه منصور هادی رئیس جمهوری کنونی یمن می باشد.
در کتاب ابو حُذَیْفَه از مُقاتِل نقل شده است که وی گفت: پس از مرگ ضَحّاک، در کتابهای نگه داری شده نزدش، در بارۀ سخن خدای عزیز و جلیل: «و هیچ آبادی ای نیست، مگر آنکه ما پیش از روز قیامت نابودگر یا رنج دهندۀ آن می باشیم، رنجی سخت، و آن، در کتاب (لوح محفوظ) نوشته شده بود»(8)، خوانده ام:

... ویرانی یمن از ملخها و حَبَشِیان است...(9).

مراد از «حَبَشِیان»، همان گروههای سیاه پوستِ زینده در سرزمینهای حبشه اند که اکنون کشورهای إِتْیوپی، اِرِیتْرِه، سُومالِی و جِیبُوتِی را در بر می گیرد.
پوشیده نیست که خاستگاه این ملخهایی که بر یمن یورش می برند، افریقاست، و آنها از دریای سرخ می گذرند و به این سرزمین یا سرزمینهای حجاز و شام می آیند.
----------------------------------------------------
1. قرآن کریم، سورۀ اعراف، آیۀ 33-130 (ترجمۀ نویسنده).
2. الغیبة، نعمانی، ص 286، ب 14، ح 61 (ترجمۀ نویسنده).
3. الفتن، ص 427، جزء 9، ذیل ح 1359 (ترجمۀ نویسنده).
4. التذکرة، ص 50-1349، باب خراب الأرض و البلاد قبل الشام (ترجمۀ نویسنده).
5. السنن الواردة فی الفتن، ص 12-211، جزء 4، ب 76، ح 456 (ترجمۀ نویسنده).
6. قرآن کریم، سورۀ اسراء، آیۀ 58 (ترجمۀ نویسنده).
7. مناقب آل أبی‏ طالب، ج 2، ص 312 (ترجمۀ نویسنده).
8. قرآن کریم، سورۀ اسراء، آیۀ 58 (ترجمۀ نویسنده).
9. البدء و التاریخ، جزء 4، ص 3-102، ف 13 (ترجمۀ نویسنده). 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۵
خادم گمنام

بارش بارانهای سیل آسا و سرکشی آبها در آخرالزّمان

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۲۳ ب.ظ

 بارش بارانهای سیل آسا و سرکشی آبها در آخرالزّمان
بارش بارانهای سیل آسای پی در پی در زمانی کوتاه و سرکشی آبها و فرورفتن بسیاری از سرزمینها در آب از نشانه های نزدیک شدن زمان قیام امام مهدی(علیه السّلام) می باشد.
بی گمان، بارانهایی که در سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) در بازۀ چهل روز می بارند و مایۀ چیره شدن آب بر زمین و سست شدن و رانش آن و ویرانی سرزمینها و نابودی روییدنیها و تباهی میوه ها و کم شدن خوراکیها می شوند، توفان نوح(علیه السّلام) را به یاد انسان می آورند.
داستان توفان نوح میان مسلمانان، یهودیان و مسیحیان شناخته شده و در قرآن کریم و تورات یاد شده است، و بنا بر آنچه از نوشتار این دو کتاب و جز آن دو هویدا می شود، این توفان فراگیر و جهانی و مرکزش سرزمینهای جزیره و عراق بوده است که میان دو رود دجله و فرات جای گرفته اند. و بی گمان، خداوند دعای نوح(علیه السّلام) بر زیان قومش را که سرکشی و بت پرستی می کردند، پاسخ داد، و به نوح فرمان داد که کشتی ای بزرگ بسازد، و هنگامی که ساختن کشتی پایان یافت، خداوند رنجش را بر آن گروه ستمکار فرود آورد، به گونه ای که در بازۀ چهل روز و شب، از آسمان بارانهایی سیل آسا فرستاده و از زمین چشمه های بسیاری جوشیده شدند؛ پس، از گردآمدن آب آن بارانها و چشمه ها توفانی بزرگ پدید آمد که کافران را نابود کرد، و مؤمنانی که با نوح سوار کشتی شده بودند، از آن رهایی یافتند(1).

از اَنَس پسر مالِک نقل شده است که رسول خدا(صلّى الله علیه و سلّم) فرمود:

ساعت (زمان قیام قائم) بر پا نمی شود، مگر آنکه مردمان
بارانی فراگیر باریده شوند و زمین چیزی نرویاند(2).

از اَنَس پسر مالِک شنیده شده است که می گفت:

از [نشانۀ](3) نزدیک شدن ساعت (زمان قیام قائم) پدیدارشدن کانها،
بسیاری باران و کمی روییدنی است...(4).

چنین می نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه انس صحابی پسر مالک آن را به وی نسبت نداده است.
بدان که بی گمان، مراد از «ساعت» در برخی آیات قرآنی و بسیاری از روایات اسلامی، همان زمان قیام قائم(علیه السّلام) می باشد.

از ابو هُرَیْرَه روایت شده است که رسول خدا(صلّى الله علیه و سلّم) فرمود:

خشکسالی آن نیست که باران نباریده شود، بلکه خشکسالی آن است که باریده و باریده شوید و زمین چیزی نرویاند(5).

از ابو بَصِیر نقل شده است که ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) فرمود:

بی گمان، پیشاپیش قائم(علیه السّلام) سالی پُرآب و باران خواهد بود که در آن،
میوه ها و خرما روی درخت تباه می شوند. پس، در آن گمان مبرید(6).


ماهها و روزهای بارش بارانهای سیل آسا
ا
ز شَعْبِی نقل شده است که پسر کوّاء به علی(علیه السّلام) گفت:

ای امیر مؤمنان، آیا سخنت: «شگفتا سراسر شگفتی میان جمادی و رجب» را دیدی؟! فرمود او (علیه
السّلام): وای بر تو ای یک چشم، آن، گردآوردن پراکنده ها و زنده کردن مردگان و دروکردن روییدنیها
و سختیها و کارهای بزرگی اند که نابودگر و نیست کننده می باشند، من و تو در آنجا نیستیم(7).
عبدالکریم خَثْعَمِی نقل کرده و گفته است: به ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) گفتم:
قائم(علیه السّلام) چه اندازه پادشاهی می کند؟ فرمود: هفت سال در حالی که برای وی روزها
دراز می شوند، به گونه ای که یک سال از سالهایش اندازۀ ده سال از سالهای شما خواهد بود؛
پس سالهای پادشاهی اش هفتاد سال از سالهای شما می باشد. و هر گاه قیامش نزدیک شود،
مردمان در جمادی آخر و ده روز از رجب بارانی باریده می شوند که آفریدگان همانندش را ندیده اند؛
پس با آن گوشت مؤمنان و تنهای آنان را در گورهایشان می رویاند، و گویا من می نگرم به
آنان در حالی که از سوی جُهَیْنَه روی می آورند و موهایشان را از خاک پاک می کنند(8).

مراد از «جُهَیْنَه» در این حدیث همان سرزمین جهینه از سرزمینهای حجاز است که در غرب مدینه تا کنارۀ دریای سرخ جای دارد(9).
امام مهدی(علیه السّلام) در نامه ای که در روزگار پنهان شدنش، برای دانشمند شیعه شیخ مفید(رحمه الله) فرستاده است، فرمود:

... بی گمان، ما نگاهداری را شما را نادیده نمی گیریم، و یادآوری شما را فراموش نمی کنیم،
و اگر آن ‏نمی بود، بی گمان، سختی بر شما فرود می ‏آمد، و دشمنان، شما را ریشه کن
می کردند ... به پنهان ورزی چنگ زنید از زبانه کشیدن آتش روزگار نادانی عربها که گروههایی
اَمَوی آن را برمی افروزند، و با آن، گروهی راه یافته را می ترسانند ... هر گاه جمادی اوّل از
این سالِ شما (سال ظهور) فرا برسد، از آنچه در آن روی می دهد، پند بگیرید، و برای آنچه در
پی اش خواهد بود، از خواب فراموشیِ خود بیدار شوید. به زودی برای شما از آسمان نشانه ای
روشن پدیدار می شود، و همانندِ آن در زمین خواهد بود، و در سرزمین مشرق چیزی ناشادمانگر
و آشفته کننده روی می دهد، و پس از آن، گروههایی بیرون رونده از اسلام بر عراق چیره
خواهند شد که با کارهای بدشان روزیها بر مسلمانان تنگ می شوند. سپس در پیِ آن، اندوه
از میان می رود با نابودی سرکشی از بدان که با مرگش پرهیزکارانِ خوب شادمان می شوند...(10).

شایان یادآوری است که بی گمان، امام مهدی(علیه السّلام) در این نامۀ ارزشمند به رویدادهای بزرگِ پیاپی ای اشاره می کند که در سال ظهورش در جهان، به ویژه سرزمینهای اسلامی، روی می دهند، و مراد از «گروههایی اَمَوی»، همان بنی مروان و بنی سفیان و دنباله های آنان مانند گروه داعش اند، مقصود از «گروهی هدایت شده»، همان شیعیان امام علی(علیه السّلام) می باشند، و نمی دانیم چه رویدادی در ماه جمادی اوّل روی می دهد که مایۀ پندگرفتن می شود، و سخن وی: «و برای آنچه در پی اش خواهد بود، از خواب فراموشیِ خود بیدار شوید» به بارش بارانهای سیل آسای پیاپی در جمادی آخر و ده روز از رجب اشاره دارد، و آنها همان بارانهای شگفتی اند که آفریدگان مانندشان را ندیده اند، و نیز به سه صدایی که در ماه رجب شنیده می شوند و به قیام سفیانی و یمانی و خراسانی در این ماه اشاره می کند، و نشانۀ روشنِ آسمانی همان صدایِ بلند جبرائیل(علیه السّلام) است که هنگام دمیدن سپیدۀ سحر در مکّه، شب جمعه 23 ماه رمضان، نام قائم(علیه السّلام) را از آسمان فریاد می زند، و نشانۀ زمینیِ همانند نشانۀ آسمانی همان صدای ابلیس(لعنه الله) می باشد که پس از ناپدیدشدن خورشید در مکّه، در پایان روز جمعه 23 ماه رمضان، نام عثمان را از زمین بانگ می زند و مردم را سوی ناراستی فرا می خواند، و سخن امام: «در سرزمین مشرق چیزی ناشادمانگر و آشفته کننده روی می دهد» از مرگ دومین پادشاه بنی عبّاس عبدالله بسیاردارا در ماه رجب و افتادن ناسازگاری و چنددستگی میان آنان در ماه شعبان خبر می دهد، و در پیِ این رویداد بزرگی که دولت بنی عبّاس را سست می کند، چیره شدن اَصْهَب مروانی و پیروانش، از بازماندگان حزب بعث و گروه داعش، بر سرزمینهای جزیره و عراق، خواهد بود، و گمانی نیست در اینکه این گروههایِ ستمکارِ بیرون رونده از اسلام، پس از آنکه بر کشور عراق چیره می شوند، راهِ رسیدن ایرانیان از آنجا به سوریه را می بندند، و دایرۀ تنگنای دولتهای غربی بر سوریها را تنگتر می کنند، و در پیِ این کارهای دشمنانه، بی گمان، ایرانیان بر عراق یورش می برند و شهر راهبردی بصره را می گیرند و عراقیها را در تنگنا می افکنند و از فرستادن کالاهای خوراکی و دیگر چیزها از ایران و از بندر بصره به عراق پیشگیری می کنند، و بدین گونه، مسلمانان در عراق و سوریه دچار تنگناهای اقتصادی دشواری می شوند، و بنا بر آنچه هویداست، مقصود از «سرکشی از بدان»، همان عثمان سفیانی فرمانروای بیشتر سرزمینهای شام است که سپاهش بر مصر، عراق، ایران و عربستان سعودی یورش می برد، و با نابودی اش، دلهای مؤمنان در سراسر جهان شاد می شوند.

چیره شدن آب بر روی زمین
روایت شده است از علی پسر محمّد عسکری، از پدرش، از نیایش امیر المؤمنین(علیه السّلام) که فرمود: رسول خدا(صلّى الله علیه و آله) فرمود: هنگامی که به آسمان چهارم برده شدم، نگاه کردم به گنبدی از لؤلؤ که برای آن چهار گوشه و چهار در بود همه اش از پارچۀ ابریشمی زربافت سبز، گفتم: ای جبرائیل، این گنبدی که نیکوتر از آن را در آسمان چهارم ندیدم چیست؟! گفت: دوست من محمّد، این شکل شهری است که به آن قم گفته می شود و در آنجا بندگان مؤمن خداوند گرد می آیند که چشم به راه محمّد و شفاعت وی برای رستاخیز و حساب کردن می باشند، و بر آنان اندوه، دلنگرانی و ناشادمانیها و ناخوشایندها می رود. [راوی](11) گفت: از علی پسر محمّد عسکری(علیه السّلام) پرسیدم: کی چشم به راه گشایش خواهند شد؟ فرمود:

هنگامی که آب روی زمین را فرا گیرد.(12)

1. میان دو کروشه از افزوده های ما هست، و بنا بر آنچه از کتاب «تاریخ قم، ص 269، ف 8،  ب 1، چاپ نخست، سال 1385 هـ.ش در قم» برمی آید، راوی همان ابو مُقاتِل دیلمی است.
2. الاختصاص، ص 2-101، در مدح مدینۀ قم (ترجمۀ نویسنده).


سستی زمین و رانش آن
عبدالله پسر عبّاس گفت که با رسول خدا(صلّى الله علیه و آله و سلّم) حج گزاردیم، حجّ وداع(13). پس، حلقۀ در کعبه را گرفت و به ما رو کرد و فرمود: آیا شما را از پیش درآمدهای «ساعت» آگاه نکنم؟ و در آن روز، سلمان از همۀ مردم به او نزدیکتر بود، گفت: بله ای فرستادۀ خدا. فرمود:

... هنگام آن پیش درآمدها «رُوَیْبَضَه» سخن خواهد گفت. سلمان گفت: ای فرستادۀ خدا، پدر
و مادرم فدای تو باشد، «رویبضه»(14) چیست؟ فرمود او(صلّی الله علیه و آله و سلّم): کسی
در بارۀ کار تودۀ مردم سخن خواهد گفت که پیش از این چنین نمی کرد. ایشان آن اندازه که
خدا بخواهد، می مانند و در مدّت ماندگاریشان زمین را می کاوند. پس زمین پاره های دل خود،
تلا و نقره، را سوی ایشان می افکند(3). آن گاه، با دست خود به ستونها اشاره کرد و فرمود:
مانند اینها. آنان جز زمانی اندک درنگ نمی کنند تا آنکه زمین سست شود سست شدنی؛ پس
هر گروهی گمان می کند که سرزمین آنان سست شده است. سپس فرمود: پس در آن روز،
تلا و نقره سودی نمی دهند؛ و این، معنای سخن خداوند: «بی گمان، پیش درآمدهای
آن (ساعت) فرا رسیده اند»(15)، می باشد(16).

بدان که بی گمان، بنا بر پژوهش نویسنده، در رونویسی و نقل گفتارهای این حدیث در هم ریختگی و پیش و پس افتادنی روی داده است، و ما سازگار با آنچه از همۀ روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان بهره گرفته ایم، آن را درست و نقل کرده ایم.
بنا بر آنچه هویداست، بی گمان، این سستی سخت برای زمین از نشانه ها و پیامدهای بارش بارانهای سیل آسای پیاپی بر روی آن می باشد.
1. حجّ وداع واپسین حجّی است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله) آن را گزارد.
2. «رُوَیْبَضَه»، بنا بر آنچه در فرهنگنامه های واژگان عربی آمده است، کوچک شدۀ رابِضَه می باشد، و ها در آن برای مبالغه است، و جمع آن رُوَیْبَضون و رُوَیْبَضات، و از معانی آن «انسان ناشناخته»، «ناتوان از کارهای بزرگ» و «گوسفندچران» می باشد (در این باره بنگرید: العین و لسان العرب، درگاه «ربض»).
3. مرادش آن است که رویبضه ها در روزگار فرمانرواییشان در آخرالزّمان به گنجها و کانهای زمین دست می یابند، و گمانی نیست که این کار برآیند سخت آزمندیشان بر زیباییهای دنیا و آرایشهای آن و بسیاری گنجها و کانها در کشورشان و بهره گیری آنان از فن آوریهای نوین می باشد.
4. قرآن کریم، سورۀ محمّد(صلّی الله علیه و آله)، آیۀ 18 .
5. تفسیر القمّیّ، ج 2، ص 82-279، سورۀ محمّد-صلّی الله علیه و آله- (ترجمۀ نویسنده).


سیلاب در کوفه و نجف
«کُوفَه» در روزگاران کهن سرزمینی شنزار و سرخ بر کنارۀ غربی رود فُرات بود که شهر کوفه در مشرق، و بخشهای بلند جای گرفته در پشت آنجا در مغرب، مانند ثَوِیَّه، غَرِی و نَجَف، را در بر می گرفت، و «نجف» بلندی ای در پایانۀ پشت کوفه بر کنارۀ دریای نجف در مغرب می باشد که نزدیک 1 کیلومتر از آرامگاه امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) دور است، و این نام با گذر زمانها شناسه ای شد برای شهری که در کنار همان بلندی پدید آمد(17).
از سَعْد نقل شده است که ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) فرمود:

سال گشایش فرات پرآب می شود، به گونه ای که درون کوچه های کوفه می رود(18).

امام صادق از پدرانش(علیهم السّلام) نقل کرده است که علی(علیه السّلام) فرمود:

هر گاه در حجازِ شما آتش افتد و در نَجَفِ شما آب روان شود،
چشم به راه آشکارشدن قیامگرتان باشید(19).

روایت شده است که بی گمان، سرور ما زین العابدین علی پسر حسین(علیهما السّلام)، روز آمدنش به مسجد جامع کوفه و پس از آنکه در آنجا نماز گذارد، بر نجفِ کوفه ایستاد و فرمود:

همان است، همان است، ای نجف. سپس گریست و گفت: چه ناخوشیِ فراگیری! در بارۀ آن پرسیده
شد، فرمود: هر گاه نجفِ شما را سیل و باران پُر کنند، در حجاز، میان سنگها و کلوخها، آتش پدیدار شود
و تاتارها بغداد را بگیرند، چشم به راه آشکارشدن قیامگر باشید که چشم به راهش می باشند(20).

مراد از «تاتارها» در اینجا، همان ترکهای مغول زیندۀ بخش تُرْکِسْتان در آسیای میانه اند که استان سِینْ کِیانْگ چین، ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان را در بر می گیرد.
از این حدیث و دیگر روایات بیانگر رویدادهای آخرالزّمان هویداست که بی گمان، هنگامی که زمان قیام امام مهدی(علیه السّلام) نزدیک می شود، فرات سرریز می شود، به گونه ای که آب درون خیابانها و کوچه های کوفه و نجف می رود، برخی آتشفشانهای حجاز می جوشند و شعله ور می شوند، و «تاتارها» با رهبری هاشمی چینی و فرماندهی شُعَیْب تَمِیمِی خراسانی بر عراق یورش می برند و بخشهای راهبردیش، مانند بصره، کوفه و به ویژه بغداد را که در آن زمان یکی از بزرگترین پایگاههای ارتشی سپاه سفیانی است، می گیرند.
1. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
2. الإرشاد، ج 2، ص 377 (ترجمۀ نویسنده).
3. الصراط المستقیم، ج 2، ص 258، ف 1، با نقل از: عجائب البلدان (ترجمۀ نویسنده).
4. التشریف بالمنن، ص 369، ملحقات، ح 541 (ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر).


فرورفتن بصره در آب

بَصْرَه شهری بندری در جنوب شرقی عراق بر کنارۀ  خلیج فارس و بر کرانۀ شطّ العرب است که در شمال کویت و نزدیک مرزهای ایران جای دارد(21).
از حُذَیْفَه پسر یَمان روایت شده است که پیامبر(صلّی الله علیه و سلّم) فرمود:

ویرانی در گوشه و کناره های زمین پدیدار می شود(22) تا آنکه مصر ویران گردد،
و مصر از ویرانی آسوده است تا آنکه بصره ویران شود، و ویرانی بصره
از فرورفتن در آب(3) است، و ویرانی مصر از خشکیدن نیل می باشد...(24).

حسن بَصْری به همشهریانش گفته است:

بادی زرد از سوی قبله(25) نزد شما می آید، و سه روز و دو شب پایدار می شود، به گونه ای
که شب از زردیِ بسیار مانند روزِ روشن شود، و پس از آن، در آب فرورفتن بصره خواهد بود،
سپس چشم به راه نشانه های پیاپی ای از آسمان باشید که چون به رشته کشیدن دانه ها
پشت سر هم اند. پس نخستین نشانه ها آذرخشها، سپس باد زرد، آنگاه بادی پایدار و صدایی از
آسمان است که در آن آفریدگانی می میرند، و در واسط نابودی بسیاری، و در کوفه شگفتیهایی،
و در اهواز زمین لرزه هایی می باشند که خانه هایشان گورهایشان خواهند شد،
سپس راهها بسته می شوند. پس، کسی از شهری به شهری نمی رود(26).

چنین می نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) یا امام علی(علیه السّلام) باشد، اگرچه حسن بصری تابعی آن را به یکی از آن دو نسبت نداده است.
«واسِط» که اکنون کُوت نامیده می شود، شهری در شرق عراق است که نزدیک مرزهای ایران جای دارد، و به این نام نامیده شده است؛ زیرا دوری آن تا بصره و کوفه نزدیک میانه می باشد.
اَهْواز شهری در جنوب غربی ایران است که رود کارون از آن می گذرد و نزدیک مرزهای عراق جای دارد.(27)

پسر عبّاس در آنچه از وی نقل شده گفته است:

بی گمان، علی هنگامی که از جنگ بصره آسوده شد، برای مردم سخنرانی کرد و رویدادهایی
را که در بصره خواهند بود، یاد کرد و سپس فرمود: و سختیها و کارهای بزرگی می باشند،
سپس در آب فرو می رود، فروبرده شدنی ویرانگر از چشمۀ زُغَر. گفت: سپس فرود آمد و مردم
دنبالش رفتند، در حالی که شاخۀ بریده شده ای در دستش بود تا آنکه به آبگیری سرتنگ رسید،
و با شاخۀ بریده شده به دهانۀ آن اشاره کرد و فرمود: این زغر است، این زغر است. پسر عبّاس
گفت: پس چشمه روان شد و امیر مؤمنان به آن فرمود: آرام باش زغر، بایست زغر،
زمان تو نزدیک نشده و هنگام تو فرا نرسیده است. گفت: پس در زمین فرو رفت(28).


ابو خِیْرَه گفته است که شنیدم علی(رضی الله عنه) می فرمود:

بی گمان، بصره در آب فروبرده یا سوزانده می شود. گویا من مسجدش
و دارایی خانه اش را می بینم که چون سینۀ کشتی ای است(29).

از سخنان امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) است در نکوهش بصره و زیندگانش پس از نبرد جمل:

... ماندگار پیش روی شما در گرو گناه خویش است، و رونده از میان شما به مهربانی سرور
خویش می رسد. گویا من مسجد شما را می بینم که مانند سینۀ کشتی ای است که بی گمان،
 خداوند رنج را از بالایش و پایینش بر آن فرستاده و کسی که درونش می باشد را در آب فرو برده
 است(30). بی گمان، هنگامی که امیر مؤمنان -علی(علیه السّلام)- از کار جنگ با جَمَلیها آسوده
 شد ... فرمود: ای بصریها، ای زیندگان سرزمین زیر و رو شده که با زیندگانش سه بار زیر و رو شده
 و بر خداست که چهارمی را به پایان رساند ... سرزمین شما خاکش بدبوترین سرزمینهای خداست
 و دورترین آنها از آسمان می باشد، در آنجا نه دهم بدی است، زندانی شدۀ در آن در گناه خود
و بیرون روندۀ از آن در بخشایش خداوند می باشد. گویا می نگرم به همین آبادی شما در حالی
 که آب آنجا را پوشانده است، به گونه ای که از آن جز کنکره های مسجد دیده نمی شوند، انگار
سینۀ پرنده ای در آب فراوان دریاست! پس اَحْنَف پسر قیس نزد وی برخاست و به او گفت: آن
رویداد کی خواهد شد؟ فرمود: ای ابو بحر، بی گمان، تو به آن زمان نخواهی رسید، و میان تو
و میان آن سده هایی اند، ولی بینندۀ از شما باید به کسی که اکنون از شما پنهان است، برساند
تا به برادرانشان برسانند. هنگامی که آنان بصره را ببینند که بی گمان، کلبه های چوبین و نیین اش
خانه هایی و بیشه زارهایش کاخهایی شده اند، گریختن گریختن؛ پس بی گمان، در آن روز
بصره ای(31) برای شما نخواهد بود ... سپس فرمود: خوشا به تو ای بصره، وای بر تو ای
بصره از سپاهی که برایش گرد و خاک برخاسته و آوای آرامی نیست(32). مُنْذِر به وی گفت:
ای امیر مؤمنان، چه چیزی از آنچه یاد کردی، پیش از در آب فرورفتن به ایشان می رسد،
و خوشا چیست و وای کدام است؟ فرمود: آن دو، دو دَرَند. پس خوشا دَرِ آسایش و وای
 دَرِ رنج است، ای پسر جارود. بله، خونخواهیهای(33) بزرگی اند که از آنهاست گروه هوادارانی
که برخی دیگری را می کشند، و از آنهاست آشوبی که مایۀ ویران رها کردن فرودگاهها،
ویران شدن خانه ها، دست یازیدن به داراییها، کشتن مردان و در بند کردن زنانی خواهد بود
که سربریده می شوند، سر بریدنی؛ ای وای کار آنها سخنی شگفت است ... کشته می شود
 کسی که می کشد و می گریزد کسی که می گریزاند. سپس لرزاندنی سخت و آن گاه سنگباران
 کردنی و سپس فروبردنی و آن گاه زشت کردنی و آن گاه گرسنگی خاکستری و سپس مرگ سرخ
 خواهد بود، و آن، فرورفتن در آب است ... فرمان خدا در بارۀ شما انجام شدنی و داوری اش
 پیاده شدنی است، چیزی فرمان خدا را پس نمی اندازد و او زود حسابگر است، خداوند
می فرماید: «و هیچ آبادی ای نیست، مگر آنکه ما پیش از روز قیامت نابودگر یا رنج دهندۀ
 آن می باشیم، رنجی سخت، و آن، در کتاب (لوح محفوظ) نوشته شده بود»(34)...(35).

حسن بصری از کسی که به او خبر داده نقل کرده است که بی گمان، علی پسر ابو طالب(علیه السّلام) به پسر عبّاس گفت: ای پسر عبّاس، بی گمان، چیزهای گوناگونی شنیده ام، ولی تو که خدای از تو خشنود باشد، حدیث بگو، گفت:

... عربهای بیابانی بر شما(36) یورش می برند، و هنگام یورش عربهای بیابانی کشته شدن پادشاه
خواهد بود؛ پس، نابرابری و بدکارگی میان مردم آشکار می شود، و برای شما نشانه هایی پیاپی
می آیند که گویا دانه هایی به رشته کشیده و پاره شده اند که پی در پی فرو می ریزند. پس،
هر گاه پادشاهی که بر سر شماست، کشته شود، چشم به راه شورش آل ابو سفیان باشید،
و نشانۀ شورش آنان نابودی مصر است، و هنگام نابودی مصر، بصره فروبرده می شود،
فروبرده شدنی در بندرگاه آنجا و در کناره های آنجا، و دو فروبرده شدن در بازارش و مسجد
جامعش، سپس در پیِ آن توفان آب خواهد بود؛ پس کسی که از شمشیر رهایی یابد، از آب
رهایی نمی یابد، مگر کسی که در جاهای باز بیرون بصره جای گیرد و درون آنجا را رها کند،
و در مصر سه فرو برده شدن و شش زمین لرزه و سنگباران کردنی از آسمان خواهد بود...(37).

چنین می نماید که این روایت از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه عبدالله صحابی پسر عبّاس آن را به وی نسبت نداده است.
گمان می کنم که مراد از «عربهای بیابانی» در این روایت همان پیروان اصهب مروانی از بازماندگان حزب بعث و گروه داعش باشد که بیشترشان از عربهای بیابان نشین اند، و بر مسلمانان عراقی یورش می برند و پادشاهشان را می کشند، و گمانی نیست در اینکه پادشاه کشته شونده در عراق همان نخست وزیر است؛ زیرا در این کشور توانایی وی از رئیس جمهوری بیشتر است، و چیرگی مروانیان با رهبری اصهب مروانی بر بغداد در ماه رجب یا شعبان سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، چیرگی خاندان ابو سفیان با رهبری عثمان سفیانی بر دمشق در ماه رمضان همان سال را در پی دارد، و کمی پیش از این رویداد دو نشانه آشکار می شوند: نخستین آن دو ویرانی مصر و نابودی بسیاری از زیندگانش و زمامدارش در پیِ یورش قیسیان و بربرهای مغربی از لیبی بر این کشور و روی دادن فروبرده شدن و زلزله و سنگباران کردن و خشکیدن نیل در آنجا، و دومی از آن دو ویرانی بصره و نابودی بسیاری از زیندگانش با تکان سخت و سنگباران کردن و فروبرده شدن.


بارانهای پیاپی و سیلاب در ایران

در کتاب اَوِسْتا که کهنترین نوشتار زرتشتیان می باشد، آمده است:

به ناگاه سیل ممالک آریایی را فرا گیرد. به ناگاه لشکر دشمن به ممالک آریایی درآید.
به ناگاه ممالک آریایی در هم شکند(38).

مراد از «ممالک آریایی» همان کشور ایران کنونی، و مقصود از «لشکر دشمن» همان نیروهای سپاه شَرُوسِی است.
نُوسْتْرْاَدَمُوس، پیشگو و ستاره شناس مشهور فرانسوی، هنگامی که از آغاز و انجام انقلاب ایران که در 1970 م پیروز شد، سخن گفت، از بارش بارانی پیوسته در ایران خبر داده است:

باران، گرسنگی و جنگ در ایران باز نمی ایستند.
ایمانی بزرگ پادشاه را به زانو در می آورد.
آن کارهایی که در فرانسه آغاز شده بودند، در همان جا پایان می یابند.
نشانه ای رازآلود برای سرنوشت کسی که در تنگناست(39).

مراد از جنگ پیوسته در ایران همان نبرد ایران با عراق پس از چیره شدن اصهب مروانی بر این کشور و نبرد شروسی با ایران و دیگر جنگهاست.


شناورشدن کورِنْتوس و اِفِسُوس در دو دریا
کورِنْتُوس شهری کهن و بندری در جنوب یونان می باشد که بر خلیج کورنتوس جای دارد، و اِفِسُوس شهری کهن در غرب ترکیه و نزدیک کنارۀ دریای اِژِه جای گرفته است(40).
نُوسْتْرْاَدَمُوس، پیشگو و ستاره شناس مشهور فرانسوی، از احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان بهره گرفته و به روی دادن زمین لرزه هایِ پیاپی ای در زیر دریای مدیترانه و پیرامونش اشاره کرده است که توفانهایی دریایی (تسونامی) پدید می آورند و برخی شهرهای کناره ای اروپا و ترکیه را در آب فرو می برند، و از یورش نیروهای خزر و ترک بر ایران و یورش نیروهای قیسی و بربر بر مصر، فلسطین، اردن و سوریه در فصل بهار، خبر داده است:

برای چندین شب زمین خواهد لرزید.
در بهار دو تلاشِ پی در پی انجام می گیرد.
کورِنْتوس و اِفِسُوس در دو دریا شناور می شوند.
جنگ در دو نبرد دلیرانه پایدار خواهد ماند(41).

شایستۀ یادآوری است، بی گمان، گروههای خزر و ترک و قیس و بربر به دلیری در جنگ شناخته شده اند.


سیلاب در بریتانیای بزرگ
نُوسْتْرْاَدَمُوس، پیشگو و ستاره شناس مشهور فرانسوی، در یکی از رباعیهایش گفته است:

بریتانیای بزرگ که انگلستان را در بر می گیرد،
با سیلاب بسیار بلندی پوشیده خواهد شد.
پیمان نوِ اوسونیا جنگ را پدید خواهد آورد،
به گونه ای که آنها در برابر ایشان کشمکش خواهند کرد(42).

چنین می نماید، سیلاب بزرگی که کشور بریتانیا، به ویژه انگلیس، را فرا می گیرد، برآیند پدیدآمدن موجهای شتابان و نیرومند دریایی و پیشروی آنها سوی کناره ها (تسونامی) باشد، در پیِ رویدادن زلزله ها یا ترکیدنهای آتش فشانی در زیر دریا و یا افتادن شهابها از آسمان در آن، و «اوسونیا» سرزمینی در جنوب ایتالیاست.
-------------------------------------------------------------------
1. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
 2. المسند، ج 4، ص 282، ح 12432 (ترجمۀ نویسنده).
3. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
4. الفتن، ص ۳۸۵، جزء ۹، ح ۱۳۶۷ (ترجمۀ نویسنده).
5. صحیح مسلم، ج 4، ص 2228، کتاب فتن و أشراط ساعت، ب 15، ح 44 (ترجمۀ نویسنده).
6. الإرشاد، ج ۲، ص ۳۷۷ (ترجمۀ نویسنده).
7. معانی الأخبار، ص ٤٠٦، ب نوادر معانی، ح 81 (ترجمۀ نویسنده). 
8. الإرشاد، ج 2، ص 381 (ترجمۀ نویسنده).
9. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
10. الاحتجاج، ج ۲، ص 9-598، ش ۳۵۹ (ترجمۀ نویسنده).
11. میان دو کروشه از افزوده های ما هست، و بنا بر آنچه از کتاب «تاریخ قم، ص 269، ف 8،  ب 1، چاپ نخست، سال 1385 هـ.ش در قم» برمی آید، راوی همان ابو مُقاتِل دیلمی است.
12. الاختصاص، ص 2-101، در مدح مدینۀ قم (ترجمۀ نویسنده).
13. حجّ وداع واپسین حجّی است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله) آن را گزارد.
14. «رُوَیْبَضَه»، بنا بر آنچه در فرهنگنامه های واژگان عربی آمده است، کوچک شدۀ رابِضَه می باشد، و ها در آن برای مبالغه است، و جمع آن رُوَیْبَضون و رُوَیْبَضات، و از معانی آن «انسان ناشناخته»، «ناتوان از کارهای بزرگ» و «گوسفندچران» می باشد (در این باره بنگرید: العین و لسان العرب، درگاه «ربض»).
15. قرآن کریم، سورۀ محمّد(صلّی الله علیه و آله)، آیۀ 18 .
16. تفسیر القمّیّ، ج 2، ص 82-279، سورۀ محمّد-صلّی الله علیه و آله- (ترجمۀ نویسنده).
17. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
18. الإرشاد، ج 2، ص 377 (ترجمۀ نویسنده).
19. الصراط المستقیم، ج 2، ص 258، ف 1، با نقل از: عجائب البلدان (ترجمۀ نویسنده).
20. التشریف بالمنن، ص 369، ملحقات، ح 541 (ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر).
21. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
22. در همۀ نسخه های چاپی التذکرة یافت شده نزد ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «یبدأ» یافت می شود که به «یبدو» اصلاح و ترجمه گردید.
23. در همۀ نسخه های چاپی التذکرة یافت شده نزد ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «العراق» یافت می شود که به «الغرق» اصلاح و ترجمه گردید.
24. التذکرة، ص 1349، باب خراب الأرض و البلاد قبل الشام، با نقل از: روضة المشتاق (ترجمۀ نویسنده).
25. مرادش آن است که این باد از سوی جنوب غربی بصره می وزد.
26. التشریف بالمنن، ص 254، فتن ‏سُلَیْلی، ب 41، ح 372 (ترجمۀ نویسنده).
27. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
28. معجم ما استعجم، ج 2، ص 699، درگاه «عین زغر» (ترجمۀ نویسنده).
29. السنن الواردة فی الفتن، ص 218، جزء 4، ب 81، ح 472 (ترجمۀ نویسنده).
30. بحار الأنوار، ج 32، ص 245، ب 4، ح 194، با نقل از: نهج البلاغة (ترجمۀ نویسنده).
31. در همۀ نسخه های چاپی بحار الأنوار یافت شده نزد ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «بصیرة» یافت می شود که به «بصرة» اصلاح و ترجمه گردید. 
32. این سخن از حدیث یادشده می تواند اشاره کند به اینکه سپاهی که بر بصره یورش می برد و در آنجا فرود می آید، برای فرستادن نیروهایش به این بخش، کار هوابرد را انجام می دهد، و چنان که می دانید، برای چنین سپاهی گرد و خاکهای برخاسته و آواهای آرامی نیست.
33. در همۀ نسخه های چاپی بحار الأنوار یافت شده نزد ما، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «تارات» یافت می شود که به «ثأرات» اصلاح و ترجمه گردید. 
34. قرآن کریم، سورۀ اسراء، آیۀ 58 (ترجمۀ نویسنده).
35. بحار الأنوار، ج 32، ص 6-253، ب 4، ح 199، با نقل از: شرح نهج البلاغة، میثم بحرانی (ترجمۀ نویسنده).
36. در نسخۀ چاپی التشریف بالمنن تکیه شده بر آن، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «علیهم» یافت می شود که به «علیکم» اصلاح و ترجمه گردید. 
37. التشریف بالمنن، ص 252، فتن سُلَیْلی، ب 39، ح 370 (ترجمۀ نویسنده).  
38. یَشْت ها، ج 1، ص 371، بخ تیر یشت، کردۀ 16، بند 61 (مانند این نوشتار در بهرام یشت، کردۀ 17، بند 53 نیز آمده است).       
39. نوشتارهای نوسترادموس به زبان فرانسوی و برگردان آن به زبان انگلیسی، سانتوری 1، رباعی 70 (ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر).
40. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
41. نوشتارهای نوسترادموس به زبان فرانسوی و برگردان آن به زبان انگلیسی، سانتوری 2، رباعی 52 (ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر).
42. نوشتارهای نوسترادموس به زبان فرانسوی و برگردان آن به زبان انگلیسی، سانتوری 3، رباعی 70 (ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر).

 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۳
خادم گمنام

بابل در آخرالزّمان

جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۵ ب.ظ

تاریخچۀ بابل
شهر «بابِل» که واژه اش از واژۀ اَکَدِی «باب اِیلِی» به معنای «دروازۀ خدا»، ریشه می گیرد، از شناخته شده ترین شهرهای جهان کهن و پایتخت کشور بابل بود که در 2000 ق.م بر کنارۀ شاخه ای از رود فرات ساخته شد، و همواره زیستگاه گروههای گوناگونی بوده است، و اکنون تپه ها و ویرانه هایی از آن در 85 کیلومتریِ جنوب بغداد و 5 کیلومتریِ شمال حِلَّه بر جای مانده اند.
کشور باستانی بابل -بنا بر آنچه برخی تاریخ نویسان و جغرافی دانان یادآور شده اند- سرزمینی گسترده میان رودهای دجله و فرات و در کناره های آن دو بود که شهر بابل و بخشهای پیرامونش را که با گذر زمانها حِلَّه، مُسَیِّب، مِدْحَتیّه، مَحاوِیْل، اسکندریّه، هاشمیّه، کوفَه و کَرْبَلا نامیده شدند، در بر می گرفت، و تمدّنهای گوناگونی در آنجا پدیدار شده اند، و زادگاه یا زیستگاه پیامبرانی مانند نوح و ابراهیم(علیهما السّلام) بوده است.
بی گمان، نَبُوکَدْ نَصَّر (بُخْتُ نَصَّر) از بزرگترین و شناخته شده ترین پادشاهان بابل است که امپراتوری بزرگ کَلْدانِی را از عراق تا سوریه و فِلَسْطِین و کِیلِیکِیه(1) گسترانید، و در روزگار وی، در سال 600 ق.م، ساختمان برج بابل، مشهور به باغهای آویزان که پرستشگاهی چند اشکوبه برای مَرْدُوک -بزرگترین خدایان پرستش شونده نزد بابلیان- بود، و یکی از شگفتیهای هفت گانۀ روزگار کهن به شمار می آمد، پایان یافت، و سرانجام، این برج بلند با شهر بابل، در سدۀ نخست پیش از میلاد مسیح(علیه السّلام)، در پیِ زلزله ای سخت ویران شد.
نبوکد نصّر یک بار در سال ۵۹۷ ق.م بر فلسطین یورش برد و شهر أُورْشَلِیم یا بَیْتُ الْمَقْدِس را گشود و شاه یهودیان را بر کنار کرد و پسرش را جای وی گمارد و گروهی از ایشان را اسیر کرد و به بابل آورد. سپس بار دیگر، در پیِ سرکشی یهودیان و پشتیبانی مصریها از آنان، در سال 586 ق.م سوی فلسطین و مصر لشکر کشید و با مصریان جنگید و بر فرعونشان چیره شد، و یهودیان را یک سال در اورشلیم در تنگنا افکند و بر آن شهر یورش برد و آنجا را با پرستشگاهش ویران، و گنجینه هایش را چپاول کرد و بسیاری از زیندگانش را کشت و شاه یهودیان و شماری از بزرگان و بیش از هفت هزار تن از سربازان و فن آورانشان را اسیر کرد و به بابل آورد. یهودیان سالیان دراز تلخی خواری و دربند بودن را چشیدند تا آنکه کوروش هخامنشی پادشاهِ دادگستر ایران در سال 539 ق.م به بابل لشکر کشید و پس از گرفتن این شهر و افزودن کشور بابل به استانهای ایران، یهودیان را رهایی بخشید و به ایشان فرمان داد که به اورشلیم بازگردند و پرستشگاه خود را بازسازی کنند.(2)


یادکردن بابل در کتاب مقدّس و قرآن کریم
در تورات، از شهر بابل به زشتی یاد و از ویرانی آنجا خبر داده شده ‌است که به زودی در بارۀ آن سخن خواهیم گفت، و در قرآن کریم، سورۀ بقره، آیۀ 102، نیز نام بابل آمده است:

«و پیروی کردند آنان (یهود) آنچه را که شیطانها در قلمرو سلیمان خواندند،
و سلیمان ناسپاسی نکرد، ولی شیطانها ناسپاسی کردند که جادو و آنچه را که
بر دو فرشتۀ هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود، به مردم می آموزند...».

 

بابل، شهری بدشگون
از روایات اسلامی برمی آید که بی گمان، شهر بابل نخستین زمینی است که بتی در آن پرستیده شده است، و از سرزمینهای زیر و رو شده ای می باشد که نمازگزاردن در آنجا ناپسند است، و این شهر در روزگاران کهن دو بار شکنجه شده است، و واپسین شکنجه کردن آنجا و سرزمینهای پیرامونش در سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) خواهد بود.
از ابو صالح غِفاری روایت شده است:

بی گمان، علی پسر ابو طالب(رضی الله عنه) از بابل گذر کرد و در آن حال، اذان گو نزدش آمد و او را
به [زمان](3) نماز عصر آگاه کرد. چون از آنجا بیرون رفت، به اذان گو فرمانِ اذان داد و نماز را بر پا کرد.
و هنگامی که نماز را به پایان برد، فرمود: بی گمان، دوستم(صلّى الله علیه و سلّم) مرا از اینکه در مینِ
 گورستان نماز گزارم و از اینکه در بابل نماز گزارم باز داشت؛ زیرا آنجا دورشده از مهربانی خدا است(4).

شایان یادآوری است که بی گمان، مراد امام علی(علیه السّلام) از «دوستم»، همان پسر عموی گرامی اش محمّد رسول خدا(صلّى الله علیه و آله) می باشد.
از حُجْر حَضْرَمِی پسر عَنْبَس نقل شده است که گفت:

با علی پسر ابو طالب سوی نَهْرَوان رفتیم تا آنکه در بابل بودیم نماز عصر فرا رسید.
گفتیم: نماز. چیزی نگفت. گفتیم: نماز. چیزی نگفت. هنگامی که از آنجا بیرون رفت،
نماز گزارد، و فرمود: در زمینی که سه بار فرو برده شده است، نماز نمی گزارم(5).

جُوَیْرِیَه پسر مُسْهِر گفته است: پس از کشتنِ خوارج، با امیر مؤمنان(صلوات الله علیه) باز می گشتیم تا آنکه وارد سرزمین بابل شدیم، نماز عصر فرا رسید. امیر مؤمنان(علیه السّلام) فرود آمد و مردم فرود آمدند. فرمود:

ای مردم، بی گمان، این سرزمینی دورشده از مهربانی خدا می باشد که در روزگار سه بار شکنجه
 شده است، و آن، یکی از سرزمینهای زیر و رو شده و نخستین زمینی می باشد که بتی در آن پرستیده
 شده است، و بی گمان، برای پیامبر  و سفارش شدۀ پیامبری روا نیست که در آنجا نماز گزارد...(6).

خَوارِج (شورشیان) همان گروه گمراهی از مسلمانان اند که میان آنان و سپاه امام علی(علیه السّلام) نبرد مشهوری در بخش نَهْرَوان -بین واسِط و بغداد-، در سال 38 هـ.ق، روی داده است(7).
مراد از «سفارش شدۀ پیامبر»، همان کسی است که جانشین پیامبر می باشد، و مردم را به آیین وی فرا می خواند؛ مانند خود امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) که سفارش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) بود.
عُمَر از مردی -مرادش ابو مِخْنَف است-، از عمویش پسر مخنف نقل کرده است که گفت: گویا، بی گمان، به پدرم -مخنف پسر سُلَیْم- می نگرم(8)، در حالی که وی با علی در بابل می رفت، و او می فرمود:

بی گمان، در بابل زمینی است که فرو برده شده است. پس چهارپایت را بران تا شاید
بیرونِ از آنجا نمازِ عصر گزاریم. گفت: چهارپایش را راند و مردم چهارپایانشان را در پیِ او
راندند و هنگامی که از پل صَرات(9) گذشت، فرود آمد و با مردم نمازِ عصر گزارد(10).

ابو حَنِیفَۀ دِینَوَری، در بیان رفتن علی(علیه السّلام) با سپاهش سوی نبرد صِفِّین، آورده است:

... پس، آن گاه که صبح کرد، میان مردم فریاد کوچ کردن سر داد و رفت و هنگامی که به نشانه های
 شهر بابل رسید، به کسانی از همراهانش که با وی می رفتند، فرمود: بی گمان، این شهری است
 که بارها فرو برده شده است؛ پس اسبانتان را برانید و زمامهایشان را شُل کنید تا از جایگاه شهر
 بگذرید، و شاید ما بیرونِ از آنجا به نمازِ عصر برسیم. پس، راند و راندند چهارپایانشان را و از مرزِ
شهر بیرون رفت، در حالی که بی گمان، نماز فرا رسیده بود. فرود آمد و با مردم نماز گزارد(11).

نبرد صِفِّین همان درگیری مشهوری است که میان سپاه امام علی(علیه السّلام) و سپاه معاویه، در بخش صفّین -در مرزهای سوریه بر کنارۀ غربی فرات-، در سال 37 هـ.ق، روی داده است(12). 


پیش بینیِ شهادت امام حسین(علیه السّلام) در بابل
در احادیث اسلامی آمده است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)، پس از زاده شدن نوۀ بزرگوارش حسین(علیه السّلام)، از شهادت وی در سرزمین بابل که کربلا بخشی از آنجا بود، خبر داده است، و برای همین، هنگامی که امام حسین(علیه السّلام) خواست از مکّه سوی کوفه برود، برخی خویشان و دوستانش او را از این کار باز داشتند.
ابن عَساکِر در کتابش آورده است: عَمْرَه دختر عبدالرحمان نامه ای به او -حسین(علیه السّلام)- نوشت، در حالی که آنچه را وی می خواست انجام دهد، بر او بزرگ (خطرناک) جلوه می داد و از وی می خواست که فرمانبردار باشد و به مردم بپیوندد، و به او خبر می داد که بی گمان، وی سوی جایگاه بر خاک افتادنش می رود، و می گفت: گواهی می دهم، بی گمان، حدیث گفت من را عایشه که وی شنید که رسول خدا(صلّی الله علیه و سلّم) می فرمود:

«حسین در سرزمین بابل کشته می شود».

چون نامه اش را خواند، فرمود: پس ناگزیرم از جای بر خاک افتادنم، و روانه شد.(13) 
نیز از امام صادق(علیه السّلام) نقل شده است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله) در بیان چگونگی جایگاه کشته شدن حسین(علیه السّلام) هنگامی که وی کودکی در آغوش مادرش بود، به دخترش فاطمه(علیها السّلام) فرمود:

جایگاهی است که به آن کربلا گفته می شود، و آنجا سرزمین سختی
و گرفتاری برای ما و برای این گروه از مردم (مسلمانان) می باشد(14).


فرودآمدن گرفتاریها بر بابل در آخرالزّمان
در کتاب مقدّس نوشتاری از سخنان خداوند بر زبان اِرْمِیا پیامبر(علیه السّلام) آمده است که می نماید، وی از روی دادن جنگ و ویرانی در سرزمینهای بابل و فروافتادن فرمانروای خود بزرگ بین آنجا در آخرالزّمان خبر می دهد:

«از میان بابل فرار کنید و از زمین کلدانیّین بیرون آیید ...* زیرا اینک من جمیع امّتهای عظیم
را از زمین شمال بر‏می انگیزانم و ایشان را بر بابل می آورم و ایشان در برابر آن صف آرایی
خواهند نمود و در آن وقت گرفتار خواهد شد ...* به سبب خشم خداوند مسکون نخواهد شد،
بلکه بالکل ویران خواهد گشت ...* بنا بر این، یَهُوَه صَبایوت، خدای اسرائیل، چنین می گوید:
اینک من بر پادشاه بابل و بر زمین او عقوبت خواهم رسانید ...* آواز جنگ و شکست عظیم در
 زمین است* ... ای بابل، از برای تو دام گستردم و تو نیز گرفتار شده، اطّلاع نداری ...* خداوند
اسلحه خانۀ خود را گشوده، اسلحۀ خشم خویش را بیرون آورده است ...* تیراندازان را به
ضدّ بابل جمع کنید. ای همگانی که کمان را زه می کنید، در برابر او از هر طرف اُردو زنید تا
احدی رهایی نیابد ...* ... لهاذا خداوند می گوید که جوانانش در کوچه هایش خواهند افتاد،
و جمیع مردان جنگی اش در آن روز هلاک خواهند شد ...* و آن متکبّر ‏لغزش خورده، خواهد
افتاد، و کسی او را نخواهد برخیزانید، و آتش در شهرهایش خواهم افروخت که تمامی حوالی
 آنها را خواهد سوزانید ...* خداوند می گوید: شمشیری‌ بر کلدانیان‌ است‌ و بر ساکنان‌ بابل
‌ و سرورانش‌ و حکیمانش ...* ... شمشیری بر خزانه هایش است و غارت خواهد شد*(15
)».

گفتنی است، بی گمان، «یَهُوَه صَبایُوت» به معنای «خدایِ فرماندۀ لشکرها» می باشد، و بنا بر آنچه برخی کارشناسان بر این باورند که مراد از «جمیع امّتهای عظیم از زمین شمال» در پیشگویی ارمیای پیامبر(علیه السّلام)، همان برخی مردمان اروپا و امریکا زینده در بخشهای شمالی کرۀ زمین می باشند که در سال 2003 م با رهبری جورج واکِر بوش بر عراق یورش بردند، و مراد از «پادشاه خود بزرگ بین بابل»، همان صدّام فرمانروای عراق بود که میان سران جهان در روزگار ما آخرالزّمان بیشترین خود بزرگ بینی را داشت.
بی گمان، نُوسْتْرْاَدَمُوس، پیشگو و ستاره شناس مشهور فرانسوی، از پیشگوییهای اِرْمِیا پیامبر(علیه السّلام) بهره گرفته و از یورش گروههای گوناگون زینده در شمال کرۀ زمین بر بابل خبر داده است:

پادشاه اروپا مانند گِریفون خواهد آمد،
همراه با آنان که از اَکیلون می باشند.
سپاهی بزرگ از سرخ و سفید را فرماندهی خواهد کرد.
و آنان سوی پادشاه بابل خواهند رفت(16).

با نگاه به آنکه امریکا بزرگترین دولت در جهان کنونی می باشد و بر سراسر اروپا چیره است، می تواند مراد از «پادشاه اروپا»، همان رئیس جمهوری امریکا باشد.
نوسترادموس پادشاه اروپا را به گریفون -شیردال- همانند کرده است که جانوری افسانه ای با تن شیر و سر و دو بال عقاب می باشد، و چنان که می دانید، در روزگار ما عقاب نماد نیروی هوایی و شیر نماد نیروی زمینی شده است.
واژۀ «اَکیلون» (Aquilon) در افسانه های رومی خدای باد شمال است. بنا بر این، مراد نوسترادموس از «آنان که از اَکیلون می باشند»، همان زیندگان برخی بخشهای شمال کرۀ زمین، مانند مردم اروپا و امریکا و هم پیمانان جورج واکر بوش در جنگ با عراق در سال 2003 م می باشند، و مقصود از «پادشاه بابل»، همان صدّام فرمانروای عراق است.(17)
از روایات اسلامی بسیاری بهره گرفته می شود که بی گمان، شهرها و روستاهای بابل و زیندگانش، در آخرالزّمان، به ویژه پس از درخشیدن ستاره ای دنباله دار از مشرق، دچار گرفتاریهای بزرگی می شوند، و ما در اینجا، به یادآوری حدیثهایی که در آنها واژۀ «بابل» آمده است، بسنده می کنیم.
بی گمان، درخشیدن بزرگ ستارۀ رنج که «گیسوی شیطان» نامیده می شود و برای مردمان سختی و ناخوشی پدید می آورد، از نشانه های نزدیک شدن زمان قیام قائم(علیه السّلام) می باشد، و آن، ستارۀ دنباله دار ناشناخته ای است که در ماه رمضان سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) از سوی مشرق در آسمان پدیدار می شود و میان خورشید و زمین جای می گیرد و با نیروی کششیِ زمین به آن نزدیک می شود و گردش می چرخد و اندک اندک درون هوای فشردۀ پیرامونش می رود، و هنگام برخوردش با آن، صدایی مانند صدای توفیدن ابر پدید می آید، و چون عنصر آهن دارد که در بسیاری از دنباله دارها یافت می شود، با رنگ تلایی یا زعفرانی می سوزد، و سه یا هفت شبِ پیاپی برای زمینیان نورافشانی می کند، و با گازها، گردها و سنگهای همراهش، تندبادی سرخ پدید می آورد که هوای آسمان را سرخ می کند و بر روی زمین شهابهای بسیاری فرو می باراند، و سپس، از آن ستارۀ سوخته شهابی بزرگ می ماند که با صدایِ سختی، در بامداد روز جمعه میانۀ ماه رمضان، زمان برآمدن خورشید در مکّه، در مشرق زمین فرو می افتد، و در این هنگام، خورشید پنهان و زمین تاریک می شود، و مردم می ترسند و دچار گرفتاریهای سختی می شوند(18).
امام علی پسر ابو طالب(علیهما السّلام)، در بیان نشانه های ظهور قائم(علیه السّلام)، فرمود:

... در سرزمین بابل گرفتاریها فرود می آیند...(19).

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان نشانه های قیام قائم(علیه السّلام)، فرمود:

... در بابل ناخوشیِ سختی روی می دهد؛ پس در آنجا آفریدگانِ
فراوانی نابود می شوند، و فرو برده شدنِ بسیاری خواهد بود...(20).

جُوَیْرِیَه عَبْدِی پسر مُسْهِر(21) نقل کرده است که امیر مؤمنان علی پسر ابو طالب(علیه السّلام) فرمود:

با سرورم علی(علیه السّلام) در نهروان بودیم و هنگامی که از کارزار آسوده شدیم، ما [و](22)
او در سرزمین بابل فرود آمدیم، در حالی که نزدیک بود خورشید پنهان شود و وی نماز نگزارده بود.
گفتم: ای سرور من، چرا نماز نمی گزاری؟ فرمود: ای جویریه، این، سرزمینی می باشد که دو بار
ناخوشی دیده است، و چشم به راه سومین می باشد. پس، هنگامی که گذشتیم، خورشید پنهان
شد. دیدم سرورم بی گمان، میان دو لبش با عربی یا سُرْیانی سخنی گفت و خورشید بازگشت.
فرمود: ای جویریه، اذان بگو. پس، اذان گفتم و نماز گزاردیم. هنگامی که نماز را به پایان بردیم،
ستارگان تو در تو (انبوه) شدند. گفتم: ای سرور من، بی گمان، دو بار را یادآور شدی، پس، سومین
 بار کی خواهد بود؟ فرمود: ای جویریه، هر گاه در سرزمین بابل پُل ساخته شود و بزرگ ستارۀ
[دنباله دار](23) از مشرق بدرخشد، در آن هنگام، بر روی پُلِ آنجا لشکرهایی کشته می شوند(24).

بی گمان، بازگرداندن خورشید از رویدادهای بیرون از توان بشر و شگفت انگیزی است که با فرمان خدای متعالی، برای برخی پیامبران و سفارش شدگان آنان(صلوات الله علیهم)، مانند یُوشَع پیامبر و امام علی(علیهما السّلام)، روی داده است.
ابو جارود گفته است که شنیدم جویریه می گفت:

علی(علیه السّلام) ما را از کَرْبَلا سوی فرات برد و چون به بابل رسیدیم، به من فرمود: ای جویریه،
این جایگاه چه نامیده می شود؟ گفتم: ای امیر مؤمنان، اینجا بابل است. فرمود: آگاه باش، بی گمان،
 برای هیچ پیامبر و سفارش شدۀ پیامبری روا نیست در سرزمینی که دو بار شکنجه شده است،
نماز بگزارد. گفت: گفتم: ای امیر مؤمنان، اکنون عصر و بی گمان، نماز واجب شده است! فرمود:
تو را آگاه کردم که بی گمان، برای پیامبر و سفارش شدۀ پیامبری روا نیست در سرزمینی که دو بار
 شکنجه شده است و چشم به راه سومین می باشد، نماز بگزارد. هر گاه بزرگ ستارۀ دنباله
 [داری](25) بدرخشد و پلِ بابل ساخته شود، بر سر آن سد هزار نفر کشته می شوند(26)،
[به گونه ای که](27) اسبان تا پایانۀ سُمهایشان [در خون](28) فرو می روند(29).(30)

چون شهر کنونی حلّه، مرکز استان بابل، به شهر باستانی بابل نزدیک است، و میان بغداد -پایتخت- و نجف و کربلا -دو شهر مقدّس- جای دارد، و شاخه ای از فرات از این شهر می گذرد، راهها و پلهای حلّه دارای جایگاهی راهبردی می باشند. بنا بر این، مراد امام علی(علیه السّلام) از پلِ بابل یکی از پلهای نوساز جای گرفته در این شهر است.
بر کسی پوشیده نیست که بی گمان، مقصود از «فرورفتن اسبان تا پایان سُمهایشان در خون» در این حدیث، همان فرورفتن چرخهای خودروهای ارتشیِ به کار رونده در آخرالزّمان در خون کشته های نبرد بر روی پل بابل است.
شایان یادآوری است، بی گمان، نیروهای خزر و ترکی که با پشتیبانی امریکا، اروپا، اسرائیل، گرجستان، ترکیه، ارمنستان و آذربایجان در قَفْقاز جنوبی گرد می آیند، پس از درخشیدن بزرگ ستاره ای دنباله دار در ماه رمضان سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، با فرماندهی شَرُوسِی بر ایران یورش می برند، و جنگ میان آنان و ایرانیان با فرماندهی مَرْوْزِی تا پایانه های ماه ذی قعده همان سال پایدار می ماند، و سپس شروسی با نیروهایش سوی عراق می رود، و پس از گرفتن بصره و واسِط، سوی بغداد می شتابد تا اصهب مروانی، فرمانروای عراق، را یاری کند، و در پیِ آن، شروسی و اصهب با نیروهایشان بر کوفه یورش می برند. در این هنگام، میان نیروهای خزر، ترک و عربهای بیابانی با نیروهای کوفی پیرو هاشمی شیصبانی و همتایانش، نبرد بزرگی روی می دهد، و یورشگران بر کوفه با دست پاسداری کنندگانِ آنجا سرگرم می شوند، و شمار بسیاری از دو گروه کشته می شوند، بی آنکه یکی بر دیگری پیروز گردد، و در جوشش این درگیریهای سخت، ناگهان سپاه سفیانی از دمشق می رسد و با آن دو گروه می جنگد و بر هر دو چیره می شود و نابودشان می کند.
بنا بر این، بی گمان، نیروهایی که در جنگی خونین بر یکی از پلهای بابل در بخش حلّه کشته می شوند، بیشترشان از سربازان لشکرهای اصهب مروانی و شروسی یهودی اند که از بغداد بر کوفه یورش می برند، و کمترشان از سربازان لشکرهای سفیانی اند که از کوفه بر بغداد می تازند، و در پیِ افتادن بدنهای کشته شدگان این کارزار بزرگ درون فرات و بوی بدِ بدنها و خونها، مردم سه روز از این رود دوری می جویند، و در اینجا، یادآوری روایتی که برخی گوشه های جنگ روی دهنده بر سر پل بابل را برای ما آشکار می کند، شایسته است.
اَصْبَغ پسر نُباتَه گفت که شنیدم امیر مؤمنان -علی-(علیه السّلام) به مردم می فرمود:

... شورش سفیانی با پرچم سرخی که فرماندۀ آن مردی از بنی کلب است ... و سد و سی
هزار تن را سوی کوفه می فرستد، و در رَوْحاء(31) و فاروق(32) فرود می آیند. شست
هزار تن از آنان می روند تا آنکه در کوفه، جایگاه قبر هود(علیه السّلام) در نُخَیْلَه(33) فرود آیند.
پس یورش برده می شود بر آنان(34) در روزِ آرایش در حالی که فرمانروایِ مردم بسیارزورگوی
حق ستیزی است که به او کاهن(35) جادوگر گفته می شود، و فرمانروا میان پنج هزار تن
از کاهنان از شهر زورا سوی آنان می رود، و بر پل آنجا هفتاد هزار تن کشته می شوند، به
گونه ای که مردم، برای خونها و بوی بد بدنها، سه روز از فرات دوری می جویند(36)، و از
کوفه هفتاد هزار دوشیزگانی که پوشش و روبندشان برداشته نمی شود، اسیر می گردند
تا آنکه در کجاوه ها(37) گذاشته و به ثَوِیَّه(38) برده شوند، و آن [نزدیک](39) غَرِی(40)
است، ... پس، هنگامی که ایشان در آن حال اند(41)، ناگهان سوارانِ یمانی و خراسانی روی
می آورند، در حالی که مانند دو اسب همدوش در پیشتازی بر یکدیگر پیشی می گیرند...(42).

بنا بر آنچه هویداست، بی گمان، مراد از «روزِ آرایش» در این حدیث، همان روز عید قربان است که برابر یا روز دهم ذی حجّه و از عیدهای بزرگ در اسلام می باشد، و روزِ آرایش نامیده شده است؛ زیرا بی گمان، مسلمانان در آن روز خود، خیابانها و بازارها را می آرایند و برای شادمانی بیرون می روند، و گمان می کنم که مقصود از «فرمانروایِ مردم بسیارزورگوی حق ستیزی است» در روایت، همان اَصْهَب مَرْوانِی، رهبر زیندگان جزیره(43) و عراق(44) و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد مَرْوان حِمار در آخرالزّمان است که در ماه صفر سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) رهبری جنبشی را که پیشتر در سرزمینهای جزیره آغازیده شده بود، می پذیرد، و سپس در همان سال بر کشور عراق چیره می شود، و با شَیْصَبانِی هاشمی در کوفه پیمان می بندد، و سپاهش با فرماندهی عَوْف سُلَمِی با ایران می جنگد، و بر سوریه یورش می برد، و گمانی نیست در اینکه مراد از «زَوْرا» در اینجا، همان زورای کهن یا شهر کنونی بغداد می باشد.


رفتن سپاه سفیانی درون بابل
بی گمان، عُثْمان سُفْیانِی پسر عَنْبـَسَه، پس از چیره شدن بر بیشتر سرزمینهای شام، سپاهی بزرگ را در آغازه های ماه ذی حجّه سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، از دمشق سوی عراق می فرستد، و آنان بخشهای راهبردیش، مانند مَوْصِل، بغداد، بصره و سرزمین بابل، بویژه شهر کوفه، را می گیرند، و کارهای زشتی چون کشتن، اسیرگرفتن، ویران ساختن و چپاول را در بارۀ عراقیها روا می دارند. سپس، سفیانی گروهی از سربازانش را سوی اِسْتَخْر، سِیسْتان، ری، خُراسان، مدینه و مکّه می فرستد.
رِبْعِی پسر حِراش گفته است که شنیدم حُذَیْفَه پسر یَمان می گفت:

رسول خدا(صلّى الله علیه و سلّم) آشوبی که میان مشرقیها و مغربیها خواهد بود، را یاد کرد
و فرمود: پس، هنگامی که ایشان در آن حال اند، ناگهان سفیانی، در جوشش آن آشوب، از درۀ
خشک بر آنان می شورد تا آنکه در دمشق فرود آید. پس، دو سپاه را می فرستد: سپاهی سوی
 مشرق، و سپاهی سوی مدینه. [پس، سپاه مشرق می رود](45) تا آنکه در سرزمین بابل، در
شهر دورشده از مهربانی خدا و جایگاه پلید فرود آیند. پس، بیش از سه هزار تن را می کشند
و در آنجا [شکمهای](46) بیش از سیسد زن را می دَرَند و سیسد تن از سران بنی عبّاس را
می کشند. سپس سوی کوفه سرازیر می شوند و آنچه را پیرامون آنجاست، ویران می کنند
 و رو به شام بیرون می آیند. پس، پرچمِ هدایتی از کوفه بیرون می آید و در دوری دو شب از
آنجا(47)، به آن سپاه می رسد، و آنان را می کشند و خبردهنده ای از ایشان رهایی نمی یاید،
و آنچه را از اسیران و داراییهای گرفته شده در دستِ آنان است، رها می سازند...(48).

مراد پیامبر(صلّى الله علیه و آله) از «آشوبی که میان مشرقیها و مغربیها خواهد بود»، همان درگیری خونین بزرگی است که در دمشق میان نیروهای عبّاسی مشرقیِ سیاه نشان و نیروهای قیسی و بربر مغربیِ زردنشان، در ماه رمضان سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، روی می دهد. 
چنین می نماید که مقصود از «شهر دورشده از مهربانی خدا و جایگاه پلید» در این روایت، همان بغداد باشد، و چنان که می دانید، هرچند بغداد پاره ای از سرزمین باستانی بابل نبود، بخشی از آن کشور به شمار می آمده است، و امّا بودن سیسد تن از سران بنی عبّاس در بغداد و کشتن آنان در آنجا با دستان سپاهیان سفیانی در آخرالزّمان، کاری ناشدنی است؛ زیرا بغداد پایگاه فرمانروایی بنی عبّاس در دولت نخستین آنان بوده است. بنا بر این، گمان می رود که هنگام رونویسی حدیث، بخشی از نوشتارهای آن افتاده یا در نقلش، در هم ریختگی و نادرستی روی داده باشد.
از  جابر جُعْفِی نقل شده است که ابو جعفر [باقر(علیه السّلام)](49) فرمود:

سفیانی، پس از آمدن به کوفه و بغداد، سپاهیانش را در سرزمینها می پراکند. پس، از فرارود،
ترسی(50) از خراسانیان به او می رسد. پس مشرقیها بر آنان با کشتار روی می آورند و
سپاهشان از میان(51) می رود. پس، هر گاه خبر آن رویداد به وی برسد، سپاه بزرگی را
سوی اِسْتَخْر(52) می فرستد که بر ایشان مردی از بنی اُمیّه است. پس، برای آنان نبردی
در قُومِس(53)، درگیری ای در دُولابِ(54) ری و جنگی در مرزهای زَرَنْج(55) خواهد بود. پس،
در آن هنگام، سفیانی فرمان کشتار کوفیها و مدنیها را می دهد، و آن گاه، پرچمهای سیاه
از خراسان روی می آورند که بر همۀ مردم جوانی از بنی هاشم است که در کف راستش
خالی است و خداوند کارش و راهش را آسان می کند. سپس برای وی درگیری ای در
مرزهای خراسان است ... سپس، در پیِ درگیری(56) ری، درگیری ای در مدائِن(57) خواهد
بود، و در عاقِرْقَوْفا(58) نبردی نابودگر و ریشه برانداز می باشد که هر رهایی یافته ای
از آن خبر می دهد، سپس، در پیِ آن، سربریدنی بزرگ در بابل خواهد بود، و در زمینی
از سرزمین نَصِیبِین(59) جنگی خواهد بود. سپس گروهی از سرزمین سیاه عراق(60)
بر اَخْوَص می شورند، و آنان همان بهترینان(61) می باشند که بیشترشان از کوفه
 و بصره اند، تا آنکه آنچه را از اسیران کوفه در دو دست وی است، رها سازند(62).

گفتنی است، بی گمان، سربریدن بزرگ در سرزمین بابل که در این حدیث به آن اشاره شده است، با دستان نیروهای سپاه سفیانی روی می دهد.
بدان که بی گمان، اَخْوَص (چشم فرورفته) از ویژگیهای سفیانیِ دورشده از مهربانی خدا، رهبر شامیان در آخرالزّمان، می باشد.


رفتن سپاه خراسانی درون بابل
بنا بر آنچه امام علی‏(علیه السّلام) از آن خبر داده است و آنچه در دیگر احادیث اسلامی یافت می شود، بی گمان، پس از واپسین نزدیکیِ کاملی که میان بهرام (مرّیخ) و کیوان (زحل) پیش از ظهور امام مهدی‏(علیه السّلام) روی می دهد، زمین لرزه ها پیاپی می شوند، و سپاه هاشمی خراسانی با فرماندهی شعیب تمیمی پسر صالح، با پرچمهایی سیاه و کوچک، از سمرقند سوی عراق می آیند و بخشهای راهبردیش، مانند بصره، بغداد و سرزمین بابل، بویژه شهر کوفه، را می گیرند، و سپاهیان سفیانی و دیگر دشمنان امام مهدی‏(علیه السّلام) را نابود می کنند، و زمینۀ زمامداری آن بزرگوار در این سرزمین و دیگر جاها را فراهم می سازند.
امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان رویدادهای آخرالزّمان، فرمود:

... آگاه باشید، برای شما، پس از زمانی، چیز نو و شگفتی خواهد بود که با آن، برخی گفتارهای
من را خواهید دانست، و برای شما برهانهای گوناگون و  درستی آنها، هنگام درخشیدن
بهرام و کیوان با نزدیکیِ دقیق(63)، آشکار خواهد شد. در این هنگام، تکانها و لرزشها
 پیاپی روی خواهند داد، و از کنارۀ جیحون سوی بیابان بابل پرچمهایی روی می آورند...(64).

جَیْحُون یا آمُو دَرْیا پرآبترین رود آسیای میانه است که از کوههای هندوکُش و کوههای پامِیر سرچشمه می گیرد، و بخشی از مرزهای طبیعی افقانستان و تاجیکستان را پدید می آورد، و پس از آنکه از افقانستان بیرون می آید، از مشرق ترکمنستان می گذرد، و بخشی از مرزهای‌ طبیعی ازبکستان‌ و ترکمنستان‌ را پدید می آورد،‌ و سپس‌ به ازبکستان‌ می رود و در دریاچۀ آرال می ریزد(65).
مراد از «کنارۀ جیحون»، همان سرزمینهای جای گرفته در شمال رود جیحون اند که به آنها «فرارود» گفته می شود، و بیشتر خراسان را در بر می گیرند، و شهر سمرقند، جایگاه شورش شعیب تمیمی، در آن است.


بابل، مرکز جهان
در پایان این گفتارمان در بارۀ سرزمین بابل و رویدادهای آنجا در گذشته و آینده یادآوری می کنیم، همان گونه که مردمان در روزگاران کهن، شهر بابل را میانۀ عراق و عراق را میانۀ جهان برمی شمردند، شیعیان دوازده امامی بر این باورند که در آخرالزّمان، شهر کوفه که بخشی از سرزمین بابل می باشد، مرکز عراق، و عراق مرکز جهان خواهد شد؛ زیرا بی گمان، امام مهدی(علیه السّلام) پس از آنکه در مدینه آشکار می شود و در مکّه قیام می کند، با همراهانش به عراق می آید و کوفه را پایگاه رهبری خویش بر جهانیان می گرداند.
-------------------------------------------------------------
1. «کِیلِیکِیه» بخشی کهن در جنوب شبه جزیرۀ آناتولی در ترکیه که بر کنارۀ دریای مدیترانه و جنوب کوههای توروس جای دارد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
2. بهره گرفته شده از: منابع گوناگون.
3. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
4. تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 180 (ترجمۀ نویسنده).
5. تاریخ بغداد، ج 8، ص 269 (ترجمۀ نویسنده).
6. بحار الأنوار، ج 33، ص 439، ب 23، ح 647، با نقل از: تأویل الآیات الباهرة (ترجمۀ نویسنده).
7. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
8. در نسخۀ چاپی وقعة صفّین تکیه شده بر آن، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «إنّی لأنظر» یافت می شود که به «کأنّی أنظر» اصلاح و ترجمه گردید.
9. صَرات: ... همان رودخانه ای است که از نهر عیسی، در سرزمینی که به آن مُحَوَّل گفته می شود، آغاز می شود، و میان آنجا و بغداد یک فرسنگ است (معجم البلدان، ج 3، ص 399، درگاه «الصَّراة»، ترجمۀ نویسنده).
10. وقعة صفّین، ج 1، ص 135 (ترجمۀ نویسنده).
11. الأخبار الطوال، ج 1، ص 166 (ترجمۀ نویسنده).
12. بهره گرفته شده از: برخی منابع.
13. تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 209 (ترجمۀ نویسنده).
14. تفسیر فرات الکوفیّ، ص 171، ح 219 (ترجمۀ نویسنده).
15. کتاب مقدّس، عهد عتیق، ص 80-1178، کتاب اِرْمِیا نبی، ب 50 ، بند 37-8 .
16. نوشتارهای نوسترادموس به زبان فرانسوی و برگردان آن به زبان انگلیسی، سانتوری 10، رباعی 86 (ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر).
17. بی گمان، در روشن کردن این پیشگویی نوسترادموس از برخی منابع بهره برده ایم.
18. بهره گرفته شده از: منابع گوناگون.
19. إلزام الناصب، ج 2، ص 184، خطبۀ بیان 2 (ترجمۀ نویسنده).
20. إلزام الناصب، ج 2، ص 161، خطبۀ بیان 1 (ترجمۀ نویسنده).
21. در نسخۀ چاپی التشریف بالمنن تکیه شده بر آن، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «جویریّة ابن قدامة السعدیّ» یافت می شود که به «جویریّة ابن مسهر العبدیّ» اصلاح و ترجمه گردید.
22. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
23. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
24. التشریف بالمنن، ص 367، ملحقات، ح 538 (ترجمۀ نویسنده).
25. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
26. در همۀ نسخه های چاپی یافت شده نزد ما از بحار الأنوار، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «قتلوا» یافت می شود که به «قتل» اصلاح و ترجمه گردید.
27. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
28. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
29. در همۀ نسخه های چاپی یافت شده نزد ما از بحار الأنوار، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «تخوضه» یافت می شود که به «تخوض» اصلاح و ترجمه گردید.
30. بحار الأنوار، ج 41، ص 9-178، ب 109، ح 14، با نقل از: بصائر الدرجات (ترجمۀ یکی از دانشمندان معاصر).
31. رَوْحاء: آبادی ای از آبادیهای بغداد کنار نهر عیسی نزدیک سِنْدِیَّه است (معجم البلدان، ج 3، ص 76، درگاه «الروحاء»، ترجمۀ نویسنده).
32. در نسخۀ چاپی بحار الأنوار تکیه شده بر آن، در نوشتار عربی حدیث، در اینجا «الفارق» یافت می شود که سازگار با آنچه در سرور أهل الإیمان آمده است، به «الفاروق» اصلاح و ترجمه گردید. «فاروق» -بنا بر آنچه در برخی احادیث آمده است- جایی میان برس و فرات است، و بُرْس -چنان که در معجم البلدان، ج 1، ص 384، درگاه «برس»، آمده است- جایگاهی در سرزمین بابل می باشد که در آن نشانه هایی از بُختُ نَصَّر هست.
33. نُخَیْلَه: -کوچک شدۀ نَخْلَه- جایی نزدیک کوفه سوی شام است (معجم البلدان، ج 5، ص 278، درگاه «النخیلة»، ترجمۀ نویسنده). و «نخیله» اکنون همان بخش جنوبی گورستان وادیِ سلام در نجف است که نزدیک شمال آرامگاه امام علی(علیه السّلام) جای دارد، و گوری در آنجا می باشد که گفته می شود گور هود پیامبر(علیه السّلام) است، ولی از برخی احادیث اسلامی بهره گرفته می شود که آن گور یهودا، نخستین فرزند یعقوب پیامبر(علیه السّلام)، می باشد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
34. در همۀ نسخه های چاپی یافت شده نزد ما از بحار الأنوار، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «فیهجمون إلیهم»، و در سرور أهل الإیمان «فیهجمون علیهم»، یافت می شود که به «فیُهجَم علیهم» اصلاح و ترجمه گردید.
35. «کاهِن» کسی است که از چیزهای پنهانِ آینده خبر می دهد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
36. در همۀ نسخه های چاپی یافت شده نزد ما از بحار الأنوار، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «تحمی» یافت می شود که به «یحتمی» اصلاح و ترجمه گردید.
37. مراد از «کجاوه ها» در این حدیث، همان خودروهای جا به جا کنندۀ به کار رونده در آخرالزّمان اند؛ مانند خودروهای باری و دیگران.
38. «ثَّوِیَّه» در روزگاران کهن گورستانی برای زیندگان کوفه در پشت آنجا بود، و اکنون بخشی در شمال شرقی شهر نجف می باشد که آرامگاه کمیل پسر زیاد نَخَعِی -از همراهان امام علی(علیه السّلام)- و پیرامون آن را در بر می گیرد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
39. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
40. «غَرِی» جایگاهی در پایانه های پشت کوفه می باشد که پس از ثَوِیَّه، در جنوب حَنّانَه تا جنوب نُخَیْلَه در گورستان وادیِ سلام، جای دارد، و در روزگاران کهن در شرق این بخش دو ساختمان نیکو بودند که به آن دو «غریّان» گفته می شد، و در غرب آن، پیش روی بلندی ای که نَجَف نامیده می شود و بر کنارۀ دریای نجف جای دارد، سه تپۀ سفید بودند که امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) میان آنها به خاک سپرده شد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
41. مرادش آن است: هنگامی که لشکرهای سفیانی در حال یورش، کشتار و اسیرگرفتن می باشند.
42. بحار الأنوار، ج 52، ص 4-272، ب 25، ح 167، با نقل از: سرور أهل الإیمان (ترجمۀ نویسنده).
43. مراد از «جَزِیْرَه» در اینجا همان بخش شمالی سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات است که از جنوب شرقی ترکیه و شمال و شرق سوریه آغاز می شود و به درون کشور عراق تا تکریت بر کنارۀ باختری دجله و حدیثه بر کنارۀ خاوری فرات کشیده می شود، و مَیّافارِقِین، مارِدِین، شانْلِی اُورْفا، رَقَّه، مَوْصِل، تَکْرِیت و حَدِیثَه از شهرهای آن می باشند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
44. مقصود از «عِراق» در اینجا همان بخش جنوبی سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات و پیرامون آن دو است که از سامرا بر کنارۀ خاوری دجله و هیت بر کنارۀ باختری فرات آغاز می شود و تا پایانۀ آبادان در جنوب غربی ایران و پایانۀ بصره در شمال کویت کشیده می شود، و سامَرا، هِیْت، رَمادِی، فَلُّوجَه، بَغْداد، کَرْبَلا، حِلَّه، کُوفَه، نَجَف، کُوت و بَصْرَه از شهرهای آن می باشند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
45. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
46. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
47. دوری دو شب از کوفه را در روزگار ما می توان نزدیک به 80 کیلومتر برآورد کرد.
48. جامع البیان، ج 19، ص 1-310، ح 29131 (ترجمۀ نویسنده).
49. میان دو کروشه از افزوده های ما هست.
50. در همۀ نسخه های چاپی یافت شده نزد ما از الفتن، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «فرعه» یافت می شود که سازگار با آنچه در نسخۀ چاپی از «العرف الوردیّ» آمده است، به «فزعة» اصلاح و ترجمه گردید.
51. در نسخۀ چاپی الفتن تکیه شده بر آن، در نوشتار عربی حدیث، در اینجا «نجیهم» یافت می شود که سازگار با آنچه در نسخۀ چاپی از این کتاب در مصر آمده است، به «بجیشهم» اصلاح و ترجمه گردید.
52. «اِسْـتَخْر» در روزگاران کهن شهری بزرگ در 60 کیلومتری شمال شرقی شهر کنونی شیراز (7 کیلومتری شمال تخت جمشید) بود که پس از سدۀ چهارم هجری قمری، با گسترش شیراز، از رونق آن کاسته شد، و رو به ویرانی نهاد، و اکنون نشانه ها و ویرانه هایی از آن شهر در بخش مَرْوْدَشت در استان فارس بر جای مانده اند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
53. «قُومِس» -عربی شدۀ کومِش- در روزگاران کهن سرزمینی پهناور در دامنه های جنوبی رشته کوههای البرز بود که میان ری و نیشابور جای داشت، و دامغان و سمنان از شهرهای شناخته شدۀ آن می باشند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
54. در همۀ نسخه های چاپی یافت شده نزد ما از الفتن، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «بدولات» یافت می شود که سازگار با آنچه در نسخۀ چاپی از «العرف الوردیّ» آمده است، به «بدولاب» اصلاح و ترجمه گردید.
«دُولاب» در روزگاران کهن روستایی از روستاهای شهر ری در شمال شرقی آن بود، و اکنون بخشی در جنوب شرقی شهر تهران می باشد، و بر کنارۀ چپ راه خراسان جای دارد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
55. «زَرَنْج»- عربی شدۀ زَرَنْگ- در روزگاران کهن پایتخت کشور سیستان بود که اکنون نشانه ها و آوارهایی از آن پیرامون دریاچۀ هامون بر جای مانده است، و امروزه شهری با نام زرنج یافت می شود که مرکز استان نیمروزِ افغانستان است و در شرق با شهر زابُل در استان سیستان و بلوچستانِ ایران همسایه می باشد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
56. در همۀ نسخه های چاپی یافت شده نزد ما از الفتن، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «وقعتی» یافت می شود که سازگار با آنچه در نسخۀ چاپی از «العرف الوردیّ» آمده است، به «وقعة» اصلاح و ترجمه گردید.
57. «مَدائِن» شهری کهن است که بر کنارۀ دجله جای دارد، و در 32 کیلومتری جنوب شرقی بغداد می باشد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
58. «عاقِرْقَوْفا» یا «عَقْرَقَوْف» آبادی ای از آبادیهای کهن بغداد بود، و اکنون در 30 کیلومتری شمال غربی بغداد جای دارد، و در آنجا تپه هایی باستانی یافت می شوند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
59. «نَصِیبِین» شهری کهن است که در شمال سرزمینهای جزیره در استان مارْدِین ترکیه جای دارد، و در جنوب همسایۀ شهر قامِشْلِی سوریه می باشد، و میان آن دو چیزی مگر مرز نیست، و یکی از شاخه های رود خابور از آن دو شهر می گذرد (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
60. در همۀ نسخه های چاپی یافت شده نزد ما از الفتن، در نوشتار عربیِ حدیث، در اینجا «سوادهم» یافت می شود که به «سواد العراق» اصلاح و ترجمه گردید. مراد از «سرزمین سیاه عراق»، همان سرزمینهای سرسبز پُردرخت و کِشته از روستاها و کشتزارهای جای گرفته در جنوب سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات و پیرامون آن دو می باشند، و این سرزمینها، برای بسیاریِ سرسبزی رو به سیاهیِ باغهایش، به این نام نامیده شدند (بهره گرفته شده از: برخی منابع).
61. در روایات اسلامی آمده است که بی گمان، برخی همراهان و یاوران امام مهدی(علیه السّلام) از بهترینانِ عراقی اند.
62. الفتن، ص 9-218، جزء 4، ح 869 (ترجمۀ نویسنده).
63. گفتنی است، میان بهرام (مرّیخ) و کیوان (زحل) هر دو سال یک بار نزدیکی روی می دهد. از دیدگاه منجّمان کهن، نزدیکی دقیق آن است که دو ستاره، در یک برج، با یک درجه و دقیقه گرد آیند، و بنا بر سخن دانشمندان نجوم نوین، نزدیکی دقیق آن است که دوری میان دو ستاره، در دیدگاه بینندۀ زمینی، کمتر از پنج درجۀ نجومی باشد.
64. مشارق أنوار الیقین، ص 266، خطبۀ تَطَنْجِیَّه (ترجمۀ نویسنده).
65. بهره گرفته شده از: برخی منابع.

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۴:۳۵
خادم گمنام

 این بار طرح خاورمیانه جدید به فرانسه واگذار شده و یازده سپتامبر دیگری برای پیش برد اهداف غرب ایجاد شده است. هدف لشکر کشی غرب به شام و دست یافتن به منابع عظیم نفت و گاز خاورمیانه است . دو ابرقدرت شرق و  غرب بر سر این منابع و دست یافتن به آن در حال جنگ هستند و بزودی شاهد تبدیل جنگ های نیابتی به جنگ های رو در رو بین قدرتهای جهانی باید باشیم که باعث وقوع جنگ جهانی سوم و هلاک شدن آنها در قرقیسیا است .  در روایات به حضور رومیان و ترک ها در شام اشاره شده که نشانه ی نزدیک بودن ظهور امام مهدی علیه السلام است . 

از پیامبر اکرم ( صلى الله علیه وآله ) نقل شده که فرمود:

 فتنه اى پدید آید که هر چه سخن از پایان آن رود ادامه یابد ، هیچ خانه اى باقى نماند مگر آنکه فتنه داخل آن شود ، و هیچ مسلمانى نماند مگر آنکه سیلى آن را بر صورت خود لمس کند تا آنکه مردى از خاندان من ظهور نماید . نقطه شروع این فتنه ، منطقه شام است .

از امیر مؤمنان ( علیه السلام ) نقل شده که فرمود :
”حکومت اهل بیت پیامبر شما در آخر الزمان است و برپائى آن نشانه هائى دارد ، از جمله آنکه رومیان و ترکان ، بى دلیل بر شما بشورند ، و نیروها علیه شما بسیج گردند و ترکها با رومیان به مخالفت برخیزند ، و جنگ ها در زمین گسترش یابد . ”
 سخن امام ( علیه السلام ) بیانگر آن است که فتنه رومیها و ترکها و یورش آنان علیه سرزمینهاى اسلامى ، از نشانه هاى ظهور حضرت است .

کانال تلگرام https://web.telegram.org/#/im?p=@joinchatakheruzzaman

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۰۲:۱۹
خادم گمنام

از افزوده‌ها بر اشعار شاه نعمت‌الّاه ولی در احوال کشور در دوران کوتاه پادشاه سوم ایران

لشکرش سیُ سه صف(۱) برای جدال
جنگ او آشکار می‏‌بینم

عهد آن شاه کشور دوران 
دو بلا آشکار می‏‌بینم

یک تزلزل(۲)، یکی بود طاعون(۳)
حال مردم فگار می‌بینم(۴)
———————————————— 

۱. بنا بر آن‌چه که چندین سال پیش اعلان شده بود، نیروهای سپاه پاسداران به سی و دو بخش و یک مرکز فرماندهی کل تقسیم شده بودند! اگر تقسیم‌بندی جدیدی روی داده باشد، از آن بی‌خبرم.
۲. تزلزل: زلزله.
۳. بیماری واگیر مرگبار.
۴. علائم ‏الظهور، ناظم‌الاسلام کرمانی، ص ۸۷، مقالۀ ۵.

📚گزیده‌هایی از کتاب: جهان در آستانۀ ظهور؛ پژوهش و نوشتۀ سیّد سلیمان مدنی تَنْکابُنِی

✍🏻روش ما در نوشتن واژه‎ ها،‌ بر پایۀ درست‌نویسی و سازگاری نوشتار با گفتار و برخی نکته‎ های دیگر است.

✔️کانال آخرالزّمان
@joinchatakheruzzaman

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۳
خادم گمنام